نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی شرطبندی - آنتون چخوف
4.6
3417 رای
مرتبسازی: پیشفرض
فوقالعادست، تنهایی، تعریف ما از خوشبختی و مادیات و... رو خیلی به تصویر کشیده، تشکر از نشر ماه آوا و کانون فرهنگی چوک برای فراهم کردن این فرصت. امیدوارم کتابراه روزی بازاریابی واسط رو راه اندازی کنه تا به افراد انگیزه این کتاب هارو معرفی کنند و هم فروششون رو افزایش بدن هم اینکه این فرصت (کتاب ها) به دست افراد بیشتری برسه با اطلاع رسانی بیشتر
داستان کاملأ تا انتها شمارو همراه خودش میبره
فضاسازی نویسنده کامله
مفهوم مهمی ب چالش کشیده میشه، اعدام یا حبس ابد!
ب نظرم روند داستان انقدر جذابه که شنونده (خواننده) داستان متوجه نمیشه که شرایط فیزیکی نامناسب وآشفتگی ظاهری وکیل جوان بعد از پانزده سال با امکاناتی ک قراره در اختیارش قرار بگیره جور در نمیاد!
بگذریم...
آیا نتیجهگیریهای انتهایی وکیل منطقیه؟
آیا کسی ک طی اینهمه سال بقول خودش از همه خردمندتر شده، کلی زبان و دانشهای مختلفو فراگرفته، اونهم ب قیمت گزافی ک تنها باشه، ب همین راحتی قید همهچیزو میزنه؟!
ب نظر من علم بیشتر نه تنها باعثنمیشه کسی زندگیو نفی کنه بلکه با شوق بیشتر و برای آموختن و بهرهبرداری از علمش شوق بیشتر زندگی کردن خواهد داشت. از طرف دیگه، از بعد معنوی، داشتن علم زیاد و خلوت و تفکر میتونه یه انسان قدرتی بده ک در راه کمال و شناخت بیشتر و نزدیکتر شدن ب خدا گام برداره نه اینکه قید همه چیو بزنه و بگه زندگی بدرد نمیخوره!
بطور خلاصه، داستان جذابه، نویسنده چیرهدسته اما قرار نیست هرچه ک گفته درست باشه
و این سؤال برام بیجواب موند، آیا از علم زیاد به کمال و بهخدا رسید یا دچار پوچی شد؟!
فضاسازی نویسنده کامله
مفهوم مهمی ب چالش کشیده میشه، اعدام یا حبس ابد!
ب نظرم روند داستان انقدر جذابه که شنونده (خواننده) داستان متوجه نمیشه که شرایط فیزیکی نامناسب وآشفتگی ظاهری وکیل جوان بعد از پانزده سال با امکاناتی ک قراره در اختیارش قرار بگیره جور در نمیاد!
بگذریم...
آیا نتیجهگیریهای انتهایی وکیل منطقیه؟
آیا کسی ک طی اینهمه سال بقول خودش از همه خردمندتر شده، کلی زبان و دانشهای مختلفو فراگرفته، اونهم ب قیمت گزافی ک تنها باشه، ب همین راحتی قید همهچیزو میزنه؟!
ب نظر من علم بیشتر نه تنها باعثنمیشه کسی زندگیو نفی کنه بلکه با شوق بیشتر و برای آموختن و بهرهبرداری از علمش شوق بیشتر زندگی کردن خواهد داشت. از طرف دیگه، از بعد معنوی، داشتن علم زیاد و خلوت و تفکر میتونه یه انسان قدرتی بده ک در راه کمال و شناخت بیشتر و نزدیکتر شدن ب خدا گام برداره نه اینکه قید همه چیو بزنه و بگه زندگی بدرد نمیخوره!
بطور خلاصه، داستان جذابه، نویسنده چیرهدسته اما قرار نیست هرچه ک گفته درست باشه
و این سؤال برام بیجواب موند، آیا از علم زیاد به کمال و بهخدا رسید یا دچار پوچی شد؟!
به به. بهترین حس ممکنهای رو دارم که یه آدم میتونه بعد از گوش دادن به یه کتاب خوب داشته باشه! واقعا لذت بردم. تا حالا فقط با داستان کوتاه تمشک تیغدار از چخوف حالم خوب بود، الان دیگه شرط بندی هم اضافه شد. بی خود و بی جهت نیست که آنتوان چخوف رو برترین نویسنده داستان کوتاه در جهان مینامند!! واقعا کیف کردم از این داستان! اصلا یه لحظه توی داستان نبود که بتونی نفس بکشی، و بیخیال داستان شی و بری توی عوالم ذهنی خودت. امکان نداشت حواست پرت شه، اینقد که داستان میخکوب کننده بود.
البته از نظر من شرط بندی یه آدم عاقل و آزاد برای ۱۵ سال زندانی شدن، کمی دور از ذهن و اغراق شده بود، اما بعد که با خودم فکر میکنم، میبینم مگه من اون آدمهایی رو که میلیارد دلاری سر میز رولت کارینوهای شرطبندی میبازن، میفهمم که این شخصیت رو بفهمم؟!
داستان خیلی جالبی بود، یکی روی داراییش و یکی روی جوونیش شرط بندی کرد ودر پایان نه دارایی مونده بود، و نه جوونی!
برای جوون، اون ۱۵ سال براش از نظر جسمی زجر داشت، اما از نظر روحی با کتابهایی که خوند و زبانهایی که یادگرفت، غذای روحش به شدت تامین شده بود و توفیق اجباری مطالعه رو داشت، که چه بسا اگر در آزادی بود تا این حجم مطالعه نمیکرد!
از نظر من هر دو آدم زمان شرط بندی بازنده حساب میشن که خودشونو به دست شانس و شرط میسپارن، اما در واقع در نهایت هم بعد از ۱۵ سال مطالعه در اسارت خودخواسته بود که جوون تونست به تزکیه نفساش از خواستههای مادی و دنیوی بیفته و توی نامه بنویسه که پول شرط بندی رو نمیخواد و بر طمع خودش غلبه کنه، وجونشو نجات بده! که اگر چنین نبود، کشته میشد. و من هم حبس ابد رو به گرفتن جانی توسط آدمی که اون اعطا کننده جان نبوده ترجیح میدم☘️
البته از نظر من شرط بندی یه آدم عاقل و آزاد برای ۱۵ سال زندانی شدن، کمی دور از ذهن و اغراق شده بود، اما بعد که با خودم فکر میکنم، میبینم مگه من اون آدمهایی رو که میلیارد دلاری سر میز رولت کارینوهای شرطبندی میبازن، میفهمم که این شخصیت رو بفهمم؟!
داستان خیلی جالبی بود، یکی روی داراییش و یکی روی جوونیش شرط بندی کرد ودر پایان نه دارایی مونده بود، و نه جوونی!
برای جوون، اون ۱۵ سال براش از نظر جسمی زجر داشت، اما از نظر روحی با کتابهایی که خوند و زبانهایی که یادگرفت، غذای روحش به شدت تامین شده بود و توفیق اجباری مطالعه رو داشت، که چه بسا اگر در آزادی بود تا این حجم مطالعه نمیکرد!
از نظر من هر دو آدم زمان شرط بندی بازنده حساب میشن که خودشونو به دست شانس و شرط میسپارن، اما در واقع در نهایت هم بعد از ۱۵ سال مطالعه در اسارت خودخواسته بود که جوون تونست به تزکیه نفساش از خواستههای مادی و دنیوی بیفته و توی نامه بنویسه که پول شرط بندی رو نمیخواد و بر طمع خودش غلبه کنه، وجونشو نجات بده! که اگر چنین نبود، کشته میشد. و من هم حبس ابد رو به گرفتن جانی توسط آدمی که اون اعطا کننده جان نبوده ترجیح میدم☘️
شروع داستان خوب بود موضوع جالبی مطرح شد ولی آخرش کمی اذیتم کرد از موضوع اصلی به جای دیگهای رفته. البته آنتوان چخوف تو دورهای زندگی میکرده که تقابل خیر و شر و امتیاز معنویت مورد توجه بزرگان بوده ولی از طرح موضوع اعدام یا حبس ابد و دلیل میزبان برای دفاع از اعدام خوشم اومد. از یه زاویه دیگه به قضیه نگاه کرده بود. اگه از من بپرسن کدومش اخلاقی تره، من میگم بهتره فرد رو مخیر کنن خودش انتخاب کنه اگه حبس ابدا براش مثل هر لحظه جون دادنه و میخواد که راحت بشه بهتره اعدام بشه و اگه کسی زندگی حتی تو زندان رو ترجیح میده بزارن زنده بمونه... هرچند ادیان این روش و تایید نمیکنن مطمئنا و حتما ایراداتی هم پیش میاد. ولی کاش میشد به خود فرد حق انتخاب بدن... الان خیلییی از کشورهای دنیا مجازات اعدام رو برداشتن و بعصی فقط در موارد خاص اعدام میکنن.
و اما در مورد آخر داستان به نظرم اگه هر از گاهی آدم یه تلنگری بخوره و با پیامهای اینچنینی مواجه بشه به نفعشه
و اما در مورد آخر داستان به نظرم اگه هر از گاهی آدم یه تلنگری بخوره و با پیامهای اینچنینی مواجه بشه به نفعشه
با سلام کتاب شرط بندی از نظر من مردی که در یک شرط بندی برای اینکه اثبات کند زندانی شدن وحبس ابد بهتر از اعدام و مرگ است معتقد بود که زندگی بهتر از مرگ حتی در زندانو برای این که حرفش را ثابت کند وارد این چالش سخت پانزده ساله میشود در اتاقی حبس مثل زندانی انفرادی هیچ ارتباطی با بیرون ممنوع بود در سال های اول متوجه شد تنهای بدترین تنبیه انسان. خود انسان است که بر این اساس زندان های انفرادی نوعی شکنجه برای انسان مجرم است اما مرد جوان قصه ما بی گناه در زندانی خود خواسته سال ها این رنج را به جان میخرد وبا مطالعه علوم و فنون مختلف به درجه بالای خردمندی و عرفانی میرسد هم از خرد خود سیراب و سر خوش میشود هم از علم بشری و هرچیز که به دنیا مربوط است دل میکند وبه سلوک عرفانی روی می اورد این نشان میدهد که خواستن توانستن است انسان میتواند ازهمه مرزهای خود عبور کنید این اثر فوق العاده حال انسان را خوب میکند پیشنهاد میکنم چند بار ان را گوش دهد که به روزنه های ذهن انسان نفوز میکند متشکر از کتابراه مهربان
کتاب شرط بندی زوایای گوناگونی از زندگی و نوع ادمهای دنیا را بیان میکند. تفاوت سلیقه شخصیتها، تفاوت در نظریات آنان... یکی از مهمترین زیباییهای دیگر داستان در بازگو کردن صفات پلید انسانی از قبیل غرور، طمع و حسد میباشد. به نظر من نویسنده گاهی برای انزوا و تنهایی آدمها ویژگیهای مثبتی را هم در نظر گرفته است. ان قسمتهایی که انتخاب شخصیت حبس شده در اتاق برای نوع موسیقی و کتاب و ادبیات خاصی را بیان میکند، بسیار جالب و شنیدنی است. بی نهایت از شنیدنش لذت بردم. من را به یاد فیلم رستگاری در شاوشنگ انداخت. به نظرم زندانی مسیر رستگاری را طی کرده بود و در انتها به نقطهای رسیده بود که دیگر هیچ چیز دنیوی برایش ارزشمند نبود. وقتی سیر کتابهای درخواستیاش را که به بانکدار اعلام میکند میخوانیم مسیر رسیدن به تعالی و رشد کاملا روشن میشود. چخوف این نویسندهی توانمند چقدر قدرتمندانه تفاوتهای فردی را به قلم کشیده... بانکدار با خواندن آخرین نامهی زندانی دچار تحول لحظهای میشود اما ذات منفعت طلب و دنیا دوستش او را از اجرای عدالت دور میکند و در انتها به قولش وفا نمیکند. 🌺🌺🌺
نویسنده با داستانی جالب به صورت کاملا هوشمندانه تنفر و انزجارش را از این دنیا اعلام میکند و به مخاطب این نکته را میفهماند که افراد خردمند از این همه تناقص و اشتباه و پلیدی در این دنیا متنفرند پس ما یا خردمند نیستیم و یا دنیا ما را به بازی گرفته که این همه دنیا طلب شده ایم....
به نظر من بعضی از کتابها چیزهایی رو یاد آوری میکنند که خیلی وقتها از دید ما انسان پوشیده شده است. شاید مهمترین درسی که از این کتاب گرفتم این باشه که این دنیا و همه دانسته و عقاید ما فانیه و بالاخره یا با ما میسوزد یا منجمد میشه... اما همیشه باید به یاد داشته باشیم که مهمترین چیزی که هست اینه که دانسته هامون روی دیگران تاثیر بذاره اونم تاثیر خوب بذاره. شاید نوشتن دانسته هامون بتونه بهترین درک از سوی دیگران باشه.
ترجمه کتاب بسیار شیوا و روان و خوانش بسیار زیبا بود. این کتابی است که در کمتر از 1 ساعت خوانده میشود اما همانطور که از یک کتاب خوب انتظار میرود انسان را به ساعتها تفکر وامیدارد. باعث میشود دوباره در مورد مهمترین معمای زندگی فکر کنیم؛ اینکه نقطه تعادل کجاست؟ تعادل بین آزمندی و دست شستن از دنیا.
این کتاب صوتی رو پیشنهاد میکنم.
ممنون از کتابراه
به نظر من بعضی از کتابها چیزهایی رو یاد آوری میکنند که خیلی وقتها از دید ما انسان پوشیده شده است. شاید مهمترین درسی که از این کتاب گرفتم این باشه که این دنیا و همه دانسته و عقاید ما فانیه و بالاخره یا با ما میسوزد یا منجمد میشه... اما همیشه باید به یاد داشته باشیم که مهمترین چیزی که هست اینه که دانسته هامون روی دیگران تاثیر بذاره اونم تاثیر خوب بذاره. شاید نوشتن دانسته هامون بتونه بهترین درک از سوی دیگران باشه.
ترجمه کتاب بسیار شیوا و روان و خوانش بسیار زیبا بود. این کتابی است که در کمتر از 1 ساعت خوانده میشود اما همانطور که از یک کتاب خوب انتظار میرود انسان را به ساعتها تفکر وامیدارد. باعث میشود دوباره در مورد مهمترین معمای زندگی فکر کنیم؛ اینکه نقطه تعادل کجاست؟ تعادل بین آزمندی و دست شستن از دنیا.
این کتاب صوتی رو پیشنهاد میکنم.
ممنون از کتابراه
من این کتاب رو اوایل نصب کردن کتابراه گوش دادم و یادمم هست که از گوش دادن بهش لذت بردم. ولی بعد این چند مدت که دوباره چشمم به اون افتاد احساس کردم خیلی سر سری اون رو گوش دادم و واقعا نیازه یک بار دیگه گوش بدم. و اینبار هم از شنیدن دوبارهاش لذت بردم. من زیاد نمیتونم نظر کارشناسی بدم و بگم که بهتر بگو یه جور دیگه باشه دوستانی که بیشتر کتاب خوندن نظر بهتری دادن. ول خودم این قسمت خیلی برام مثل یک تلنگر بود
مرد گفت میدانم حالا بعد از خوندن این کتاب از همه شما خردمند ترم
من از کتابهای شما بی زارم از خرد و از همه محبتهای این جهان هم همه اینها بی ارزش فانی واهی و فریبندهاند مانند سراب
شما میتوانید مغرور و خردمند و خوب باشید منتها مرگ چنان شما را از صفحه زمین محو میکند که گویی چیزی جز موش کور نبوده اید. شاید درست نباشه و خودمم زیاد باهاش موافق نباشم ولی گاهی فکر میکنم این همه سختی کشیدن ارزششو داره وقتی که میتونه توی یک ثانیه همچی نیست و نابود بشه. چیز جالب دیگهای هم که بود توی اون قسمت که گفت من با خوندن این کتابها زندگی رو تجربه کردم و به معنای واقعی اون رو احساس کردم. و واقعا موافقم خوندن کتاب خودش وارد شدن به یک دنیای زنده دیگهی که میتونی اگه بخوای اون رو با تمام وجودت لمس کنی
مرد گفت میدانم حالا بعد از خوندن این کتاب از همه شما خردمند ترم
من از کتابهای شما بی زارم از خرد و از همه محبتهای این جهان هم همه اینها بی ارزش فانی واهی و فریبندهاند مانند سراب
شما میتوانید مغرور و خردمند و خوب باشید منتها مرگ چنان شما را از صفحه زمین محو میکند که گویی چیزی جز موش کور نبوده اید. شاید درست نباشه و خودمم زیاد باهاش موافق نباشم ولی گاهی فکر میکنم این همه سختی کشیدن ارزششو داره وقتی که میتونه توی یک ثانیه همچی نیست و نابود بشه. چیز جالب دیگهای هم که بود توی اون قسمت که گفت من با خوندن این کتابها زندگی رو تجربه کردم و به معنای واقعی اون رو احساس کردم. و واقعا موافقم خوندن کتاب خودش وارد شدن به یک دنیای زنده دیگهی که میتونی اگه بخوای اون رو با تمام وجودت لمس کنی
کتابی ازینجا ولیکن با پیامی از آنجا! شگفت انگیز است این داستانهای کوتاه. کوتاه اما انباشته از محتوا! درمورد سوال اول کتاب که درمورد اعدام یا حبس بود و گویی از مخاطب هم این را پرسان بود جواب سخت است اما مرگ حق است. مرگ این کلمهی پیچیده شاید یکی از پیچیدهترین کلمات تاریخ با ماهیتی کاملا منحصر بفرد که البته زیاد هم منحصر بفرد نیست ولکن برای هر فردی روی این کرهی خاکی متفاوت است و گذشته از خود آن شرط بندی سراسر سوال بود که چنین قماری بی بدیل است هرچند کاملا غیر منطقی ولیکن برای پیشبرد داستان لازم بود احساس میکنم این کتاب چکیدهی زندگی خود نویسنده است که خود را در اتاقی محبوس میابد تنها تنهایی ابدی! اما کتاب کتابهای که باعث میشوند زندگی در این اتاق محبوس تنگ تاریک ممکن شود و براستی این معجزهی کتاب است و او خود معجزهی ابدیست که اگر نبود آخرین پیامبر نمادش کتاب نبود و براستی این اذهان برتر البته ذهن که نه جسم هم نه عقل هم نه این ارواح سرگردان و به اسارت گرفته شده در زندان تن چنین ادراکات میکنند و نمایندگی از عالم دیگرند و چنانچه رسالتشان انجام گیرد پر میکشند و این خرد کاراکتر کتاب گویی خرد نهایست البته کتابها شاید میلیونها باشند و این خرد با خواندن کتاب بدست نیاید بلکه با تعقل حاصل شود و دیدن در آیینهی روح
از زیبایی و فوق العاده بودن این کتاب صوتی که هر چه بگویم کم است اما داستان این کتاب گذشته از زیبایی، عجیب هم بود و خیلی هم عجیب! عجیب بودن داستان به این دلیل است که میتوان برداشتهای بسیار زیاد و مختلفی از آن داشت، برداشت من از این داستان فلسفی بود، به این معنی که فلسفه وجودی انسان را بررسی میکند، یعنی وجود انسان به تنهایی ارزشمند است یا نه؟ اگر ارزشمند است آیا این ارزش صرفا بخاطر "وجود" انسان است یا صرفا بخاطر "انسان" بودن؟ آن جا که در این داستان دو نفر شرط میبندند که اعدام بدتر است یا زندان، در واقع در مورد ارزش وجود انسان بحث میکنند، اگر بپذیریم که صرفا "وجود" انسان ارزشمند باشد، خب باید بین حکم اعدام و حبس ابد، حبس ابد را انتخاب کنیم چون قبول میکنیم که اعدام بدتر است چون ارزشمندی وجود انسان را از بین میبرد، اما اگر بپذیریم که صرفا "انسان" بودن ارزشمند است، در آن زمان بین حکم اعدام و حبس ابد تفاوتی ایجاد نمیشود چون در هر دو صورت انسان بودن از بین میرود، به هر حال این خود مسئله طولانی است و بحث زیادی میشود در مورد آن کرد، اما به هر حال اگر یک مبنای کلی برای قضاوت وجود نداشته باشد، نظرات هر کسی هم در این مورد بسیار متفاوت خواهد بود، به هر حال داستان این کتاب صوتی هم به همین شکل بسیار سخت اما زیبا دنبال میشود، شرط بندی مسئلهای فرعی است و اصل داستان هم بررسی فلسفه وجود انسان است که نویسنده خیلی خوب آن را بیان کرده است، گویندههای این کتاب صوتی هم عالی بودند و در کل کتاب زیبا و آموزندهای بود، از کتابراه هم بخاطر رایگان کردن این کتاب صوتی تشکر میکنم❤
بین حبس ابد و اعدام کدوم یکی انسانیتر هست؟ داستان بااین سوال شروع میشه و بعد شرطبندیای که بنظرمیرسه قراره جواب این سوال رو بده. از منظر فضاسازی داستان، مخصوصا انتهای داستان و تصمیم بانکدار برای رهاکردن خودش از بندشرط، بسیار عالی و تاثیرگذار بود؛ تنهایی و اسارتی که خودخواسته اون جوون انتخاب میکنه که برای من مشخص نبودکه از سر غرورجوانی بود یا بخاطر پولی که اعلام شده بود، و تمام تصمیمات و روال زندگی که در تمام سالهای اسارت طی میکنه خیلی جالب به تصویرکشیده شده بود. بنظر میرسه که داستان قرارهست درنهایت به این برسه که تنهایی اون آدم و تمام کتابهایی که خونده باعث شده به خرد عمیقی برسه ولی آیا ارزشش رو داشته که ۱۵ سال از عمرش رو در یک زندان خودخواسته بگذرونه؟ و مورد بعد اینکه آیا به سوال اول داستان پاسخی داده شد؟ بشنوید و قضاوت کنید. درنهایت خوانش کتاب و صدای گوینده فوقالعاده زیبا بود. ارزش شنیدن داشت.
واقعا از چخوف تعجب میکنم الان حضور ذهن ندارم که چه کتابهایی از او خواندهام ولی باورنکردنیه چنین داستان کوتاهی از او، مطمئنا مقصود اصلی نویسنده ابراز دیدش نسبت به دنیا مادیات و مقولههای دیگه زندگی میتونه باشه ولی واقعا تعجبه که برای رسیدن به هدفش که بیان این اعلامیه بود چه پیش زمینه عجیب و غریبی رو ترتیب میده! بحث در مورد اعدام یا حبس ابد بحث بسیار خوب و مفیدیه ولی انتظار میرفت داستان بر اساس همون پایه ادامه پیدا کنه و به نتیجه برسه واقعا مبتدیانه بود که نویسنده برای خواندن اون انشا نهایی چه ریسمون آسمون عجیبی رو بهم بافته و انتخاب کرده، در نتیجه داستان از بحث دو مقوله کاملا فاصله دار تشکیل داده شده بحث اول داستان یک بحث کاملا حقوقی قضایی اجتماعی و کاملا مادی و زمینی است ولی انشا آخر داستان یه بحث و دید و گفته فلسفی عرفانی و مربوط به احساسه، این دو مقوله هیچ ربطی بهم نداشتن و کاملا بیمعنی و ناشیانه طراحی و نگارش شده انگار نویسنده آخر داستان یادش میره که اول داستان رو بر چه پایهای شروع کرده نهایتا داستان که میشه گفت این ضد داستان کاملا بی معنی فاقد هنر و فقط در حد سیاه کردن کاغذ بوده واقعا متاسفم که یه همچی چیزی رو خوندم عجیبترین و بی معنیترین داستان کوتاهی بود که در تمام عمرم دیدم حیف از این نویسنده واقعا معلوم نیست در چه حالی بوده یا خواب آلوده یا بی حوصله که فقط داستانی مثلا برای زنگ انشا و گرفتن یه نمرهای نوشته و تنظیم کرده 👎
عالی بود. این اثر به خیلی از مسائل در زندگی انسان اشاره میکند، به خیلی از کارهای بیهوده و راههایی که بجز پشیمانی چیزی در بر ندارند. بارها اتفاق افتاده که سر یک موضوع پوچ و بی اساس، گاهی بخاطر یک لجبازی احمقانه و... لحظات و فرصتهای نابی را که یک انسان میتوانست زندگی کند را از دست میداد. لحظات ارزشمندی که هیچگاه قابل بازگشت نیست. درست است که در این داستان یکی از شخصیتها در زندان فرصت را از دست نداد و رو به آموزش و خودسازی عالی آورد ولی در زندگی عامیانه انسان امروزه همیشه اینچنین نیست و اگر بخواهیم به درصد بیان کنیم99/99999999999درصد انسانها در شرایطی مشابه نمیتوانند این ذهنیت و این مسیر شخصیت اصلی در زندان را با این کیفیت انجام دهند و لحظات ناب زندگی را از دست میدهند. اگه از تمام ماها بپرسند که: اگه دوباره به دنیا بیای بازم همین مسیر زندگی رو ادامه میدی یانه؟ قطعا جواب اکثریت قاطع ما ( (نه) ) میباشد، چون آنگونه که باید این زندگیمان را زندگی نکردیم.
سه ستاره به این معنی که کاملا وسط قرار دارم.
یه سری فاکتورها بود که من رو به پایین تر از وسط هل میده و یه سری عامل میبرتم بالا ترش...
پ. ن این نظر ممکنه داستان رو لو بده
- جایی که نویسنده میخواد تلویحا بگه قهرمان داستان «همه کتابای روزگار رو خونده» بنظرم کلی گویی میکنه.
- فضا تیره و تار هست و تحقیر میکنه تمدن رو.
پول، ثروت، قدرت و درامد همه رو هیچ میشماره.
اینا به نظر من نقطه ضعف هست؛ ممکنه یه نفر بیاد بگه نه اینا فلسفه ست و یا فلسفه محکمی پشتشه... و یا اصلا از همینها خوشش بیاد برعکس من.
اما اینکه نویسنده یا گوینده کاری کرده بود که خودمو کنار شخصیتهای اصلی و توی فضاهایی که خلق میکنه حس کنم نقطه قوت قدرتمندیه!
تشویق به خوندن کتاب هم داره بنظرم و ادم رو جایی که میگه ۶۰۰ جلد رو توی ۴ سال خونده به وجد و هیجان میاره.
گفت و گوها هم قوی بود.
نتیجه گیری: از خوندنش پشیمون نیستم و
مجدد مرورش میکنم.
۱۰ آبان، سه روز بعد:
موسیقیای که پخش میکنه واقعا به یاد موندنی هست.
صدا گذاری خوبه امتیازم به صدا گذاری چیزی بین ۳ تا ۵ هست
یه سری فاکتورها بود که من رو به پایین تر از وسط هل میده و یه سری عامل میبرتم بالا ترش...
پ. ن این نظر ممکنه داستان رو لو بده
- جایی که نویسنده میخواد تلویحا بگه قهرمان داستان «همه کتابای روزگار رو خونده» بنظرم کلی گویی میکنه.
- فضا تیره و تار هست و تحقیر میکنه تمدن رو.
پول، ثروت، قدرت و درامد همه رو هیچ میشماره.
اینا به نظر من نقطه ضعف هست؛ ممکنه یه نفر بیاد بگه نه اینا فلسفه ست و یا فلسفه محکمی پشتشه... و یا اصلا از همینها خوشش بیاد برعکس من.
اما اینکه نویسنده یا گوینده کاری کرده بود که خودمو کنار شخصیتهای اصلی و توی فضاهایی که خلق میکنه حس کنم نقطه قوت قدرتمندیه!
تشویق به خوندن کتاب هم داره بنظرم و ادم رو جایی که میگه ۶۰۰ جلد رو توی ۴ سال خونده به وجد و هیجان میاره.
گفت و گوها هم قوی بود.
نتیجه گیری: از خوندنش پشیمون نیستم و
مجدد مرورش میکنم.
۱۰ آبان، سه روز بعد:
موسیقیای که پخش میکنه واقعا به یاد موندنی هست.
صدا گذاری خوبه امتیازم به صدا گذاری چیزی بین ۳ تا ۵ هست
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزانی که در گردآوری این کتاب زیبا زحمت کشیدند
داستان در مورد یک شرط بندی است که میان دو نفر است که یکی از آنها یک بانکدار درجه یک است و دیگری یک فرد عادی است و شرط بندی به این منوال است که اگر فرد عادی بتواند به مدت 15 سال در یک اتاق با شرایط ویژهای بدون هیچ ارتباطی با اجتماع و فضای بیرون به جز یک پنجرهء کوچک و نامه نویسی برای گفتن درخواستهای شخصی تحمل کند برنده میشود
وجایزهاش دو میلیون دلار است
اما در اخر داستان اتفاق عجیبی رخ میدهد
و نگرش خواننده را به زندگی به کلی دگرگون میکند
چراکه معنای واقعی زندگی از فردی به فرد دیگر، از روزی تا روز دیگر و از ساعتی تا ساعت دیگر تفاوت دارد. در نتیجه، آنچه که اهمیت دارد، معنای واقعی زندگی نیست بلکه معنای خاصی از زندگی فرد در یک لحظهی خاص است – ویکتور فرانکل
زندگی مانند دوچرخهسواری است. به منظور حفظ تعادل، باید به حرکت ادامه دهید – آلبرت انیشتن
داستان در مورد یک شرط بندی است که میان دو نفر است که یکی از آنها یک بانکدار درجه یک است و دیگری یک فرد عادی است و شرط بندی به این منوال است که اگر فرد عادی بتواند به مدت 15 سال در یک اتاق با شرایط ویژهای بدون هیچ ارتباطی با اجتماع و فضای بیرون به جز یک پنجرهء کوچک و نامه نویسی برای گفتن درخواستهای شخصی تحمل کند برنده میشود
وجایزهاش دو میلیون دلار است
اما در اخر داستان اتفاق عجیبی رخ میدهد
و نگرش خواننده را به زندگی به کلی دگرگون میکند
چراکه معنای واقعی زندگی از فردی به فرد دیگر، از روزی تا روز دیگر و از ساعتی تا ساعت دیگر تفاوت دارد. در نتیجه، آنچه که اهمیت دارد، معنای واقعی زندگی نیست بلکه معنای خاصی از زندگی فرد در یک لحظهی خاص است – ویکتور فرانکل
زندگی مانند دوچرخهسواری است. به منظور حفظ تعادل، باید به حرکت ادامه دهید – آلبرت انیشتن
شاید بشە گفت: داستانش کم و بیش شبیه زندگی من است، چند سال قبل با هدف خواندن بیش از هزار کتاب، شروع بە کتاب خواندن کردم اوایل تنها هدفم تمام کردنشان بدون توجە و تمرکز بر آنان بود تا روزی کە بە کتاب صد سال تنهایی از استاد مارکز رسیدم فک کنم کتاب یکصد و پنجاه و سوم بود، آن چنان من را در خود غرق کرد کە چند ماهی گم شدە بودم، بعد از بیداری دوبارە، انقلابی در من رخ دادە بود، دیگر دنبال رویداد (خواندن هزار کتاب) نبودم بلکە زندگی در رویا را، قدرت لذت لحظەها را، عشق ورزیدن بی دلیل را، سفر در ماورای مکان و زمان را..... یافتە بودم ازآن پس دیگر هیچ چیز مانند گذشتە نشد حال با خواندن این کتابچه دریافتەام آدمها هر روز میتوانند از نو بە دنیا آیند و با کتابهایشان ماورای مکان و زمان حتی اگر شدە در رویا و تخیل ایدەئالهایشان را زندگی کنند.!
شرطبندی، از دکتر نویسنده روسی، آنتوان چخوف، با طرح داستان هوشمندانه و بیان روان.
کتاب شرط بندی دقیقا شرطبندی میکند بر سر رسیدن یا خواستن افراد و قدرت اراده و آزادی افکار.
آنتوان چخوف در کتابهای خود خواننده را زیر انتخابهای خوب و بد گذشتهاش شرمنده و مقصر نمیکند که انسان خودش را به عذاب وجدان نیندازد.
شرط بندی تک تک حالات آدم را در نظر دارد و این به تبحر نویسنده از دانش شناخت روان و فیزیک انسان و تخصص پزشکی او برآمده است.
آنتوان چخوف را در شرطبندی بهتر به دورنیاتش آگاه دیدم آنجایی که به آن جنبه از زندگی مردم جهان نگاه کرده است و قدرت تغییر را با انکار در ابتدا و استقامت و استمرار و تکرار در زمان معین بیان کرده است. کتاب را بهتر است که شخصی خودتان بشنوید و از قدرت نگارش و توانایی انجام برنامهریزیهای فردی باخبر شوید و ادامه آرزوهایتان را با هدف دنبال کنید. سپاس از کتابراه 🙏
کتاب شرط بندی دقیقا شرطبندی میکند بر سر رسیدن یا خواستن افراد و قدرت اراده و آزادی افکار.
آنتوان چخوف در کتابهای خود خواننده را زیر انتخابهای خوب و بد گذشتهاش شرمنده و مقصر نمیکند که انسان خودش را به عذاب وجدان نیندازد.
شرط بندی تک تک حالات آدم را در نظر دارد و این به تبحر نویسنده از دانش شناخت روان و فیزیک انسان و تخصص پزشکی او برآمده است.
آنتوان چخوف را در شرطبندی بهتر به دورنیاتش آگاه دیدم آنجایی که به آن جنبه از زندگی مردم جهان نگاه کرده است و قدرت تغییر را با انکار در ابتدا و استقامت و استمرار و تکرار در زمان معین بیان کرده است. کتاب را بهتر است که شخصی خودتان بشنوید و از قدرت نگارش و توانایی انجام برنامهریزیهای فردی باخبر شوید و ادامه آرزوهایتان را با هدف دنبال کنید. سپاس از کتابراه 🙏
خیلی جالب بود کاش این کتاب را با کتاب آخرین روز یک محکوم اثری از ویکتور هوگو مطالعه میکردید … تقابل مجازات حبس ابد و اعدام از نگاه دو شخص که یکی محکوم به اعدام در مقابل انتخاب حبس ابد به همراه اعمال سخت که در نهایت زندانی اعدام را انتخاب میکند و در مقابلش این کتاب زیبای شرط بندی است: انتخاب شخص، برای سلب آزادی در قبال حرص و طمع مال دنیاااا!! تغییر تمایلات در گذر زمان جالب بود: سال اول: بی همدی و افسردگی و پس زدن شراب و سیگار و انتخاب کتابهای احساسی جذاب سال دوم: انتخاب کتاب کلاسیک سال پنجم: در خواست شراب و خشمگینانه با خود سخن گفتن سال ششم: مطالعه فلسفه و تاریخ و آموختن زبانهای متعدد و …تغییر رویه و نظر انسانها در گذر عمر جالب بود حتی گذر زمان ترس از دست دادن جان ومال دو طرف توافق شرط بندی را در مرز انسانیت بازی میدهد … واقعا جالب بود
به نام خدا
کتاب خوبی بود و بجز موسیقی مشکلی نداشت. یه مثال قدیمی هست میگن کسی که کمی علم داشته باشه از خدا دور میشه اما کسی که در علم غرق بشه خداپرست میشه. وضعیت این روزای مردم ماست که با دیدن چهارتا پست و کامنت اینستاگرامی به این پی میبرن که خدایی وجود نداره و دین رو زیر سوال میبرن. واقعا همونطور که در قرآن هم اشاره شده زندگی بازی و سرگرمی بیش نیست. شما هرکاری بکنید آخرش می میرید و فراموش میشید، حتی کسانی مثل انشتین و نیوتون و امثال اینها مطمئن باشید در آینده کاملا فراموش میشن. حتی اگه فراموش هم نشن دیگه چه نفعی واسشون داره اونا که مردن. به نظرم باید زندگی رو پلی برای ورود به دنیای ابدیمون در نظر بگیریم و وقتمون رو برای بحث ها و اختلافات بی مورد تلف نکنیم. درسته وقت کمی در زندگی داریم ولی بسیار با ارزش و سرنوشت سازه و باید قدرش رو بدونیم.
کتاب خوبی بود و بجز موسیقی مشکلی نداشت. یه مثال قدیمی هست میگن کسی که کمی علم داشته باشه از خدا دور میشه اما کسی که در علم غرق بشه خداپرست میشه. وضعیت این روزای مردم ماست که با دیدن چهارتا پست و کامنت اینستاگرامی به این پی میبرن که خدایی وجود نداره و دین رو زیر سوال میبرن. واقعا همونطور که در قرآن هم اشاره شده زندگی بازی و سرگرمی بیش نیست. شما هرکاری بکنید آخرش می میرید و فراموش میشید، حتی کسانی مثل انشتین و نیوتون و امثال اینها مطمئن باشید در آینده کاملا فراموش میشن. حتی اگه فراموش هم نشن دیگه چه نفعی واسشون داره اونا که مردن. به نظرم باید زندگی رو پلی برای ورود به دنیای ابدیمون در نظر بگیریم و وقتمون رو برای بحث ها و اختلافات بی مورد تلف نکنیم. درسته وقت کمی در زندگی داریم ولی بسیار با ارزش و سرنوشت سازه و باید قدرش رو بدونیم.
نقد کتاب شرط بندی
داستان با طرح پرسش «مجازات اعدام بهتر است یا حبس ابد» در یک مهمانی آغاز میشود. مرد بانکدار که میزبان مجلس است اعتقاد دارد که اعدام بهتر از حبس ابد است چرا که اگر انسان در یک لحظه به زندگیاش پایان دهد بهتر از این است که در حبس ذره ذره زجرکش شود. اما وکیل جوانی با این حرف میزبان مخالفت میکند و میگوید که حبس ابد بهتر از اعدام است چون زیستن به هر شکلی بهتر از مرگ است. به این ترتیب بین مرد بانکدار ووکیل جوان شرطی بسته میشود که اگر وکیل بتواند به مدت 15 سال در یکی از اتاقهای نزدیک خانهی بانکدار حبس انفرادی را تحمل کند، دو میلیون روبل از بانکدار دریافت کند. وکیل جوان حق خروج از این اتاق و ارتباط با دنیای بیرون را ندارد. او تنها مجاز به خواندن کتاب، نوشتن و خوردن و خوابیدن است اما بعد از 15 سال پایانی غافلگیرکننده برای هر دو شخصیت اتفاق میافتد
داستان با طرح پرسش «مجازات اعدام بهتر است یا حبس ابد» در یک مهمانی آغاز میشود. مرد بانکدار که میزبان مجلس است اعتقاد دارد که اعدام بهتر از حبس ابد است چرا که اگر انسان در یک لحظه به زندگیاش پایان دهد بهتر از این است که در حبس ذره ذره زجرکش شود. اما وکیل جوانی با این حرف میزبان مخالفت میکند و میگوید که حبس ابد بهتر از اعدام است چون زیستن به هر شکلی بهتر از مرگ است. به این ترتیب بین مرد بانکدار ووکیل جوان شرطی بسته میشود که اگر وکیل بتواند به مدت 15 سال در یکی از اتاقهای نزدیک خانهی بانکدار حبس انفرادی را تحمل کند، دو میلیون روبل از بانکدار دریافت کند. وکیل جوان حق خروج از این اتاق و ارتباط با دنیای بیرون را ندارد. او تنها مجاز به خواندن کتاب، نوشتن و خوردن و خوابیدن است اما بعد از 15 سال پایانی غافلگیرکننده برای هر دو شخصیت اتفاق میافتد
برای بار چندم هست که، قسمت نامه خواندن آقای عمرانی را گوش میدهم.. منو تسخیر کرد این رمان صوتی.. واقعا قلبمو لرزاند، یه جورایی با تو صحبت میکنه. کتاب فوق العادهای کهای کاااش زودتر از این میشندیمش. فردی که سالیان سال تو تنهایی خودش فقط کتاب خواند و خودشو و روحشو زنده نگه داشت در عین زجر و غم و بدبختی. فردی شد که هر انسانی نمیتونه درکش کنه و بفهمن چرا این شخصیت شد یک انسان دیگه! چقدر زیبا پیشبرد داستان رو و به طور واضح مشکل بشریت الانو بهتصویر کشید که سر پول به همخون خودش هم رحمی ندارن دیگه. آخه اینقدر تغییر؟ چقدر زیبا تمام عواطفو احساسات رو با بیانشون آقای عمرانی مثل یهنمایش جذاب که داریم بینیش برامون به تصویر کشید. گوش بدهید، بخوانید. این کارو تکرار کنید ببینید چقدر تغییر میکنید. سپاس ماه آوا سپاس مترجم، راوی و کتابراه
عالی بود
داستان در بارهی زندانی بودن تا ابد یا دار زدنه
۲مرده که شرط بندی میکنند
یکی شون بانکدار بوده گفت دار زدن حداقل سر۲ دقیقه میمیری و راحت میشی نه اینکه هر روز تو زندان بمیری
مرد دومی که جوونتر بود گف نه تا ابد حداقل زندگیمیکنی
و واقعا چقدر بد هر ۲ تاش بازی با جوون ادمه
شرط بندی کردن و مرد پولدار گف ۲ ملیون میدم هرکی ۵ سال بتونه زندانی باشه
و پسرم قبول کرد و گف ۵ سال نه و ۱۵ سال. و رفت تویه یه اتاق زندانی شد سالهای اول پیانو میزد بعد دیگه شراب نخواست و سیگار نکشیدو فقط کتاب خوند
سال اخر مرد پولدار که ورشکست شده بودوو میخواست پول نده رفت سراغش که اونا بکشه که با یه نامه رو به رو شد اخرشم پولو نگرفت
این کتاب خواست به مانشون بده واقعا ارزشهای مادی به درد نمیخوره واینقد مادی گرا نباشیم
و واقعا بهترین نعمت ازادیه
داستان در بارهی زندانی بودن تا ابد یا دار زدنه
۲مرده که شرط بندی میکنند
یکی شون بانکدار بوده گفت دار زدن حداقل سر۲ دقیقه میمیری و راحت میشی نه اینکه هر روز تو زندان بمیری
مرد دومی که جوونتر بود گف نه تا ابد حداقل زندگیمیکنی
و واقعا چقدر بد هر ۲ تاش بازی با جوون ادمه
شرط بندی کردن و مرد پولدار گف ۲ ملیون میدم هرکی ۵ سال بتونه زندانی باشه
و پسرم قبول کرد و گف ۵ سال نه و ۱۵ سال. و رفت تویه یه اتاق زندانی شد سالهای اول پیانو میزد بعد دیگه شراب نخواست و سیگار نکشیدو فقط کتاب خوند
سال اخر مرد پولدار که ورشکست شده بودوو میخواست پول نده رفت سراغش که اونا بکشه که با یه نامه رو به رو شد اخرشم پولو نگرفت
این کتاب خواست به مانشون بده واقعا ارزشهای مادی به درد نمیخوره واینقد مادی گرا نباشیم
و واقعا بهترین نعمت ازادیه
درسته که این کتاب یک داستانه یا میتومه یک مثال باشه از زندگی چون در واقعیت بعضی انسانها در شرایطی خاص تمام زندگیشون رو به دلخواه در حبس بسر میبرند و من از نزدیک شاهد یه هگمچین انسانی بودم. اون نه بخاطر مادیات بلکه بخاطر انسانیت تا اخر عمرش از هر ثانیه زندگیش گذشت تا به چهار پنج نفر که هر کدام مشکل داشتند شبانه روز رسیدگی میکرد. خودش زیبایی سحرانگیزی داشت و هیچوقت حوانی نکرد. شبها از شدت خستگی خوابش نمیبرد بدون هیچ منفعتی. بعد از چهل سا از ش پرسیدم اون جوابی رو به من داد که قهرمان این داستان پاسخ گفته بود. هیچ حسابی به روی این دنیا حتی یکساعت بعدش باز نمیکرد. حتی بچه دار نشده بود چون میگفت من از فردام خبر ندارم بچهدار بشم برای پسفردای پیریم؟ کتاب بر مبنای واقیت است ولی واقعیتی که انگشتشمار به ان میرسند.
شروع داستان خیلی خوب بود.
موضوع جالبی مطرح شد. البته شرط بندی آنها غیر معقول بنظر میرسید و برندهای نداشت زیرا شخص اول ثروتش رامیداد و شخص دیگر جوانیاش را. شاید یکی از دلایل جذابیت این اثر پذیرفتن غیر منتظرهی پیشنهاد پانزده سال حبس توسط شخصی بود که حتی با میل خود اصرار به انجام این شرط داشت. به هر حال در پایان داستان به این نتیجه خواهیم رسید که این شرط بندی یک برنده داشت و قطعا آن برنده هم کسی جز شخصی که پانزده سال در حبس به سر میبرد نبود.
او در این سالها بیشتر از ششصد کتاب خوانده و شش زبان را یاد گرفته و با دینهای زیادی آشنا شده بود و میتوانست بقیهی عمرش را به خوبی زندگی کند ولی بانکدار هم ثروت و هم غرور و شرافتش را از دست داد و حقارت را با تمام وجودش لمس کرد.
موضوع جالبی مطرح شد. البته شرط بندی آنها غیر معقول بنظر میرسید و برندهای نداشت زیرا شخص اول ثروتش رامیداد و شخص دیگر جوانیاش را. شاید یکی از دلایل جذابیت این اثر پذیرفتن غیر منتظرهی پیشنهاد پانزده سال حبس توسط شخصی بود که حتی با میل خود اصرار به انجام این شرط داشت. به هر حال در پایان داستان به این نتیجه خواهیم رسید که این شرط بندی یک برنده داشت و قطعا آن برنده هم کسی جز شخصی که پانزده سال در حبس به سر میبرد نبود.
او در این سالها بیشتر از ششصد کتاب خوانده و شش زبان را یاد گرفته و با دینهای زیادی آشنا شده بود و میتوانست بقیهی عمرش را به خوبی زندگی کند ولی بانکدار هم ثروت و هم غرور و شرافتش را از دست داد و حقارت را با تمام وجودش لمس کرد.
داستان در مورد یک شرط بندی است که میان دو نفر است که یکی از آنها یک بانکدار درجه یک است و دیگری یک فرد عادی است و شرط بندی به این منوال است که اگر فرد عادی بتواند به مدت 15 سال در یک اتاق با شرایط ویژهای بدون هیچ ارتباطی با اجتماع و فضای بیرون به جز یک پنجرهء کوچک و نامه نویسی برای گفتن درخواستهای شخصی تحمل کند برنده میشود
وجایزهاش دو میلیون دلار است
اما در اخر داستان اتفاق عجیبی رخ میدهد
و نگرش خواننده را به زندگی به کلی دگرگون میکند
چراکه معنای واقعی زندگی از فردی به فرد دیگر، از روزی تا روز دیگر و از ساعتی تا ساعت دیگر تفاوت دارد. در نتیجه، آنچه که اهمیت دارد، معنای واقعی زندگی نیست بلکه معنای خاصی از زندگی فرد در یک لحظهی خاص است. ممنون از کتابراه.
وجایزهاش دو میلیون دلار است
اما در اخر داستان اتفاق عجیبی رخ میدهد
و نگرش خواننده را به زندگی به کلی دگرگون میکند
چراکه معنای واقعی زندگی از فردی به فرد دیگر، از روزی تا روز دیگر و از ساعتی تا ساعت دیگر تفاوت دارد. در نتیجه، آنچه که اهمیت دارد، معنای واقعی زندگی نیست بلکه معنای خاصی از زندگی فرد در یک لحظهی خاص است. ممنون از کتابراه.
این کتاب بیشتر به من استرس داد. و تمام وحشتهای دینی و مذهبی و آخرت و بهشت و دنیارو در من زنده کرد. اگر از دنیا بیزار بود پس چرا اینقدر برای زندگی و بقایش در این دنیای نفرت انگیز تلاش کرد؟؟ یعنی تمام کتب ارزندهای که در این مدت مطالعه کرد مغلوب کتاب انجیلی شد که مدت زمان بسیار بیشتری روی آن تمرکز کرده بود؟ یعنی این کتاب داره به نگاههای افراط گونه دینی دامن میزنه و هر کسی که از دنیا و زیبایی هاش لذت ببره به منزله فروختن بهشت به دنیای مادی خواهد بود؟
۱۵ سال در یک اتاق ماندن و فقط مطالعه کردن بسیار داستان اعجاب انگیز و جذابی بود اما نتیجهای که از آن گرفت من را به یاد نگاههای افراط گونه دینی انداخت.
با تشکر از تیم مجرب کتابراه و همران ارجمند🪻🪴
۱۵ سال در یک اتاق ماندن و فقط مطالعه کردن بسیار داستان اعجاب انگیز و جذابی بود اما نتیجهای که از آن گرفت من را به یاد نگاههای افراط گونه دینی انداخت.
با تشکر از تیم مجرب کتابراه و همران ارجمند🪻🪴
داستانی کوتاه اما عمیق و قابل تأمل. از ابتدا تا انتها لذت بردم از گوش دادن. از اینکه کتابهای صوتی حرفهای کار شده میگذارید واقعا کمال تشکر را دارم.
ابتدای داستان وقتی بحث شرطبندی پانزده سال حبس شد، حتی تصورش هم دشوار بود برام. اما وقتی داستان پیش رفت، دیدم که جوان زندانی با کتابهایی که میگرفت، چه زندگیها و تجربیات متفاوتی در عالم خیال داشته. در دنیا سفر کرده، جاهای مختلفی گشته و در آخر به نتیجهای رسیده که همه ما بارها شنیده ایم اما انقدر به دنیای فانی وصل هستیم که آنطوری که باید ازش درکی نداریم.
در کنار اینها جوان به وضوح نشان داد که زندان واقعی فکر و تصورات ما از پیرامون هست. در واقع نوع نگاه آدمها مهم هستش.
دمتون گرم
ابتدای داستان وقتی بحث شرطبندی پانزده سال حبس شد، حتی تصورش هم دشوار بود برام. اما وقتی داستان پیش رفت، دیدم که جوان زندانی با کتابهایی که میگرفت، چه زندگیها و تجربیات متفاوتی در عالم خیال داشته. در دنیا سفر کرده، جاهای مختلفی گشته و در آخر به نتیجهای رسیده که همه ما بارها شنیده ایم اما انقدر به دنیای فانی وصل هستیم که آنطوری که باید ازش درکی نداریم.
در کنار اینها جوان به وضوح نشان داد که زندان واقعی فکر و تصورات ما از پیرامون هست. در واقع نوع نگاه آدمها مهم هستش.
دمتون گرم
چنین کتابهایی منو بیشتر از این که به فکر فرو ببرن باعث میشن به پوچی برسم، اینکه تو اون ۱۵ سالی که کاری بجز کتاب خوندن نکرده اما حس میکنه تجربه همه چیز رو داره و خردمند ترینه باعث میشه حس کنم تمام تقلاهایی که برای زندگی میکنم بی ارزشه
اگر شما از این کتاب این حس رو گرفتین که زندگی ارزشمنده، من این حس رو گرفتم که بی ارزش و بی فایدست که حتی اگه ۱۵ سال هیچ کاری هم نکنم بازم هیچ فرقی با تلاش کردنم نداره
شاید برداشت من نادرسته اما این درست نیست اصلا درست نیست برای کسی که با تمام سختیهای زندگیش داره تلاش میکنه که آیندهی بهتری بسازه این کتاب رو توصیه نمیکنم.
ممنون از کتابراه
اگر شما از این کتاب این حس رو گرفتین که زندگی ارزشمنده، من این حس رو گرفتم که بی ارزش و بی فایدست که حتی اگه ۱۵ سال هیچ کاری هم نکنم بازم هیچ فرقی با تلاش کردنم نداره
شاید برداشت من نادرسته اما این درست نیست اصلا درست نیست برای کسی که با تمام سختیهای زندگیش داره تلاش میکنه که آیندهی بهتری بسازه این کتاب رو توصیه نمیکنم.
ممنون از کتابراه
با سلام کتاب بسیار فوق العادهای بود واقعا خوندن اون ارزشمند و پر اثر خواهد بود اغلب حرفهای وکیل زندانی در اخر برگرفته از روایات و کلام قران مجید بود, در کل دید خوبی نسبت به این جهان داشتپس از شنیدن داستان ادامه متن رو بخونید (خطر اسپویل) طوری که از ثروت عظیمی چشم پوشی کرد و همچنین یک نشانه وجود داشت که در این دنیا مال و ثروت میتواند سبب مرگ شود هرچند که از دید ما ان مال و ثروت نیازمند زندگی است که گاها بعکس موجب مرگ و نیستی ظاهری و باطنی میگردد. خوشا به حال زنداییهای آزاد دنیا,, کسانیکه دنیا رو با همهی خدعه و فریب هاش آزادهاند و اون رو زندان عظیم میدونند تشکر مجدد از کتابراه عزیز
به نام خدا، این کتاب صوتی به راستی بیانگر اینست که به دنیا چگونه نگاه میکنیم و از فرصتهای کوتاه و زودگذر عمرمان چگونه استفاده میکنیم، عمر عزیز را تند باد حوادث به یغما میبرند وچه کاری بهتر از تجربه کردن ودرس گرفتن از تجربهی دیگران وبا روشن بینی و درست زندگی کردن و ذهن را پر وبال دادن و عاشقانه اندیشیدن و حیف وصد حیف که دغدغههای بی حد وحصر زندگی دمی ما را آسوده نمیگزارد، و خوش به حال آن مرد که فرصت پیدا کرد تجربههای آن همه نویسنده رو زندگی کند واز آنها درس بگیرد، والا اگر در بیرون از زندان بود مشکلات و روزمرگیهای زندگی به او مجال خواندن وتجربه کردن آن همه کتاب نفیس وبی همتا رو نمیداد
عالی عالی عالی، بی نهایت زیبا و تأمل برانگیز، من هر چند وقت یک بار به این داستان گوش میدهم و هر بار هم برایم تازگی و جذابیت دارد، شجاعت و جسارت گرفتن یک تصمیم سخت و جالب تر از آن پایبند بودن به آن تصمیم و قول و قرار و کارهایی که ما قادر هستیم در عمرمان انجام دهیم اما متاسفانه غفلت میکنیم و زمانمان را بیهوده سپری میکنیم، استاد چخوف بی نظیر هستند، و خدا را شکر میکنم که اگر هیتلر را آفرید در کنارش چخوف هم آفرید، بی نهایت سپاسگذارم از هنرمندان و همکاران محترم کتابراه که زمانی را برای ما فراهم میکنند که فارغ از همه چی در دنیای زیبایی نویسندهها گم بشیم و از زمانمان حداکثر استفاده را ببریم.
درود، داستان متاثر کنندهای بود. اوایل داستان ما را به پانزده سال قبل و میان یک مهمانی اشرافی پرتاب میکرد و از شرط بندی وحشتناکی سخن میگفت. در میانههای داستان این پانزده سال را خلاصه شرح میداد و احوالات عجیب شخص اول را بیان میکرد. اما در آخر بود که آن پتک کوبنده داستانهای آنتوان چخوف بر سر شنونده فرود میآمد. آن جا که کاملا میشد تشابه انسانهای اطرافمان و خودمان را به تک تک شخصیتهای این داستان را یافت. این داستان نیز مانند بقیه داستانهای آنتوتن چخوف ما را در بیداری و آگاه سازیمان کمک میکرد و سعی داشت به ما طریقه درست دیدن جهان را بیاموزد. بسیار آموختم و لذت بردم، سپاس.
من فکر میکنم اگرچه کتابهای زیادی رو اونم با دقت و تمرکز خوندن بسیار مفیده ولی طبیعت انسان اجتماعی هست پس با صرفا خوندن کتاب و حای درک اون نمیتونیم ب کمال برسیم. درسته ک قوهی خیال خیلی قویه و بهمون کمک میکنه تا قلهها و درهها باشیم ولی نمیتونیم دست تو آب چشمه ببریم و اون نسیمی ب صورتمون میخوره حس کنیم. مادر شدن، عاشق شدن، عصبانی شدن و اشتباه کردن و عذاب وجدان گرفتن و همه اینا کمک میکنه ک ب سمت کمال بریم پس اون مرد صرفا با کتابهای زیاد ب کمال نرسید. ب نظرم بیشتر حس پوچی پیدا کرد تا اغنا. علم در کنار زیستن عملی در اجتماع با هم جواب میده.
بسیار بسیار عالی بود ولی انسان در اثر تنهایی به پوچی میرسه به نظر من اکثر انسانهایی که به تکامل میرسن یا دست به خودکشی میزنن یا اینکه زندگی دور از اجتماع رو قبول میکنن بسیار نمونه داریم از دانشمندان و نویسندگانی که از نظر علمی به بالاترین نقطههای علمی و فلسفی رسیدن ولی در انتها یا دست به خودکشی زدن یا دور از انسانهای دیگر به تنهایی و ساده زندگی کردن واین چیزی نیس جز سنگینی بار دانستن حقایق دنیا یا همان عالم برتر که از حد و ظرفیت انسان بیشتر و به قول شعر معروف که رسد انسان به جایی که جز خدا نبیند با تشکر از نرم افزارتون
کتاب دانشی بزرگ است که نویسنده بارها و بارها مینویسد وباز برمیگردد و اصلاح میکند ودوباره تا بهترینها را برای خواننده درهر مورد نگارش کندوخواندن آن نیز ودرک مطالب نیز امری ساده نیست چون باید به آنچه نویسنده تفکر کرده نوشته تو بتوانی واکنون داستان باید عرض کنم داستانی کوتاه اما پر از هزاران سال کلام ناگفته و اینکه زمانی بشر بتواند ازمادیات دنیوی دل بکندمتوجه بیارزشی دنیا میشود و اینکه هرچقدر گرامی وثروتمند وقدرتمند و..... باشی عاقبت در گوری تنگ خوراک مورد میشوی و درحالی که میدانیم اما به مسئله تفکر نمیکنیم باشد همه به انسانیت و برابری برسیم
داستانی بسیار عالی و جذاب، نویسنده به خوبی تمامی ادراک و بینش انسان از هر مسئله، از ثروت و مال تا طبعیت و عرفانیت و رستگاری در انتهای داستان خود بیان کرده است و به گونه ایی زیبا، هوشمندانه و بجا از آرایههای زبانی ادبی تشبیه، مراعات نظیر و... استفاده کرده است که البته جای تعجبی نیست چرا که او آنتون چخوف است. خواندن این کتاب میتواند تفکرات شما را تغییر دهد و درک شما نسبت به هر چیز را بزرگتر و والاتر کند. صوت بسیار دلنشین همراه با نوای پیانو و ویالن احساس متن را به خوبی انتقال میدهد. با تشکر از توجه شما و با تشکر از نشر ماه آوا و سایت کتابراه🌷
با سلام و درود خدمت شما دوستان گرامی
یک داستان بسیار زیبای دیگر از انتوان چخوف که باعث میشه بعد از اتمام داستان چندین لحظهای رو تعمل کنین راجب ارزش زندگی و کارهایی که انجام میدیم در این داستان از نگرش دیگهای زندگی رو میبینیم چیزی که شاید تا الان بهش دقت نکردیم و شاید از خودمون درباره چرایی زندگیمون سوال کنیم به همه دوستان پیشنهاد میدم که حتما گوش بدن این کتابو و از گوینده عزیز ممنون بابت صدای رسا و نحوه بیانشون که دقیقا حس انسان رو به مرکز داستان هدایت میکنه
و همچنین متشکرم ازشما دوستانی که وقت خودتون رو به خواندن این نظر اختصاص دادین
یک داستان بسیار زیبای دیگر از انتوان چخوف که باعث میشه بعد از اتمام داستان چندین لحظهای رو تعمل کنین راجب ارزش زندگی و کارهایی که انجام میدیم در این داستان از نگرش دیگهای زندگی رو میبینیم چیزی که شاید تا الان بهش دقت نکردیم و شاید از خودمون درباره چرایی زندگیمون سوال کنیم به همه دوستان پیشنهاد میدم که حتما گوش بدن این کتابو و از گوینده عزیز ممنون بابت صدای رسا و نحوه بیانشون که دقیقا حس انسان رو به مرکز داستان هدایت میکنه
و همچنین متشکرم ازشما دوستانی که وقت خودتون رو به خواندن این نظر اختصاص دادین
سالها پیش در نوجوانی فیلم داستانی کوتاهی به همین نام با بازی محمدعلی کشاورز (بانکدار) و فریبرز عرب نیا (جوان) دیدم و برایم بسیار جذاب بود و سالها درگیر این سوال بودم که واقعا کدام بدتر است؟ اعدام یا حبس ابد؟
سوال اساسی داستان هم همین است و البته در ستایش امید است.
به نظرم پاسخ هر کسی به این سوال بستگی به شخصیت و گذشته و تواناییها و ناتوانیهای او متفاوت خواهد بود.
به نظرم جوان در طول دروان حبس به رستگاری رسید.
روایت جناب تمدن عالی بود و خوشحالم که مثل برخی داستانهای کوتاه از گویندگان نابلد استفاده نشده بود.
با سپاس از کتابراه
سوال اساسی داستان هم همین است و البته در ستایش امید است.
به نظرم پاسخ هر کسی به این سوال بستگی به شخصیت و گذشته و تواناییها و ناتوانیهای او متفاوت خواهد بود.
به نظرم جوان در طول دروان حبس به رستگاری رسید.
روایت جناب تمدن عالی بود و خوشحالم که مثل برخی داستانهای کوتاه از گویندگان نابلد استفاده نشده بود.
با سپاس از کتابراه
بی نهایت از شنیدنش لذت بردم. من را به یاد فیلم رستگاری در شاوشنگ انداخت. به نظرم زندانی مسیر رستگاری را طی کرده بود و در انتها به نقطهای رسیده بود که دیگر هیچ چیز دنیوی برایش ارزشمند نبود. وقتی سیر کتابهای درخواستیاش را که به بانکدار اعلام میکند میخوانیم مسیر رسیدن به تعالی و رشد کاملا روشن میشود. چخوف این نویسندهی توانمند چقدر قدرتمندانه تفاوتهای فردی را به قلم کشیده... بانکدار با خواندن آخرین نامهی زندانی دچار تحول لحظهای میشود اما ذات منفعت طلب و دنیا دوستش او را از اجرای عدالت دور میکند و در انتها به قولش وفا نمیکند.
داستان خیلی عالی و جذاب است شرط بندی میان یک بانکدار و یک وکیل جوان. جوان پانزده سال از عمرش را در زندان بماند و سپس در ازای آن بانکدار دو میلیون به او بپردازد. جوان در طی این سالها در زندان به مطالعهی کتابهای مختلف میپردازد و به یک انسان فرزانه تبدیل میشود و دیگر پول و مادیات ارزشی برایش ندارد و همین باعث میشود از مرگی که بانکدار برایش در نظر گرفته است نجات یابد و به دامان جامعه و زندگی در کنار مردم برگرددومعنای زنگی برایش ارزش دیگری پیدا میکند. با تشکر از کتابراه بخاطر تهیه و در دسترس قرار دادن این داستانهای ارزشمند.
کتاب بدک نبود نتونستم با هیچ یک از شخصیتها ارتباط بگیرم داستانی اغراق آمیز و به دور از هیجان نویسنده سعی کرده بود داستان رو هیجانی نشون بده ولی موفق نبود مرد زندانی چرا باید خودش ۵ سال رو بگه ۱۵ سال یا یه جای داستان گفته میشه که زندانی دچار افسردگی شده بود بعد چجوری خوددرمانی کرد و انگیزه گرفت کل کتابهای جهان رو بخونه والا آدم سالم هم نمیتونه!!! بیشتر شبیه داستان مادربزرگا بود که میخوان هرجوری شده بهت ثابت کنن سراغ رفیق ناباب و شرط بندی و اینجور مسائل نری و عوضش کتاب بخونی😁خلاصه داستان اینه: جای شرط بندی برو کتاب بخون😅
چی میشه گفت واقعا؟؟؟احساس میکنمپر از بهت شگفتی تعجب لذت و هیجان شدم.. یعنی۱۵ سال از بهترین دوران جوانی ک توی حبس بگذره با ادم اینکارو میکنه؟؟؟فکر میکنم اگه اون کتابها نبود اون مرد دیوانه شده بود. اینم یه جنبه اشه.. ولی خب هرکسی هم نمیتونه مثلا عرفا ب این مراحل برسه... باید بخواد درک کنه پیدا کنه.. واقعیتو ن اون چیزی ک میخواد وجود داشته باشه. ن اون چیزی ک برای خودش ساخته.. فقط واقعیت.. زمان و مکانم نداره.. عشق درونی انسانها واحده.. عشق ب بینهایت محض ب واقعیت محض... عااالی بووود، خییلی
کتاب شرط بندی زوایای گوناگونی از زندگی و نوع ادمهای دنیا را بیان میکند. خیلی کتاب جذابی بود، و خیلی جای فکر داشت برای هممون که به لحظاتمون فکر کنیم, تفاوت سلیقه شخصیتها، تفاوت در نظریات آنان... یکی از مهمترین زیباییهای دیگر داستان در بازگو کردن صفات پلید انسانی از قبیل غرور، طمع و حسد میباشد. به نظر من نویسنده گاهی برای انزوا و تنهایی آدمها ویژگیهای مثبتی را هم در نظر گرفته است. ان قسمتهایی که انتخاب شخصیت حبس شده در اتاق برای نوع موسیقی و کتاب و ادبیات خاصی را بیان میکند، بسیار جالب و شنیدنی است. ممنون
خیلی داستان قشنگی بود مخصوصا اخرش که در مورد کتابهایی که زندانی خونده بود توضیح داد و نوشته هاش رو بانکدار خوند و باعث شد یکم بغض کنم.
این کتاب به ادم میگفت خودتو صرف چیزهای دنیوی نکن.
بیتشر نگاه کن به خلقت خدا.
زندانی با خوندن کتاب و دور موندن از مردم تونست این وضیعت رو درک کنه. خیلی خوشم اومد خیلی ساده با کتابها وتنهایی خودش سفر کرد و خدارو شناخت و اخرم فهمید هر چی تو دنیا وجود داره پوچ و خالیه....... ممنون بابت کتاب خوبتون 😻
این کتاب به ادم میگفت خودتو صرف چیزهای دنیوی نکن.
بیتشر نگاه کن به خلقت خدا.
زندانی با خوندن کتاب و دور موندن از مردم تونست این وضیعت رو درک کنه. خیلی خوشم اومد خیلی ساده با کتابها وتنهایی خودش سفر کرد و خدارو شناخت و اخرم فهمید هر چی تو دنیا وجود داره پوچ و خالیه....... ممنون بابت کتاب خوبتون 😻
این شرط بندی امتیازای مثبتی برای فرد زندانی در پی داشت این فرد طی اون ۱۵سال بواسطهی مطالعات گسترده انسان عالمی شد و ارزش واقعی زندگی رو درک کرد و نسبت به مادیات بیاهمیت شد با اینکه ۱۵سال ازعمرخودش رو در زندان سپری کرد اما از گرفتن مبلغ شرط بندی صرف نظرکرد و با اون یادداشت ضمن اتمام زمان شرط بندی درسهای زیادی رو به بانکدار حریص و طمع کار داد. باتشکر از داستان کوتاه و بسیار عبرت آموز آقای چخوف و با تشکر فراوان از نشر ماه آوا و صدا پیشگان عزیز 🙏🌷
داستان را ۲ بار گوش دادم تا از دریافت خودم مطمئن بشوم! درسته که محتوای یک کتاب میتواند انتراعی باشد ولی هدف وکیل را از بالابردن موضوع شرط بندی از ۵ به ۱۵سال و زندانی کردن خودش و تعمد در باختن شرط و حتی بجاگذاشتن یادداشت را درک نکردم!!! احتمالا یک شخصیت خودتخریب داشته ولی قسمت جالب داستان برای من تغییر معنی دار موضوع کتابهایی بود که در طی زندانی بودن مطالعه میکرد و سبک موسیقی و... حتما دوباره به داستان گوش میدهم بنظرم موضوعات جالبی میتوان هنوز در آن کشف کرد.
کتاب جالبی بود. گاهی برای رسوندن مطلب باید خیلی زمان گذاشت، ولی این داستان کوتاه خیلی زیبا سقوط و صعود انسان رو بارها و بارها به زیبایی برای خواننده و در اینجا شنونده، تصویر کشیده.
در ضمن دوستان عزیزی فرمودن زندانی در آخر به پوچی رسیده، که به نظرم اشتباه میکنن، در واقع زندانی از وابستگی به رهایی رسیده، و بی شک با یادگیری اونهمه معلومات و زبانها خیلی راحت باقی زندگیشو بدون بنده مادیات شدن و با آرامش خاص انسانهای خردمند، ادامه خواهد داد.
در ضمن دوستان عزیزی فرمودن زندانی در آخر به پوچی رسیده، که به نظرم اشتباه میکنن، در واقع زندانی از وابستگی به رهایی رسیده، و بی شک با یادگیری اونهمه معلومات و زبانها خیلی راحت باقی زندگیشو بدون بنده مادیات شدن و با آرامش خاص انسانهای خردمند، ادامه خواهد داد.
یکی از بهترین کتابهای کتابراه
داستان تحول یک انسان
میشه دنیا رو با خوندن کتابها گشت...
وقتی از خارج به یه موضوع نگاه کنی چون احاطهی بیشتری داری
بیشتر حقایق و نقاط تیره و روشن رو میبینی و درک میکنی!
و بیشتر میفهمی
اما این برام جالب بود که با این همه علمی که یاد گرفته بود روی کتاب دینیشون انجیل بیشتر وقت گذاشت
و در نهایت این همه خردی که از کتابهای مختلف بدست آورد
به آموزههای دینی مشابه در همه ادیان رسید
البته با تمام وجودش
داستان تحول یک انسان
میشه دنیا رو با خوندن کتابها گشت...
وقتی از خارج به یه موضوع نگاه کنی چون احاطهی بیشتری داری
بیشتر حقایق و نقاط تیره و روشن رو میبینی و درک میکنی!
و بیشتر میفهمی
اما این برام جالب بود که با این همه علمی که یاد گرفته بود روی کتاب دینیشون انجیل بیشتر وقت گذاشت
و در نهایت این همه خردی که از کتابهای مختلف بدست آورد
به آموزههای دینی مشابه در همه ادیان رسید
البته با تمام وجودش
یه زندگی دیگرو تجربه کردم یه تلنگر بهم خورد. با اعصابی آروم برگشتم و کنار خانوادم شام خوردم
شاید چند بار دیگه هم این کتاب رو گوش بدم
تشکر ویژه دارم از خواننده کتاب بخاطر کار عالیش و عوامل کتابراه که این کتاب رو در دسترسمون قرار دادن