نقد، بررسی و نظرات نمایش صوتی وضعیت سفید هندوانه - غزال زرگر امینی
3.6
206 رای
مرتبسازی: پیشفرض
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۳/۰۶/۲۶
00
داستان کوتاه و واقعی از روایت شبهای بمباران تهران در جنگ ایران و عراق، دستمایه آشنایی برای بسیاری از نوشته ها است. که نام نویسنده در تصویر کتاب البته نیست و در صوت وجود دارد. بانوی نویسنده و صداپیشگان خوب توانستند زندگی در وضعیت سفید هندوانه شب یلدا را بازگو کنند. غزال زرگر امینی، از دوست داشتن اصولی در کتابش نوشته است. دوست داشتن طرف مقابل همانطوری که هستش نه آن طور که من می خواهم و تحمیلی. روایت سادگی مردم آن دوران و تفکیک از جامعه امروز در وضعیت سفید هندوانه، دیده می شود. بانو زرگر امینی، از هر گزنکی برای به هم پریدن زن و شوهری استفاده نمی کند بلکه مثبت به پدیده زن و شوهر در این مجال کوتاه و در بحران کشوری، پرداخته است. دست مریزاد غزال بانو.
با سلام به کتابراه عزیز و تشکر ویژه از خانم هاشمی و آقای عمرانی من اواخر دوران جنگ که شدت آن به اوج خود رسیده بود کودکی بودم که تک تک موارد مطرح شده در این آیتم نمایشی مثل پناهگاه و آژیر قرمز و.. برام تداعی شدندیادمه که وقتی آژیر قرمز شرکت نفت به صدا درمیومدهمه میرفتیم داخل یه پناهگاه و تا وضعیت سفید اونجا میموندیم. زن و مرد و بچه و بزرگ همه مثل یه خانواده کنار هم بودیم و حتی گاهی اونجا شام میخوردیم و صحبت میکردیم. تو این نمایش بخوبی جو اون دوران رو نشون میده که با وجود اون همه موشک و بمباران و مشکلات جنگ، بازم مردم دلشون شاد بود و بساط یلدا میچیدند. جالب و شنیدنی است و حتما گوش کنید🌸
زمان داستان مربوط به جنگ ایران است... دههی ۶۰به نظرم نویسنده خیلی غلو کرده... شب یلدا، زنی باردار، وضعیت قرمز... لاکن، حال و هوایی خوب!!!! از سبک صحبتهای میان زن و شوهر خیلی خوشم آمد.. آرام همراه با طنز... بدون تنش و با دلسوزی. در دوران جنگ مردم دلخوشی هایشان را رها نکردند... شب نسگشینی آن زمان مد بود، عروسیها هم کنسل نمیشد، از فضای پناهگاه هم فقط برای پناه گرفتن استفاده نمیکردند بلکه حال و احوال پرسی میکردند... خلاصه که با وجود جنگ همدلی موج میزد... مهربانی زیاد بود. آنچه این رویت به تصویر کشیده فضایی گرم و صمیمی و دلهایی امیدوار لست..
اجراهاشون قشنگ بود ولی کوتاه بود میشد ادامه بدن ولی حتما اصل مطلب تو همین قد بوده،،، 😁😁😁😁😁
اینکه تو شرایط سخت جنگ چه روحیه خوبی داشتن،،، واقعا سخته ترسناکه هرلحظه یه بمب بخور تو سر ادم 🥺🥺🥺😰😰😥😨
همین روحیه خوب و امید هست که تو شرایط دشوار میتونی ایستادگی کنی،،،
دو راه داری یا همش غر بزنی و نق نق و اشک و اه یا با امید و توکل ادامه بدی،،،
سبب خیر شد هندونه شون سفید بود رفتن هندونه قرمز بخورن 😝😝😝😝😝
یا خندوانه هندوانه رامبد جوان افتادم 🤗 بخند خندوانه چون همش صدای خنده بود ولی خوب بود 🤗
اینکه تو شرایط سخت جنگ چه روحیه خوبی داشتن،،، واقعا سخته ترسناکه هرلحظه یه بمب بخور تو سر ادم 🥺🥺🥺😰😰😥😨
همین روحیه خوب و امید هست که تو شرایط دشوار میتونی ایستادگی کنی،،،
دو راه داری یا همش غر بزنی و نق نق و اشک و اه یا با امید و توکل ادامه بدی،،،
سبب خیر شد هندونه شون سفید بود رفتن هندونه قرمز بخورن 😝😝😝😝😝
یا خندوانه هندوانه رامبد جوان افتادم 🤗 بخند خندوانه چون همش صدای خنده بود ولی خوب بود 🤗
خیلی لذت بردم از اینهمه واقعی بودن. من اون دوران نبودم ولی چقدر خوشم اومد از این که با وجود اونهمه مشکل، مردم به زندگی عادی خودشون ادامه میدادند و تازه از وضعیت قرمز به عنوان بهانه ای برای با هم بودن و دور هم نشستن سر سفره ی شب یلدا توی پناهگاه استفاده میکنند. بارداری زن، عشق بین اون و شوهرش، هندونه خریدن شب یلدا، همه ی اینها نشونه ی زنده دلی مردم اون دورانه. فوق العاده از این داستان کوتاه انرژی گرفتم، کاش ما هم بتونیم توی شرایط سخت اینقدر خوب به زندگی ادامه بدیم و قوی و شاد باشیم.
عزیزانی که تجربهای از دوران جنگ ندارند چنین داستانهایی بی معنی و کسل کننده است
جالب بود زن همسایه با پیش بینی احتمال وضعیت قرمز در پناهگاه هم تدارکات شب یلدا را دیده بود
یادم میاد حدودای سال ۶۵ که تبریز موشک باران میشد چند خانواده از فامیل در ساختمان نیمه کاره عموی من که بتون آرمه و محکم بود جمع شدیم موقع وضعیت قرمز خیلی استرس میکشیدیم ولی در وضعیت عادی خیلی خوش میگذشت و میتونم بگم از خاطره انگیزترین دوران زندگی من هست
جالب بود زن همسایه با پیش بینی احتمال وضعیت قرمز در پناهگاه هم تدارکات شب یلدا را دیده بود
یادم میاد حدودای سال ۶۵ که تبریز موشک باران میشد چند خانواده از فامیل در ساختمان نیمه کاره عموی من که بتون آرمه و محکم بود جمع شدیم موقع وضعیت قرمز خیلی استرس میکشیدیم ولی در وضعیت عادی خیلی خوش میگذشت و میتونم بگم از خاطره انگیزترین دوران زندگی من هست
باعرض سلام خدمت دوستان کتاب و همراهان کتابراه. داستان روان و جالبی داشت در عین کوتاه بودن خاطرات تلخ و شیرین بسیاری رو برای خیلی ها دوباره زنده کرد. صداپیشگان خوب توانسته بودند نقش خودشون رو بازی کنند. پیام داستان این بود که در صخت ترین شرایط شاد بودن با بهانه های کوچیک و در همون ساعت های نفس گیر حمله هوایی نسل جدیدی در راه بوده. زندگی همیشه جاری هست. ممنونم از کتابراه که این نمایش را در دسترس همگان گذاشته است.
نفهمیدم منظور نویسنده از یک مکالمه چند دقیقهای چه میتونه باشه. چون داستان نبود... در ضمن موقع آژیر خطر و وضعیت قرمز آنقدر همه وحشتزده بطرف پناهگاه میدویدند که خندهای در کار نبود... شاید نویسنده میخواست بگوید در شرایط سخت هم میتوان خوشحال بود ولی متاسفانه توی آن شرایط نمیشد خوشحال بود، خصوصأ وقتی با عجله بسمت پناهگاه میرفتی. ولی صدای آقای عمرانی عالی بود.
مکالمه کوتاه بین زن ابستن و همسرش در شب یلدا و به صدا درامدن اژیر خطر وضعیت قرمز در شرایط جنگ. اگرچه هندوانه شب یلدا سفید بود و وضعیت قرمز اما شادی بین زن و مرد وضعیتشان را سفید مینمود و هندوانه را قرمز و این حس خوب بین زن و مرد روی جنین در شکم مادر نیز تاثیرگذار بود. اسم داستان نیز اشاره به مضمون داستان دارد. صدا گذاری هاخوب بود.
به نظر منه بیسواد مقصود نویسنده از نوشتن این داستان این بوده که توی شرایط سخت و خطرناک هم میشه شاد بود و خندید... میشه سفره یلدا رو توی پناهگاه چید که موقع حمله هوایی دورهمی مون بهم نخوره...
ولی یکی دو جا خنده الکی هم داشت که فکر میکنم از خوشی زیاد کاراکترای داستان بوده 😁
ولی یکی دو جا خنده الکی هم داشت که فکر میکنم از خوشی زیاد کاراکترای داستان بوده 😁