نقد، بررسی و نظرات نمایش صوتی فال سفارشی - غزال زرگر امینی
3.7
323 رای
مرتبسازی: پیشفرض
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۴/۰۸
10
فال سفارشی داستان دختری است که عاشق یکی از پسر اقوام بنام امیر شده و در شب یلدا برای نشان دادن عشق خودش و به میان کشیدن حرف عشق غزلی رو از قبل انتخاب کرده و از دایی جانش که ۴۰ ساله در شبهای یلدا فال میخونه میخواد که اینبار این فال رو سفارشی بخونه و نه فالی به شانس. اسم کتاب هم برگرفته از همین ماجراست. در اینجا دخترک اشاره میکنه که سرنوشت چیزیه که ما خودمون انتخاب میکنیم و نه انچه که تقدیر ماست دخترک حال خوشی داره و اواز عشق میخونه که نشون میده عشق چراغ از عقل کرفته و به دست دل داده. و خواسته احوالات دخترک رو با غزلی که نویسنده انتخاب کرده همخوانی بده. در بخشی از داستان دایی در جواب اصرار دختر میگه که پیشنهاد رشوه رو قبول نمیکنه که نشان دهنده اینکه ادم اکر واقعا عاشق چیزی یا کاری باشه با هیچ چیز نمیتونن اونو از مسیرش منحرف کنن. صدا گذاریها خیلی خوبه و فضای خوبی به داستان داده. شنیدنش رو توصیه میکنم
خواستم این اثر کوتاه و زیبا را بعد از شنیدن به قفسه کتابهای خوانده شده انتقال دهم که وسوسه شدم نگاهی به نظرات ثبت شده بیندازم. متعجب از اینکه چرا تعداد زیادی پیغام با مضمون متوجه نشدم و خوب نبود وجود دارد، من را برآن داشت این چند خط را ثبت کنم. بنظر میرسد این اثر یک نوع ادای دین یا اظهار علاقه شخصی به یکی از غزلیات حافظ است که در قالب یک داستان کوتاه ارائه میشود و با انتخاب عالی در اسم داستان این مضمون به خواننده منتقل میشود که با یک غزل خاص سروکار داریم. همین و بس! نه مراسم خواستگاری در کار است ونه قصه نیمه کاره مانده و نه اصولا این موارد اهمیتی دارد. آنچه مهم است غزلی از حافظ است که به نوعی برای نویسنده اهمیت دارد و بدین شکل مشخص میشود. با این دیدگاه برای هیچکسی داستان نیمه کاره بنظر نمیرسد....
با سلام به کتابراه عزیز و خانم راضیه هاشمی و آقای عمرانی که این نمایشنامه زیبارو به زیبایی هرچه تمامتر ایفا کردند. شبهای یلدا هستش و فال حافظ که ناگفته هارو میگه و پرده از اسرار برمیدارهدایی و خواهرزاده ساعاتی پیش از شب یلدا باهم صحبتهایی در مورد این شب و گرفتن فال میکنند و افرا که عاشق شده از داییش میخواد که براش تفألی از حافظ بزنه و داییش هم کلی باهاش شوخی میکنه که همینجوری نمیشه و باید هزینه کنی و از این جور صحبتهادر واقع یه جورایی دایی میخواد افرا فعلا از فکر عشق بیاد بیرون که احیانا دختر آسیبی نبینهچون انگار عشق یه طرفه بوده و دایی اینو متوجه میشه. در هر صورت دایی کاملا بصورت نامحسوس به دختر این مسائل رو میفهمونه. در نهایت هم یه شعر زیبا از حافظ به خوبی خوانده میشه که مفهومش عشق هستش. زیبا بود حتما گوش کنید🌸
این نمایش و نمایش دانه انار، هر دو زیبا و خیلی جالب بودند. خانوادهی داستان به نظر خیلی مبادی آداب و رسوم ایرانی و علاقهمند به شعر و ادبیات هستند. چنین خانوادههایی را خیلی دوست دارم. مکالمهی بین دایی و خواهرزاده هم خیلی صمیمانه و دلنشین بود. زیرکی دختر و مقاومت دای و اینکه دختر اصرار دارد دایی شعری از حافظ را به عنوان فال شب یلدا بخواند تا به نوعی صدای عشقش را به گوش امیر برساند.. غزل حافظی که در پایان خوانده شد، هم بسیار متناسب با حال و هوای قصه و شیرین بود. اما یک امتیازی که کم کردم به خاطر اجرای اگزجره و اغراقآمیز خانم هاشمی بود کهای کاش کمی کنترل میشد و طبیعیتر بیان میشد. اگرچخ کلا خوشم آمد و توصیه میکنم.
سری داستانهای شب یلدایی، از غزال زرگر امینی، با نام این سریال، فال سفارشی، در دنباله داستانهای کوتاه رادیویی وضعیت سفید هندوانه و هسته انار و این بار فال سفارشی، گویی دارد آیین باستانی یلدا را مرور میکند، آن هم گیرا و عاشقانه.
گویندگان پرحرارت و کاربلد هستند، دست مریزاد.
داستان با ادبیات ساده و عامیانه خانوادگی روایت شده است. اجراهای آن نیز شیرینی نوشتاری را به سمعی رسانده است و عشق جوانان نیز چاشنی دلبریهای بزرگترها شده است.
غزال زرگر امینی در داستانش ابتدایی واضح ندارد اما سعی کرده است که پایان داشته باشد. البته داستان کوتاه یه روایتی است مختصر که کشش نیز در مخاطب ایجاد کند و سریع و صریح نیز بیان شود.
گویندگان پرحرارت و کاربلد هستند، دست مریزاد.
داستان با ادبیات ساده و عامیانه خانوادگی روایت شده است. اجراهای آن نیز شیرینی نوشتاری را به سمعی رسانده است و عشق جوانان نیز چاشنی دلبریهای بزرگترها شده است.
غزال زرگر امینی در داستانش ابتدایی واضح ندارد اما سعی کرده است که پایان داشته باشد. البته داستان کوتاه یه روایتی است مختصر که کشش نیز در مخاطب ایجاد کند و سریع و صریح نیز بیان شود.
استارتش خوب بود و باعث میشد انتظار چیز بیشتر و بهترى داشته باشیم.، بازى دختر داستان با صداش خوب بود البته اغراق بیجهت هم داشت، و کاش شخصیتش رو براى اینکه خام نشون بدید انقدر لوس جلوه نمیدانید.
و اینکه خب این همه احترام و ادب دایی جان به هنر ستودنىیست، و شعر گویاى حال دخترک بود.،
اما برام سوال شده که چرا دست پُر تر نبودید؟! کم بود، هم محتوا و سرگرمى و اگه نخوام بیانصافى کنم سرگرمىش کمتر بود
با این حال همین که قدمى برداشتید عشقتون رو به این کار نشون میده و عشق چیزى نیست که بخوایم نادیده بگیریم
پس، ممنونم و خسته نباشید
و اینکه خب این همه احترام و ادب دایی جان به هنر ستودنىیست، و شعر گویاى حال دخترک بود.،
اما برام سوال شده که چرا دست پُر تر نبودید؟! کم بود، هم محتوا و سرگرمى و اگه نخوام بیانصافى کنم سرگرمىش کمتر بود
با این حال همین که قدمى برداشتید عشقتون رو به این کار نشون میده و عشق چیزى نیست که بخوایم نادیده بگیریم
پس، ممنونم و خسته نباشید
چه جالب بود برام. دختر داستان انقد اعتقاد به فالهای حافظ داشت که فکر میکرد اگر داییاش فال سفارشیش را نخواند زندگیاش و عشقش به باد میرود. یاد شب چله افتادم و شعرهای ناب حضرت حافظ که با خواندش اهل منزل به شوق میآیند و با درک معانی آن امید تازهای در زندگی اشان به وجود میآید. ❤