نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی عکاس و فیلسوف - آگوست استریندبرگ
4.1
324 رای
مرتبسازی: پیشفرض
تا این اندازه درباره استریندبرگ می دونم که اولین نویسنده ای بود که به "خانواده" به عنوان مهم ترین عنصر تشکیل دهنده ی جامعه اشاره کرد. و مهم تر از اون چالش ها و روابط ناسالم بین افراد خانواده رو دستمایه ی خلق آثاری با مضمون "تراژدی" کرد! یه نویسنده ی "ناتورالیستی" بود. با "نیچه" نامه نگاری و مکاتبه داشت. زودتر از "ایبسن" به شهرت رسید که این موضوع باعث خشم " ایبسن" شد. استریندبرگ رو "زن ستیز"ترین، مرد تمام دوران می دونن!! درست مثه نیچه! البته هر دو این افراد، نه با زن، بلکه بامدلی از زن هایی مشکل داشتن که به طرز بیمارگونه ای علاقه داشتن که خودشون رو با خصوصیات مردونه به جامعه معرفی کنن! مثلا مادر خونواده ای که خیلی دوست داره جنگجو و با اراده به نظر برسه، برای همین به مرد خونواده در حکم یه رقیب نگاه می کنه؛ استریندبرگ از "زن هایی" می گه که از جوهره ی واقعی "زنانگی" تهی شدن؛ پس نه زن هستن و نه مرد! "نیهیلیسم"!....
این کتاب صوتی یک اثر فوق العاده بود پیشنهاد میکنم حتما اینو گوش کنید. موضوع کتاب درباره یک عکاس هست که فیلسوفه و بسیار سختگیر و قرقر و و همیشه و همجا از هر چیزی هرکسی گلایه شکایت داره. این فیلسوف یک شریک داره که ادم معمولی و سادهدای است و به دیدفیلسوف اصلا منظم و دقیق نیست. فیلسوف معتقد بود که جهان همه چیزش برعکسه و وارونه است فیلسوف دنیار و از چشم و لنز دوربین عکاسی با دید دیگهای میدید. یک روز با شریکش میرن توی یک خونه یلاقی توی یک مکان دور افتاده توی مسیر از چند ت احفاظ باید برن بالا ت ردب شن از زمین گل و شول بگیر تازمینی سفت سخت پر از سنگ ریز و فرار از دست یک گاو خشمگین فیلسوف تمام مسیر را به جان شریک و همکارش قر میزد و از خستگی و پا دردش میگفت وقتی رسیدن به خونه یلاقی فیلسوف خیلی ناراحت و عصبی بود چون اونجانه گوشتی بود که بخوره و نه حتی ابی از یک رو دابی قهوهای رنگ میامد که مزه اصلاخوبی نداشت. همکارفیلسوف برمیگرد تابه کارهای مفازه برسه و بعد از چندوقت روی پل شریک خودشو میبینه که لاغر و خوش اندام شده و بسیارخوش اخلاق و خوش رو مردازش میپرسه این همه انرژی از کجا اومده فیلسوف توضیح میده هوای پاک از این همه درخت کاج و ابی پر از مواد معدنی و اهن که در این اب رود وجود داشت و غذایی گیاهی این منطقه و نبودن نخوردن الکل و پیاده روی روی سنگ و سنگ ریزه باعث این همه انرژی و سلامتی من شده و دیگه مشکل پا درد و کبدو... ندارم. همکار فیلسوف میکه خیلی خوشحالم که نیمه پرلیوان رو دیدی اگر منم همین طوری میدیدی اینقدر از من ناراحت و ناراضی عصبی نبودی. من اگر ناخون هایم را تمیز میکنم و میگیرم و یاکلاه میزارم چون موهایم نریزه توی موادچاپ و انگشت هایم الوده نباشه. و یا اگردر را پیش میکنم که هواعوض بشه و یا اگر ابجو میخورم بخاطراینکه نرم سراق ویسکی و اگر سیگار میکشم بخاطر بو موادعکاسی است که از بین برود
🍁 بعد از کار پلیکان این دومین کار بود که از استرینبرگ، این خوانندهی سوئدی میخوندم.
داستان جالبی بود و نکات جالبی رو در شغل عکاسی بیان میکرد؛ خیلی جالب بود که دو شریک توی عکاسی بود، یکی فیلسوف و منطقی بود، و آن شریک دیگر کاملا بی نظم و شلخته! فیلسوف هم چاق بود و هم همواره پادرد داشت و مشکل کبد هم داشت!
اینکه دوکلمهی عکاس و فیلسوف هم کنار هم بیان، و هر دو به یه نفر اطلاق شه هم جالب بود برام. نظریه فیلسوف عکاس این بود که؛ دنیا سر و ته است! در تابستان آنها تصمیم میگیرن به خانهی ییلاقی بروند. ولی به دلشل کمبود امکانات فیلسوف آن جا میماند شریکاش به عکاسخانه مس رود تا آن جا را بچرخاند! بعد از ۶ هفته شریک برگشت پیش فیلسوف که کل این مدت در طبیعت مانده بود!
وقتی شریک برمیگرده، و فیلسوف رو میبینه، متوجه میشه که اون جوون و لاغر شده، خیلی هم سالم شده!!! وقتی به شریکاش دلیل این همه سلامت شدن اشو توضیح میده، شریک میفهمه که فیلسوف این مدت فقط روی خوبیهای طبیعت اونجا تمرکز کرده! پس خوب هم براش اتفاق افتاده! و اینجا شریک شلخته از فیلسوف میخواد که به رفتار کارهای اون هم از یه جنبهی دیگه نگاه کنه و دلایل کارهای عجیب غریب اشو به فیلسوف میگه! و همه این دلایل هم واقعا منطقی بودن و نهایتا فیلسوف بهش میگه که فیلسوف واقعی تو هستی! و ما میتوانیم دوستان خوبی برای هم باشیم!! داستان آموزندهای بود و من دوست داشتم و یاد گرفتم که در آدمهای اطرافم سعی کنم خوبی هایشان را ببینم تا آنها در ذهنم بولد شوند. چیزهای منفی را به مثبت تبدیل کنیم… ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
داستان جالبی بود و نکات جالبی رو در شغل عکاسی بیان میکرد؛ خیلی جالب بود که دو شریک توی عکاسی بود، یکی فیلسوف و منطقی بود، و آن شریک دیگر کاملا بی نظم و شلخته! فیلسوف هم چاق بود و هم همواره پادرد داشت و مشکل کبد هم داشت!
اینکه دوکلمهی عکاس و فیلسوف هم کنار هم بیان، و هر دو به یه نفر اطلاق شه هم جالب بود برام. نظریه فیلسوف عکاس این بود که؛ دنیا سر و ته است! در تابستان آنها تصمیم میگیرن به خانهی ییلاقی بروند. ولی به دلشل کمبود امکانات فیلسوف آن جا میماند شریکاش به عکاسخانه مس رود تا آن جا را بچرخاند! بعد از ۶ هفته شریک برگشت پیش فیلسوف که کل این مدت در طبیعت مانده بود!
وقتی شریک برمیگرده، و فیلسوف رو میبینه، متوجه میشه که اون جوون و لاغر شده، خیلی هم سالم شده!!! وقتی به شریکاش دلیل این همه سلامت شدن اشو توضیح میده، شریک میفهمه که فیلسوف این مدت فقط روی خوبیهای طبیعت اونجا تمرکز کرده! پس خوب هم براش اتفاق افتاده! و اینجا شریک شلخته از فیلسوف میخواد که به رفتار کارهای اون هم از یه جنبهی دیگه نگاه کنه و دلایل کارهای عجیب غریب اشو به فیلسوف میگه! و همه این دلایل هم واقعا منطقی بودن و نهایتا فیلسوف بهش میگه که فیلسوف واقعی تو هستی! و ما میتوانیم دوستان خوبی برای هم باشیم!! داستان آموزندهای بود و من دوست داشتم و یاد گرفتم که در آدمهای اطرافم سعی کنم خوبی هایشان را ببینم تا آنها در ذهنم بولد شوند. چیزهای منفی را به مثبت تبدیل کنیم… ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
توی کامنتها میبینم دوستان همزبان من طبق معمول اصل موضوع رو ول کردن و درگیر حاشیه شدن و همش به صدا و گویش گویندگان ایراد میگیرند. با اینحالی که گویندگان حرفهای و عالی نیستند بنده به شخصه ازشون سپاسگزارم که چنین کار با ارزشی رو به سرانجام رسوندن. به لطف زحمات همین دوستان انواع تفکرها و سطوح جامعه این اثر زیبا رو تونستن بشنون و کامنت بدن... و در مورد کتاب: خوب بود و ارزش بیش از یکبار شنیدن رو داشت. تعبیر من این بود که بعضی عادتها برای هر کسی میتونه مخرب باشه و یکی از این عادات نق زدن در گوش دیگرانه، اگر تنها بمونیم مجبور یه ترکش میشیم و در طبع این ترک نگاهمون تغئیر میکنه. سپاس از همه دست اندر کاران
داستان یک فیلسوف که به کار عکاسی مشغول است و و یک شریک دارد که کارهایش باعث ناراحتی و اعصاب خوردی فیلسوف میشود فیلسوف همیشه شاکی است و به همه چیز غر میزند تا اینکه برای تعطیلات به کلبهای در جنگل میرود و شرایط انجا باعث میشود تا دید و نگرش فیلسوف به زندگی تغییر کند و بتواند نگاهی مثبت داشته باشد و در این حین که شریکش متوجه تغییرات او میشود دلیل تمام کارهایش را که بنظر فیلسوف خوشایند نبودند را توضیح داده و به او کمک میکند تا جنبه مثبت کارهای اورا درک کند. اسم داستان اشاره به فیلسوف و شریکش دارد و پیام داستان دعوت به نگرش مثبت در زندگیست. صدا گذاری نسبتا خوبی داشت. شنیدنش رو توصیه میکنم.
این داستان درباره نحوه نگرش ما آدمها به وقایع و مسائل پیرامونی ماست. اگر به همه چیز با دید منفی نگاه کنیم و ایرادات آن را ببینیم و از زیبایی ها چشم بپوشیم، شخصیت ما هم همچون فیلسوف منفی باف و بداخلاق و بی حوصله میشود و زندگی برای ما و اطرافیانمان سخت خواهد شد. گاهی آنچه که به نظر ما نامناسب و نامطلوب است، شاید مزیت محسوب شود، همچون آن خانه و شریک عکاس... البته بسته به این که چطور به آن نگاه کنیم. شاید واقعا دنیا بد نباشد و به جای عینک بدبینی باید عینک دیگری به چشم زده و با آن به دنیا نگاه کنیم.
کتاب جالبی بود که میخواست به خواننده این نکته را یاد بدهد که همیشه نباید از اطرافیانمان ایراد بگیریم بلکه باید گاهی دیدمان را تغییر دهیم و از جهت دیگر به اطرافیان خود نگاه کنیم. و حتی بعضی عادتها را کنار بگذاریم و جور دیگری زندگی کنیم و آن وقت بعد از مدتی میبینیم که با تغییرات، نکتههای جدیدی به دست میآوریم.
در مورد کتاب صوتی باید بگویم یکم صدا گذاری جالب نبود و میشد صدای جدی تری روی شخصیتها گذاشت. تشکر از گروه گویندگان و کتابراه 🌹
در مورد کتاب صوتی باید بگویم یکم صدا گذاری جالب نبود و میشد صدای جدی تری روی شخصیتها گذاشت. تشکر از گروه گویندگان و کتابراه 🌹
خوشبختی را نباید بیرون از خودمون جست و جو کنیم
خوشبختی وقتی به وجود میاد که با نگاه مثبت به آنچه در اختیارت هست نگاه کنی تا احساس رضایت و خوشبختی پیدا کنی
عکاس رو خدا خیلی دوست داشت که همچین دوستی داشت که این راه به ذهنش رسید
و این که خودش هم به نظرم تلاش کرد
و گرنه ممکن بود دوستش در برگشت با جسد عکاس رو به رو بشه!
ولی شاید اون فکر کرد اگه همه چیز مثل دنیای عکسا برعکس اون چیزی باشه که من میبینم چی؟!
خوشبختی وقتی به وجود میاد که با نگاه مثبت به آنچه در اختیارت هست نگاه کنی تا احساس رضایت و خوشبختی پیدا کنی
عکاس رو خدا خیلی دوست داشت که همچین دوستی داشت که این راه به ذهنش رسید
و این که خودش هم به نظرم تلاش کرد
و گرنه ممکن بود دوستش در برگشت با جسد عکاس رو به رو بشه!
ولی شاید اون فکر کرد اگه همه چیز مثل دنیای عکسا برعکس اون چیزی باشه که من میبینم چی؟!
داستان فوق این مطلب را میخواست برساند که خوبی به تنهایی بی معنی است باید بدی وجود داشته باشد به همین صورت روشنایی وتاریکی، شخص منظم وبی نظم و....
ومطلب دیگر شناخت سطحی انسان را نشان میدهد (با وجود آنکه خود را فیلسوف ودانا میداند) اما صلاح خود را نمیداند چهها دراین دنیا مسئلهای را فکر میکند به ضرر ش است اما باگذشت زمان وحاصل شدن نتیجه پی به سطحی بودن علم خودش میبرد
ومطلب دیگر شناخت سطحی انسان را نشان میدهد (با وجود آنکه خود را فیلسوف ودانا میداند) اما صلاح خود را نمیداند چهها دراین دنیا مسئلهای را فکر میکند به ضرر ش است اما باگذشت زمان وحاصل شدن نتیجه پی به سطحی بودن علم خودش میبرد
به اندازه کافی درباره متن نظر وجود داره پس من درباره گوینده نظر میدم. ادا کردن کلمات به صورت صحیح در گویندگی خیلی مهمه ولی متاسفانه به کرات غلطهای تلفظی و شل تلفظ کردن انتهای کلمات شنیده میشد که اصلا حس خوبی به ادم نمیده شما که این مار زیبارو انجام دادید پس با رعایت همین نکته کوچک شنیدن این داستان خیلی لذت بخش تر میشه
نگاه مثبت به همه چیز قطعا برای ارامش ذهن خودمون بهترین راه هست و به نظرم خیلی چیزها تو زندگی وجود داره که برا لحظه لحظهاش باید احساس خوشبختی کرد و این احساسات هستن که زندگی رو خلق میکنن
کتاب اموزندهای بود امیدوارم گویندگان داستان مهارتهای بیشتری در زمینه گویندگی کسب کنند تا کتابها موثر تر واقع بشن
کتاب اموزندهای بود امیدوارم گویندگان داستان مهارتهای بیشتری در زمینه گویندگی کسب کنند تا کتابها موثر تر واقع بشن
خیلی جالب بود یه مردی بود که خودشا از همکارش برتر میدونست و میگفت اون کارهای اشتباه میکنه اب جو میخوره زیر ناخن هاشو تمیز میکنه و..
و از اون به بدی یاد میکرد و میگف مجبوره تحملش کنه
یه روزی تصمیم میگیره بره تویه روستا و اونجا هم کلی ایراد میگیره که درختاش زیاده گوشت نداره و...
۶ ماه بعد وقتی همکارش میاد به دیدن عکاس متوجه میشه چقدر جونتر لاغر تر شده و میگه مجبور بوده گوشت نخوره و بیماری کبدیش خوب شده مجبور بوده رویه سنگها راه بره و درد پاهاش خوب شده لاغر تر شده و الکل و کنار گذاشته
به نظرم اینجا خواست روند عوض کردن نحوهی زندگی و بگه اگه گاهی وقتا روند زندگی مونا عوض کنیم واقعا شگفت زده میشیم
همکارشم بهش گف همیشه بدیهای منو میبینی مثله همینجا که اوردتم و بدی هاشو دیدی الان دیدی چه خوبیهای داره
اینجاش خیلی برام جالب بود ما همیشه بدی یه نفر یا یه چیزو میبینم و به خوبی هاش اصلا فکر نمیکنیم کاش میشد رویه خودمون کار کنیم اول خوبی هارا ببینیم تا بدی ها
همکارش بهش گف که اگه اب جو میخوره بخاطره اینه ک سمت الکل نره اگه زیر ناخن هاشو تمیز میکنه بخاطره کاره و....
خیلی جالب بود و واقعا هم یه فیلسوف بود