نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مزدور - جان اشتاین بک

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Houman Alizadeh
۱۳۹۸/۰۶/۰۹
در ابتدا باید بگم که از تحلیل‌های دوستان به غیر از یکی یا دوتا شون بسیار ناامید شدم که بیشتر به تشکر و تمجید از گوینده و صدای ایشان خلاصه میشد به نظر حقیر نویسنده قصد داشت دنباله روی کردن کورکورانه از جمع وتحت تاثیر عقاید غلط جاری در اجتماع قرار گرفتن را نشان بده و به ما بقبولانه که خرد جمعی میتونه تحت تاثیر جریانات غلط ونادرست اجتماعی که بیشتر سیاستمداران و صاحبان قدرت سمت و سوی آنرا تعیین میکنند قرار بگیرد و در نتیجه این خرد جمعی فاجعه ببار بیاد و اون صاحبان قدرت به نتیجه‌ی دلخواهشان برسند پدیده‌ای که در تاریخ معاصرمان و در جامعه خودمان بسیار شاهدش بودیم و هنوز هم متاسفانه به دلیل سطح کم مطالعه‌ی عوام درگیرش هستیم ممنون از توجه تون و تشکر از دست اندر کاران تهیه‌ی داستان
ا ل
۱۴۰۱/۰۴/۳۱
صدای راوی با توجه به آهنگی که پخش می‌شد گاها بسیار ضعیف بود. داستان درخصوص حمله کورکورانه عده‌ای با توجه به توصیفات روزنامهها درباره گناهکار بودن یک سیاهپوست بوده است و در طول داستان شخصی به نام مایک که همراه بقیه به زندان حمله کرده بود و سیاهپوست را به دار آویخته و آتش زده بود به بار مراجعه کرده و همه وقایع را برای متصدی بار تعریف می‌کند. اما تعداد زیادی سوال برای من حل نشده ماند. حالت چهره سیاهپوست با چشمهای فشرده و حالت شق و رق ایستادن. اینکه متصدی بار دو سال است که به آن شهر مراجعه کرده و دو کوچه بالاتر از مایک منزل دارد که خودشو همسرش از کودکی در آن محل بوده‌اند اما‌متصدی بار را نمی‌شناسد و تابحال ندیده است. روی بخش اینکه روزنامه‌ها گفته‌اند که سیاهپوست بی گناه است تاکید شده بود که منو یاد کتاب آبروی از دست رفته کاترینا بلوم از هاینریش بل انداخت و خسارت و تاثیری که رسانه‌ها می‌توانند بر مردم بگذارند رو برام تداعی کرد. اما اگر بخوایم نماد وار نگاه کنیم. سیاهپوست نماد خوبی هست که با تاثیر رسانه‌ها بد خوانده میشه و کورکورانه به بالای دار میره و مقایسه سفید و سیاه که توسط پایک و صاحب بار صورت میگیره، بازم یه نماد دیگه از اینکه مرد بدون فکر و تحت تاثیر دیگران کارهایی رو انجام میدن و خوبیها رو از بین میبرن.
betWeen دامنی
۱۴۰۲/۰۷/۳۰
داستانی کوته که به کتابی میماند یک داستان کوتاه هدف دار از آنهایی که سعی دارند چیزی به ما بگویند پرده از رازی بردارن و بر مشاعرمان بی اقزایند شروع ناگهانیه داستان با فردی به نام مایک که به همه جزعیات نگاه میکند از دار و درخت گرفته تا مغازه‌ها و چهره مردمان سکوت او چیزی در بردارد حرف زدن آن‌ها از اعدام جمع شدن همگیشان دور آن شخص تمثیل گیاه خشک شده به انسان و جماعتی که همگی ایستاده‌اند با چهره‌های خشک از جمله خود مایک و این بیانگر چیزیست پنهان چیزی که احساساتشان را. خ در دم خشکاند اعدام کردن یک انسان بنا به دلایلی و یورش آن‌ها به زندان و بیان شواهدی از بیرون که نمایانگر وضعیت درون مایک بود افسرده و غرق در سکوت گویا که میدانست چکار کرده نشان دادن عمق. ریشه‌های نژاد پرستی که در همه زوایا نفوض کرده چه کلانتر چه زندان و چه قانونشان و البته حقیقتی که خودشان نیز میدانند... و سخن گفتن مایک ازینکه همه اورا میشناسند نشان دهنده‌ی شهری کوچک است و بطور کلی چیزی زیادی از داستان نمیتوان دریاف کرد بجز نژاد پرستی و زوایای تاریک آن و زندانی که خود میدانست چ بلای سرش می‌اورند خودش میدانست جرمش سیاه بودنست جالب است و عمیقا ترسناک این داستان مثل یک کابوس بود و رابطه‌ی مایک با زنش که نشان دهنده‌ی خانواده‌ای نابود و سرد و فرزند نداشتنشان...
📚الناز محمدی📚
۱۴۰۱/۰۶/۲۲
🍁 کتابی بود کوتاه روان و تامل برانگیز. داستان عمده محوری رو که با خود داشت نژاد پرستی و سیاه ستیزی اون دوران بود! سیاه پوستی رو قرار بود در شهر در ملاعام اعدام کنند. داستان مردمی رو نشون می‌داد که حتی از گناه کار بودن یا نبودن سیاه پوست مطمئن نبودن ولی به تماشای آن جنایت رفته بودند!
در جاهایی از داستان که مرد می‌فروش و نقش اول داستان حتی بر این عقیده بودند که سیاه‌هایی رو می‌شناسن که نه تنها از اونها کمتر، بلکه برابر با اونها هستن!
چیزی که برایم عجیب بود تکه‌ی لباس آن سیاه پوست بود که حتی می‌فروش آن را می‌خواست بخرد و در مغازه‌اش آویزان کند، چراکه معتقد بود برای مشتری‌ها جالب خواهد بود! به نظر می‌اومد می‌خواست حد بالای مجهول بودن گناهکاری یا بیگناهی سیاه پوست رو بعد از اعدامش نشون بده، و بگه که چطور اون سیاه پوست رو کشتند!
این دو مرد داستان سالها بود که توی یه مجله زندکی میکردن اما تا حالا هم رو ندیده بودند! در نهایت دوست شدن اونها با هم، به نظر من نشون دهنده‌ی یه درد مشترک مزدوری و خودفروشی به امر نژادپرستی بود! آن‌ها به انجام چیزی که حتی نمی‌دونستن چیه و بهش ایمان نداشتند، اصرار میورزیدن! همه شکهایی داشتن که به یقین تبدیل نمی‌شود! حتی زن داستان که به شوهرش شک داشت و میگفت با کدوم زن بودی تا حالا! یا می‌فروش که فکر می‌کرد بعد از اعدام مردم نیاز داشته باشن گلویی تر کنن، پس مشتری‌های زیادی خواهد داشت! درکل اشتاین بک میخواست بگه که مزدوری و خودفروشی همه گیر و همه جانبه ست، و هرگز قطعیتی برای قضاوت‌های ما وجود نداره! ☘️
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۴/۲۰
داستان مردی که برای اجرا و تماشای شخصی سیاه پوست که میگویند گناه کار است رفته... داستان کوتاه بود و مفاهیم و مقاصد زیادی در دل خود داشت برخی اشکار بودند و برخی انسان را مجبور به تامل میکرد. داستان اشاره به تصمیمات کورکورانه‌ی افراد جامعه، نژاد پرستی و منفعت طلبی داشت که میشد از قسمت‌هایی از داستان که اشاره به اعدام فرد دارند بدون اینکه از گناه او یا اینکه واقعا گناه کار است یا خیر با خبر باشند، صحبت دو مرد در مورد خوب بودن سیاه پوستان و مقایسه انها با سفیدپوستان و بازگشت مرد صاحب بار به مغازه‌ی خود ان هم بعد از یک اعدام برداشت کرد. برخی قسمت‌ها نیز جای سوال داشت مثل اینکه چرا مرد سیاه پوست با چشمانی بسته و قامتی ایستاده بدون هیچ مقاومتی منتظر معترضان مانده؟ چرا مرد تکه‌ای از لباس اورا کنده بود و ان تکه لباس میتوانست برای صاحب بار و مشتریانش جالب باشد؟ چرا اشاره داشته به اینکه مرد صاحب بار دو سال است که به ان شهر امده و شخصیت اصلی داستان و همسرش در ان شهر به دنیا امده اند؟ چرا زن به شوهرش مشکوک بود و حالت چهره مرد چگونه بوده است؟ فضا سازی داستان هم عالی بود و گویندگی خوبی داشت اسم داستان هم به خوبی با داستان در ارتباط بود بنظرم مزدور اینجا به معنای خود فروخته به کار رفته که جریانات فکری و حالات انسان‌هایی که تو صحنه اعدام حضور داشتن رو توصیف کرده
S M
۱۴۰۰/۰۱/۰۸
من خودم موقع گوش کردن این کتاب یاد قلعه‌ی حیوانات و شخصیت گوسفندا افتادم که هر چیز رو که می‌شنیدن بدون توجه به درست یا غلط بودنش اون رو تکرار میکردن و تکرار میکردن و تکرار میکردن.....
قضیه‌ی این کتاب هم تقریبا به این موضوع اشاره داره که بسیاری از مردم بدون توجه به اصل حقیقت و درست یا غلط بودن اون به شکل کورکورانه دست به یکسری کار میزنن که هیچ تفکری در اونها نیست. شخصیت اصلیه داستان یعنی مایک فقط تو روزنامه خونده بود که سیاه آدم بدی بوده اما ایا واقعا بوده و حتی اگر هم بوده در این رفتار در حق سیاه هیچ بویی از انسانیت وجود نداشت..... این کتاب هم به روزگار الان اشاره داره و هم به روزگار قدیم و حتی آینده چون همیشه از این قبیل گوسفندان در همه‌ی زمانها وجود داره. ممنون از استاد عمرانی بابات صدای گرم و دلنشینشون......
مهران
۱۴۰۲/۱۱/۱۰
فکر می کنم نمیشه از این کتاب یک برداشت کلی داشته باشیم. آن قدر نویسنده هوشمندانه و زیرکانه به جزئیات توجه داشته که می‌توان چندین برداشت متفاوت از این داستان نوشت. آیا در مورد پیروی کورکورانه مردم بوده و یا فریب خوردن مردم به دست اخبار دروغ توسط روزنامه ها. آیا مایک به خاطر رسوم غلط آتش زدن جسد ناراحت بود و یا دلش می خواسته ان سیاهه موقعی که بالای دار داشته دست و پا میزده، زیرش آتیش روشن کنه که درد سوختن رو هم احساس کنه. ولی چون مرده بود حالش گرفته شده بود.اصلا مزدور کی بود. سیاهه، مردم و یا روزنامه ها.به نظرم هر نظری در مورد این داستان هم می‌تواند درست باشد هم غلط. البته گروه ماه آوا با صداگذاری و گوینده‌های خوبش این کار رو عالی تر کرده. با سپاس بیکران
Sama Zareh
۱۳۹۸/۰۳/۲۰
صدای آقای عمرانی فوق العاده است. به علاوه اشتاین بک یکی از بهترین نویسنده‌هایی است که میشناسم. داستان پردازی‌های او بسیار هنرمندانه است. حرفی که میخواست بزنه به نظر من این بود که قضاوت از روی نژاد و رنگ یا تحت تاثیر جو قرار گرفتن بدون اینکه درست فکر بکنی که دلیل این کار چیه منجبر اتفاقای ناخوشایندی میشه که انگار اینقدر انسانیت بین مردم لگدمال شده که برای کسی اهمیتی هم نداره. بیشتر برای تفریح دنبال یه عده دیگه را افتادن و یه سری کارا کردن که آخرش چی واقعا؟! نمونه‌اش واقعا توی جامعه خودمون هم هست. خصوصا مسائل سیاسی!!
Ylda Hm
۱۴۰۳/۰۱/۰۱
سکوتی خسته بر مردم سنگینی میکرد... واو خیلی زیبا بود این جمله... این خستگی رویاگونه و راحت بود:)))...
این دومین اثریه که از ایشون دارم میخونم... اولی کتابی بود به اسم موشها وادمها به شکل رئال و جالب بود... و این داستان... خیلی جالبه... توصیفات و بیان احساسات عالیه و واقعا لذت میبرم... اثرات بیشتری ز ایشونو دلم میخواد بخونم...
"... و اکنون همه‌چیز مرده بود... همه چیز غیرواقعی بود... جمعیت انبوه انگار از ادمکهای خشک درست شده بود... در روشنایی شعله چهرها مثل چوب بی حالت بود مایک این خشکی و غیرواقعی بودن را در خودش هم احساس میکرد... " قلم نویسنده و مترجم خیلی جالب توجهه... میتونم عاشق هر جملش باشم...:)
بهنام رئیسی
۱۴۰۲/۰۴/۱۳
کتاب خیلی خوبی بود، واقعا از شنیدن این کتاب صوتی بسیار لذت بردم، متن داستان بسیار خوب بود، اولا که در مورد ظلم به سیاه پوستان می‌گفت، در واقع نژادپرستی یا نژادستیزی را محکوم می‌کرد، چرا که مردمی که هیچ اطلاعی از موضوع نداشتند و صرفا بخاطر سیاه پوست بودن شخصی عمل جنایتکارانه‌ای را انجام دادند، دوما وقتی از جزئیات و حس و حال آن مردم و خیابان می‌گفت، آنقدر خوب بود که انسان می‌تواند به خوبی خود را در آن شرایط تصور کند، گوینده‌ها هم بسیار عالی بودند و داستان را لذت بخش می‌کردند، در مجموع کتاب فوق‌العاده خوبی بود و به همه این کتاب صوتی را پیشنهاد می‌کنم و از کتابراه هم تشکر می‌کنم که این کتاب صوتی خوب را رایگان کرده❤
mohaddeseh kamali
۱۴۰۰/۰۹/۲۷
اون سیاه پوسته ب نظر من کشورمه. ی سری ادم بیسواد و نادون و بی کله مثل مایک دارن نابودش میکنن. حتی جلوتر از قانون میرن ک بدنش ب فنا. ‌ی نمونه ش وقتیه ک هیچ اطلاعاتی نداری ولی رای میدی یا رای جمع میکنی برای کسی ک اصلا نمیشناسی ک کشورتو مدیریت کنه‌. یعنی فقط بر پایه احساس و شور جمعی تصمیم‌های مهم میگیریم و چ چیزای گرانبها رو اویزون دار نمیکنیم با بی فکری هامون. ی عده هم هستن ک‌ی چیزای سرشون میشه ولی درگیر حساب و کتاب سود خودشون ینی همین ک کافه داشت. وایساده بود بعد از اعدام همه برن بار اون و مشروب بخورن تا پول جمع کنه. فقط اخرش نفهمیدم چرا مایک گفت شاید حق با عیال باشه حس و حالش مثل همونه؟
متینا طباطبایی
۱۴۰۳/۰۹/۱۲
داستانی کوتاه و تامل برانگیز به نظر من تمرکز داستان روی تعصب مردم بر سیاهپوستان نبود حال اینکه بعد از پایان داستان در لحظه اول آدم حس میکنه راوی میخواد تنفر بی دلیل و متعصبانه که از قدیم و بی دلیل بر روی سیاهپوستان بود رو به نمایش بزاره اما به نظرم اون مرد سیاهپوستان نماد پیروی کورکورانه و حتی تعصبات احمقانه و شستشوی مغزی توسط سیاستمداران و دولتمردان و سران کشور رو به نمایش میذاره و میخواد بگه مردم اکثرا حتی بدون اینکه فرد رو بشناسن یا حتی از صحت یک ماجرا اطلاع داشته باشن با رگ های گردن بیرون زده باموج افکار تزریق شده در جامعه همراه میشن.
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۳/۰۶/۲۹
جنگجویی مردان و خلق جنگندگی و شکار، ریشه در انسان‌های اولیه و غارنشین دارد. حسی که تاکنون در مردان بالاترین لذت را دارد و درونشان زنده است. این وامداری اجدادی از نیاکان پدر اولیه به خوبی به ارث رسیده است. دستمایه نوشتن نویسنده کتاب مزدور، جان اشتاین بک، از این خلق و خوی مردانه نشأت گرفته است. جان اشتاین بک را با دقت باید خواند و شنید. از میانه روایت، داستانش را شروع به قصه پردازی کرده است. اما با انتهای طنازی تمام کرده است. کشتار است اما از نوع تکی و مدرن. ساده و روان است اما سوژه کشتن، مخاطب خاص خود را به دنبال دارد.
بصیری
۱۴۰۱/۰۷/۱۵
در تمام داستان شخص در ظاهر گناهکار که به دار انداخته بودن مردم به اسم سیاهه معرفی میشد هیچکس اسم اورا نمیدانست خطایش وگناه اورا نمیدانستند وحتی دنباله رو (مخالفت یا اعتراض) گروهی برای شکنجه دادن مانند روزنامه آتش زدن برزیر پای جسد بودند. این انسان ظاهر بین وسطحی بین از جهت کوته بینی از آن دو سگ که برای شناختن یکدیگر همدیگر را بو میکنند پایینتر است. ودر آخر کسی که ادعای شناخت وبه طبع آن کیفر برای آن سیاهپوست میکند از شناخت ودرک همسر خود که سالیان متمادی با همدیگر زندگی کرده‌اند عاجز است.
ملیکا صدر
۱۳۹۸/۰۹/۲۷
محکوم شدن به جرم....، جرم.... که نمی‌دونم چیه ولی میگن جرم بدیه خوب پس هر کسی که می‌دونه چیه و میگه جرمیه که باید بخشیده بشه احمقه!! ! و اجرای حکم با ماست نه با کسی که علمش رو داره. و جالب‌ترین قسمتش اینه که بیش‌ترین لذت رو از محکوم کردن کسی که حتی نمی‌دونیم گناهش چی بوده می‌بریم
این کتاب اوج درد و اوضاع تصمیم گیری هامونه خیلی وقتا نمی‌دونیم واقعا کسی گناهش چیه ولی چون چند نفر میگن اون ادم بدیه محکومش میکنیم
التماس تفکر و سپاس از کتابراه با این کتاب عالی
نجمه ضیایی
۱۴۰۳/۰۱/۱۸
داستانی کوتاه و خلاصه‌ای از یک اتفاق که در عرض چند ساعت رخ داده. برداشت من این هست که نویسنده قصد داشته نشون بده انسان ها بر اساس جو حاکم بر جامعه چقدر از کل تاثیر پذیرند و حتی با وجود وجدان و ندای درونشون که بهشون میگه کاری که انجام میدی درست نیست ولی با زدن نقابی همرنگ با جامعه، تظاهر به درست بودن جریان و اتفاق پیش آمده میکنن. تلخی نژادپرستی کاملا در بطن داستان قابل لمس هست و دلیل نقاب زدن مردم هم همین جو نژادپرستانه‌ی جامعه درین داستان هست...
بهاره محمدی اسفه
۱۴۰۲/۰۲/۲۳
داستان کوتاهی که به بهترین و موجزترین شکل ممکن حرف خودش را می‌زند.
نقد نژاد پرستی و پیروی کورکورانه از دیگران و رسانه ها.
این هنر نویسنده است که در این داستان کوتاه به خوبی شخصیت پردازی کرده و موقعیت‌ها را ایجاد کرده. داستان‌های جان اشتاین بک در واقع داستان آمریکای دیروز است و به شناخت محیط و فرهنگ و عرف مردمان روزگار نه چندان دور آمریکا کمک شایانی می‌کند.
صدا و روایت جناب عمرانی که هیچ حرفی را باقی نمی‌گذارد عالی و دلنشین.
با سپاس از کتابراه
H E
۱۴۰۰/۰۴/۲۷
داستان واقعا جالب بود و واقعا معنای عمیقی داشت. آنجایی که گفت من خودم هم نمیدانم ان گناهکار بود یا نه و در عین این که آن شخص از اولین کسانی بود که برای اعدام سیاه پوست به زندان رفته بود، در بسیاری از موارد ما فقط کاری را انجام می‌دهیم که جمعیت انجام میدهند بدون این که در مورد درست و غلط بودن آن فکر کنیم از نظر من سراسر این داستان حرف‌های مهمی برای گفتن داشت که امروزه یکی از بزرگترین مشکلات بسیاری از جوامع است.
Mojgan Hatai
۱۴۰۲/۰۷/۳۰
جرقه‌ای روشن شده.، و افرادی بدون هیچ بینش و دانش در خصوص چرایی و چگونگی جریان، کورکورانه دنباله روی می‌کنند.
این تنها یک تنش اجتماعی برنامه ریزی شده از سوی صاحبان قدرت است نه یک جنبش یا حرکت هدفمند و فکور... به نظر من قربانیان واقعی در چنین جریاناتی افرادی هستند که همچون عروسک بازی خورده‌اند و باعث شده‌اند منافع صاحبان قدرت مهیا شود.
این داستان مرا به یاد وضعیت کنونی جامعه‌ی خودمان می‌اندازد.
A.asgari
۱۴۰۱/۱۰/۱۱
داستان در باره‌ی نژاد پرستی بود
داستان یه مرد سیاهپوست که مثله بقیه ادمها اشتباهی کرده و تویه زندان افتاده باید باهاش مثله بقیه رفتار بشه
اما چون سیاهپوسته مردم میریزن تویه زندان کتکش میزنن به دار اویزونش میکنن و جنازه شو میسوزونن
بیشتر از ادمهای که اینکارا باهاش کردن حتی نمیدونن گناهش چی بوده فقط چون سیاه بوده باید مجازات میشده
لطفا اینقد نژاد پرست نباشیم
Alireza Mahmoodi
۱۴۰۲/۱۰/۲۲
کتاب صوتی مزدور اثر جان اشتاین بک با اجرای فوق العاده‌ی جناب آقای رضا عمرانی داستانی کوتاه که درباره نژاد پرستی و خوددوستی وحس برتر آدمها را بیان می‌کند درحالی نگاهی به زندگی خودشان‌ داشته باشند کلی کم و کاست دارند متاسفانه اعمالی به کار میبرند که در شان انسان نیست و باعث تعجب می‌شود از دست اندرکاران کتابراه کمال تشکر دارم
موسی شاکر
۱۴۰۱/۱۲/۱۱
دوست داشتم.
از جان اشتاین یک تا حالا چیزی نخوانده بودم، چیزی هم نشنیده بودم.
اما این داستانش زیبا و تامل برانگیز بود.
جناب عمرانی هم که حق مطلب رو خوب ادا کرده و این داستان زیبا رو به اثری ماندگار تبدیل کردن.
تشکر از عوامل کتابراه، تشکر از انتخاب کننده داستان، تشکر از عزیزی که این کتاب رو در لیست کتاب‌های رایگان گذاشت
😅😅
احسان شیرزاده
۱۴۰۱/۰۱/۲۹
نه به اعدام گفتن در حد حرف زیباست. ولی اگه موشکافانه به قضیه نگاه کنیم این مردم هستن که باید با فرهنگسازی و مرور زمان به این درک برسن. جالب بود تعصب کورکورانه. قضاوت عجولانه. کینه ونفرت بیمورد. نژادپرستی مسخره. و وحشی گری‌هایی که اول یه بز میپره و بعد گله پشت سرش. واقعا دردهایی که همه ملتها طعم تلخشو به عناوین مختلف چشیدن.
سینا فرخی
۱۳۹۷/۰۶/۰۳
داستان جالبی بود
در این سبک داستان بیشتر از اینکه دنبال نتیجه پایانی داستان باشید
بایستی به اتفاقات و صحبتهای درجریان داستان دقت کنید
به دیالوگ تمام شخصیت‌ها دقت کنید و به افراد جانعه تعمیم دهید
Parii K
۱۴۰۲/۰۴/۲۶
مایک مردی که کور کورانه بدون اینکه بدونه اون که اعدام شد دقیقا چه جرمی مرتکب شده با توهین به نژاد و خود برتربینیش قضاوتش میکنه... ولی ته دلش از چیزی ناراضیه!
این تک تک ماهاییم که فقط دنبال یه موضوعیم که باجمع به پیشش ببریم و قضاوتش کنیم بدون دلیل و یا با دلایل غلطی که دوست داریم قبول کنیم. مردمانی که دنبال حاشین و لاغیر
Mojrem rapfa
۱۴۰۱/۱۱/۲۷
هر کسی میتونه دیدگاه متفاوتی داشته باشه اما چیزی که من خیلی برام بارز بود اینه که ادما شاید خیلی وقتا بدونن که خیلی کار‌ها غلطه اما عرف جامعه و همرنگ جماعت شدن مهمه که خودت طعمه‌ی بعدی نباشی نمونش کلانتر هم به خاطر قدرت ورای هم به خاطر جونش ولی در کل چند نکته‌ی دیگه هم داشت اما به نظر من این خیلی به چشم اومد
فائقه
۱۴۰۱/۰۹/۱۰
در مورد مردی سیاهپوست هست که در پارکه شهر اعدام میکنن وبعد میخوان جسدش رو آتیش بزنن و مردمی نادان که حتی نمیدونن جرم او چیست به تماشای دار و آتش زدن فرد سیاهپوست نشسته هستن نژاد پرستی موج میزنه و حتی نمیدونستن جرمش چی هست باید قانون بشه نه به اعدام هر چند در جایی مثل ایران خیلی زمان میبره تا روش کار شه
محمدعلی احمدپور
۱۴۰۱/۰۸/۲۲
به نابودی کشیده شدن انسانیت رو خیلی خیلی واضح داره به تصویر میکشه...
از دیدگاه کسی روایت میشه که توی صحنه بقتل رسوندن یه آدم حضور داشته وجالب اینجاست که باوجود اینکه از این جنایت ناراحته اما برای دیگران با افتخار تعریف می‌کنه واینجاست که‌ میفهمی اون ناراحتی هم واقعا از ته دل نبوده وبرای هم رنگی با جماعت بوده..
مهدی نوروزی
۱۳۹۸/۱۰/۱۸
وقتی اولین بار چند ماه پیش خوشهای خشم جان اشتاین بک رو خوندم فهمیدم عجب نویسنده‌ای در عین سادگی و روان بودن کلامش در داستان آنچنان عمیق مسائل رو بیان میکنه که واقعا خواننده رو وادار به فکر میکنه.... این داستانی که اینجا به صدای دلنشین استاد عمرانی بود عالی بود شاهکار بود مرسی...... موفق باشید
ش شهبازی
۱۳۹۸/۰۲/۰۴
توصیف فضا و جزییات بسیار خوب بودند. نه آنچنان طولانی که زیاده گویی باشد و نه آنقدر کم که نامشخص. خود داستان هم خوب و اثرگذار است. از قبل دراینگونه داستانهای کوتاه آدم باید آمادگی داشته باشد که با یک پایان منزه و سرراست مواجه نخواهد شد. گویندگی اثر اگرچه خوب است لیکن صدای موسیقی پس زمینه بلندتر از حد لازم است.
عباس شاهمیرزایی
۱۴۰۳/۰۵/۲۱
اولین کتابی بود که از اشتاین بک خوندم خیلی دوست داشتم
کتاب درباره‌ی نژاد پرستی یک مرد سیاه پوست یک گناهی مرتکب میشه میره زندان چون سیاه پوست بوده همه مردم می‌ریزند تو زندان و میکشنش!
و یک کار بدتر از این هم میکنند جسدشو بر می‌دارند و اتیشش میزنند! لطفاً نژاد پرست نباشیم همه را یکی بدونیم
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۱/۱۹
با عرض سلام خدمت دوستان کتاب و همراهان کتابراه. داستان کوتاه و آموزنده‌ای بود که بی دلیل و مدرک فقط به خاطر روزنامه‌ها و اخبار انسانی را از زندگی محروم کردند. همیشه رسانه‌ها درست نمیگویند این را باید به خاطر سپرد که همیشه حرف اکثریت درست از آب در نمیاد. در کل خوب بود. صداپیشه ها هم خوب بودند. ممنون از کتابراه
عاطفه یوسفی
۱۴۰۲/۰۴/۳۰
کتاب قشنگی بود نگاهی به جهالت مردم و قضاوت کور کورانه و حق به جانب بودن مردم و حس خشونت ذاتی که در وجود همه‌ی مردم هست و تلنگری برای بیشتر فکر کردن به اینکه ایا من هم همینطورم؟؟ اگر من جای ان اعدامی باشم یا جای مردمی که قضاوت و محاکمه‌اش کردن چه میکردم؟؟ دوست ندارم کسی را قضاوت کنم
mahdi hariri
۱۴۰۱/۰۶/۲۸
نثر وسبک نویسنده در توصیف وفضاسازی صحنه خیلی خوب وهنرمندانه است ولی به نظر من این بیان زیبا سروته ندارد وچیزی غیر از تداعی یک صحنه اعدام تلخ عاید خواننده نمیشود. لحن وبیان خواننده اثر وهنرنمایی افراد بجای شخصیت‌های داستان خوب، مناسب وشیوا بود
بطور کل اثری شده که به حداقل یکبار شنیدنش میارزد.
مصطفی احمدی
۱۴۰۰/۰۲/۳۱
یاد انقلاب خودمون افتادم که به هرکس میگی تو وسط جمعیت چکار میکردی میگه نمیدونم دیدم بقیه میرن منم میرفتم یه هیجان جمعی که هیچ ربطی به فردیت افراد نداره مخصوصا اونجایی که جمعیت رو به ادمک تشبیه میکنه یه چیزی شبیه این انگار همه مسخ شدن اونجایی که میگه درست نیس جسد رو اتیش بزنید این روح فردیشه که فریاد میزنه
مهشاد قدسی
۱۳۹۸/۱۲/۰۹
قطعا داستان خوبی بوده ولی اون سبکی نبود که من دوست داشتم اولین کتاب از جان اشتاین بک بود که گوش دادم تو این مدل کتاب‌ها خیلی نباید دنبال یه داستان مشخص با سر و ته مشخص بود و بیشتر ماجراهای وسط داستان مهمه... قطعا این سبک طرفدارای خاص خودش رو داره که اگه این مدلی دوست دارین حتما بخونید
Hadis Gholipour
۱۴۰۱/۰۳/۰۴
درود، من این کتاب را نپسندیدم، از ماجرای دار زدن یک فردن توسط عموم مردم می‌گفت و از زبان مردی شاهد ماجرا داستان روایت می‌شد. حس میکنم اندکی بی سر و ته و گنگ بود و من نتوانستم قصد نویسنده را از نگارش این داستان درست درک کنم. صدا‌ها هم به نظر من چندان مناسب اشخاص نبود. سپاس.
Mostafa Arshad Ebi
۱۴۰۱/۰۲/۱۲
عمق فاجعه جاهلیت بشر را نشان میداد که چه ندانسته چه بسیار بیگناهانی را وحشیانه کشتند.
این کتاب محشر بود و همینطور گویندگان. بخصوص اون تیکه لباس پاره و اینکه همه چیز و فقط با گمان پیش برده بودند. من دوست داشتم و یاد روز واقعه حضرت افتادم. کاش در دامن جهل گرفتار نشویم.
الهه رحیمی
۱۴۰۳/۰۵/۰۲
داستان متاثر کننده ای درباره نژادپرستی و ظلم به سیاه پوست ها هست. مردمی که تحت تاثیر روزنامه ها و اخبار قرار می گیرن و سیاه پوستی که حتی از جرمش اطلاع ندارن و نمی شناسنش رو اعدام می کنن و قانونی که به دلیل انتخابات و سیاست های کثیف زیر پا گذاشته میشه.
نگار گنجی
۱۴۰۰/۱۲/۲۲
داستان به لطف توصیفهای ریز و دقیق خیلی جذاب پیش میره. نویسنده میخواد ازنقطه نظر خودش ریشه رفتارهای هیجانی جمعی رو بیان کنه. شاید پوچی ودنبال معنا گشتن، شاید خشم از قانون و حاکیت و قدرت، شاید تبعیت کورکورانه از جمع ودرمجموع گیرا و جالب بود♥️
مجتبی روده کار
۱۳۹۸/۱۱/۱۱
ارزش یک بار خوندن و اندیشیدن به محتوای داستان رو داره.
یاد شعبان بی‌مخ‌های خودمون افتادم.
یکم که خوب فکر کنیم در قضایای ناارامی‌های اخیر برخی از شهرهای کشورمون که با موج سواری رسانه‌های غربی صورت میگرفت افرادی از این دست کم نبودن...
Eti Atshani
۱۴۰۲/۱۲/۱۶
داستان از مردی به نام مایک میگوید که همراه گروهی از مردم حرکت کرده و قانون را همراه آنان اعمال می کند ولی به نظر میرسد دقیقا نمیداند چرا این کار را انجام داده و فقط با انبوه خلق حرکت کرده مردی است عمیقا تنها و با گروه بودن او را به حرکت در آورده
Afsoon
۱۴۰۱/۱۱/۲۹
انسان‌ها فطرتا طالب شفقت و مهربانی‌اند ولی در برخی مواقع بر خلاف ذات خود اقدام میکنند.
داستان مختصر و مفید بر انسانیت تاکید کرده بود، با نوشته‌ای روان و اجرایی دل نشین.
زیاد زمان بر نیست، یک بار شنیدن ضرری نداره، توصیه میکنم دانلود کنید.
صدیقه فتحی
۱۴۰۰/۱۲/۱۳
داستان جالبی بود و قطعا تکراری در همه جوامع و اعصار انسان‌های بدون فکر و مقلد که اعمالشان در نهایت بی انصافی و ناعادلانه هست
انسان‌های گوسفندوار که زحمت کمی تفکر به خود نمیدهند و تابع احساسات ضمیر ناخودآگاه زخم خورده خود هستند
Shervin Vatan
۱۴۰۰/۰۷/۱۴
این کتاب خیلی خوب به مسئله جنون دسته جمعی و عواقب بد اون اشاره میکنه. آقای اشتاین بک‌تو این کتاب ثابت کرد که سر بیگناه هم تا لبه دار میره و هم روی دار.
گویندگان هم بی نظیر بودن و خیلی خوب نقششون رو ادا میکردن.
ممنون برای این کتاب زیبا ♥️
F L
۱۳۹۷/۰۷/۱۵
خوب بود، یه مقدار ادم توی فضا خودشو میتونه حس کنه و تحت اون شرایط زمانی قراربگیره. اونوقت جالب میشه حس و حالش. صدای آقای عمرانی هم که دیگه مثل همیشه عالی بود و باعث جداب تر شدن داستانها میشه.
hadi jabbari
۱۳۹۷/۰۱/۲۷
متن سرو ته نداشت، البته میخواست‌ی حرفی رو برسونه، ولی صدا و حس گوینده جای تشکر داره
علی گنجه ای
۱۴۰۱/۱۰/۲۰
داستانی کوتاه اما تاثیر گذار. نمونه‌ای از یک واقعه میان هزاران واقعیت اتفاق افتاده در دنیای نژادپرستانه کشور تازه تاسیس و مستکبر که از 400 سال پیش تا به امروز ادامه دارد و یکروز به پایان خواهد رسید. ان شاءالله.
Mobin Kouchaki
۱۳۹۸/۱۲/۲۳
انسان در هر عصری نوع نوینی از طبقات رو در جامعه ایجاد میکنه... زمانی اشرافیت و خانواده... زمانی رنگ پوست... و خطرناکترین نوع آن خود حق پنداری محض... چه جنایاتی که در تاریخ با شمشیری به نام حق انجام شده
Ebrahim H Rashed
۱۳۹۸/۰۴/۲۱
جذابیت داستان در جدال شخصیت اصلی با خودش بود. فشار اجتماعی، تبلیغات رسانه‌ای و نژاد پرستی از نقطه‌های سیاهی هستند که در جوامع امروزی هم قابل مشاهده‌اند. تشکر از ماه آوا و جان اشتاین بک
1 2 3 4 5 >>