نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی گرگ - هوشنگ گلشیری

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۳/۱۶
داستان در مورد دکتر و زنش هست که در بهداری نزدیک به روستایی برف گیر ساکن هستن و گرگی که شده یکی از شخصیت‌های اصلی و مجهول داستان. راوی داستان هم معلم روستاست. موضوع اصلی داستان زن دکتر و گرگ هست گرگی که ظاهری شبیه سگ داره خوی وحشی گری نداره و زن دکتر رو منسوخ خودش کرده تمام فکر و دکتر زن دکتر این گرگه تو نقاشیاش در زمان تنهایی و شبها به تماشای گرگ از پشت پنجره میشینه.. در چایی از داستان وقتی نقاشی زن دکتر رو توصیف کرده گفته سایه گرگ به قدری بزرگ شده که سایه انداخته رو روستا بنظر من یعنی تمام فکر زن بقدری درگیر گرگ شده که چیزی جز اون به چشمش نمیاد در اخرهم گرگ با تاثیرگذاریش روی زن طعمه خودش رو بدون جنگ و خون ریزی به سمت خودش میکشونه. حالا اینکه زن رو خورده یا چی مشخص نیست.. شاید مفهوم خاصی تو دل داستان بوده که برای من قابل درک نبوده و نه داستان در کل پایان باز داره و به عهده خواننده گذاشته شده که چطور به داستان پایان بده. صدا گذاری بعضی شخصیت‌های حاشیه‌ای داستان مثل مرضیه زن معلم اصلا خوب نبود. به هرحال کتابیه که به رایگان در اختیارتون قرار میگیره و ارزش یکبار شنیده شدن روهم داره
Niaz
۱۴۰۳/۰۴/۱۸
داستان کوتاه و جالبی است برای اینکه با فضای نوشته های آقای گلشیری عزیز آشنا بشید؛ بنظرم این کتاب کاملا مناسب فیلم اقتباسی هست و جالبه! مفهوم بی نهایت عمیقی دارد که داستان در مورد گرگ و زن دکتر است و بقیه ی جزییات داستان همه حاشیه هستند؛ گرگ انقدر زن دکتر را درگیر خودش کرد که آخر به دنبال او رفت و دیگر ردی از زن دکتر باقی نماند و در گرگ حل شد! بنظر من آقای گلشیری عزیز سعی داشته بگوید که هرچقدر ترس هایمان را جدی بگیریم و هرچقدر به آن ها بیشتر فکر کنیم آن ها مانند گرگی سگ نما به ما نزدیک تر میشوند چرا که گرگ خوی دردنده دارد و سگ برای انسان وابستگی میاورد؛ و ترس های ما نیز همینطور هستند؛ هم ما را نابود خواهند کرد و هم جوری کنار ما خواهند ماند که ما به آن ها وابسته میشویم. و هرچه به این ترس ها بیشتر هویت میدهیم و بیشتر رسمیت میبخشیم، ما را بیشتر درون خود میکشند و در آخر مانند زن دکتر در ترس هایمان بلعیده میشویم و هیچ اثری از ما نخواهد ماند
Mozhgan
۱۴۰۲/۰۷/۲۴
با تشکر از گروه کتابراه که کتابهای رایگان در اختیار ما قرار می‌دهند. داستان در مورد همسر دکتری بود که به علت شغل همسرش در روستایی سرد سیر در کنار قبرستان زندگی میکردی و در تنهایی خود گرگی را می‌دید که به نظرش آسیبی به اونمی رساند و با او ارتباط عاطفی برقرار کرده بودوبه او ساعتها خیره می‌شد و در نقاشیش هم تصویری از گرگ بود که سایه‌اش درهمه جا احاطه کرده بود و حتی شبی که در راه گیر کرده بودند از هرچیزی داشت دریغ نکرد کیفش وحتی گفت کاش پالتو پوستم را می‌آوردم و همسر دکترش از ترس متوجه نشد که جلو زنش را بگیرد که مبادا گرگ به زنش حمله کند. ولی زن به سمت هدفش رفت هرچند که راهی سختی را انتخاب کرد و اگرانسانها نتوانتده با ترس و تنهایی و مصیبت و اتفاقاتی که برایشان رخ می‌دهد یا دیگران که باعث آن هستند رودرنشوند و مبارزه نکنند سرانجام مغلوب توهمات و اختلالات روحی و روانی خواهندشد. زن از تنهایی به یک گرگ وابسته شده بود و گرگ را حیوانی بی‌آزار می‌دید و مرد از ترس و وحشت نتوانست فکر عقلانی کند و آنقدر دچار وحشت بود متوجه نشد شاید همسرش را ازدست بدهد.
Ayda Azimi
۱۴۰۰/۱۲/۱۱
این داستان از کتاب نمازخانه کوچک من هوشنگ گلشیری گرفته شده است. این کتاب ایشان مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است. در این داستان (گرگ)، راوی داستان معلمی است که خود نقش چندانی در پیشرفت داستان ندارد. شخصیت‌های اصلی می‌توان گفت دکتر، همسر دکتر و گرگ هستند. محور اصلی قصه همان موجودی است که گرگ خطاب می‌شود ولو آنکه با توجه به نقاشی‌های همسر دکتر بیشتر شبیه سگ است. این نامعین بودن هویت آن موجود تا انتهای داستان مخاطب را درگیر می‌کند. گرگی که به جای خشونت و توحش، کاریزماتیک است و هرکه را با نگاه آتشینش مسخ خود می‌کند.
داستان می‌تواند از منظر روانشناسی هم واکاوی شود. همسر دکتر که از سوی گرگ برگزیده شده و عنان قوه‌ی درک خود را به دستان او سپرده است و تمام روح و روان او تنها معطوف به گرگ می‌شود. در حدی که ذهنش حتی در نقاشی هم نمی‌تواند از اسارت فکر گرگ خارج شود و هرچه می‌کشد بخشی از بدن گرگ هستند.
در نهایت می‌بینیم که گرگ در کمال آرامش و بدون توسل به زور برگزیده خود را به سمت خود می‌کشاند. برگزیده‌ای که تماماً تسلیم شده و روانش بنده‌ی گرگ می‌شود...
ممنون از تیم کانون فرهنگی چوک و تیم کتابراه بابت تهیه این داستان ⁦⊂ (・▽・⊂) ⁩
هدی میرزامحمدی
۱۴۰۳/۰۵/۱۹
دوستش نداشتم خیلی از مطالب زیادگویی بود. انگار که نویسنده قصد داشت خواننده را گمراه کنه. در داستان‌های معمایی شما یک معما حل نشده دارید که نشانه‌هایی به خواننده می‌دهید
ودر نهایت معما را نویسنده حل می‌کند و این مطلب را جالب می‌کند
اینجا آنقدر موارد بی سر و ته را به هم بافته بود که خودش هم نتوانست معما را حل کند. خانم دکتر بچه دار نمیشد
و نوزده ساله بود
وقتی کتر نبود انگار با شخصی در رابطه است و مشکوک رفتار می‌کند. آقای دکتر در بعضی جاها شجاع بود و در نهایت از ماشین پیاده نشد؟ تصویر و نقاشی گرگ که بعدا سگ کشیده بود؟
آیا داستان جنایی بود. واقعا هر کتابی که از این نویسنده دانلود کرده باشم را همین الان پاک میکنم
گوینده هم انگار متن خبر را می‌خواند. آنقدر بی احساس که حتی قابل نقد هم نیست
سولماز گوهری نژاد
۱۴۰۳/۰۱/۲۸
داستان کوتاه و روانکاوی است، شخصیت برجسته یک حیوان درنده خو که در داستان خیلی آرام و تأمل برانگیز نمود پیدا کرده است، گرگی که متفکرانه به انسان ها نزدیک می شود و آن ها را به تفکر سوق می دهد، انگار نیاز غریزه ای تغذیه ندارد بلکه دنبال دوست و نوازش است، یاد اسم فیلم رقصنده با گرگ ها افتادم، در کل جالب بود چون برای از تاثیر نگاه خیره که می تونه چقدر فکر و ذهن دیگران را درگیر کند حکایت می کند. چه توهم بود چه حقیقت همه جیز به خودِ آدم ها بستگی داشت.
خالد بارانی
۱۴۰۲/۱۱/۱۲
راوی اول داستان خیلی بی احساس داستان رو میخونه؟! انگار داره گزارش میخونه؟!!! خیلی طرز خوندنش روی اعصابم بود نباید داستان خونی اینطور باشه
از راوی به بگذریم
داستات زیاد گیرا نبود اصل استان در مورد این بود که زن دکتر گم شده و حالا همه دنبالش میگردن همه میدونستند که زن دکتر که معلم بود همش فکر و ذهنش گرگ بود در کل مسخ شده بود حتی هم نقاشی‌های بزای بچه‌ها میکشید هم در خیالش گرگ بود در حالی که سگ میکشید
کلا نپسیندم داستانش برام اصلا گیرا نبود
صوفیا صوفی
۱۴۰۲/۰۵/۰۹
من چند بار گوش کردم. با وجودیکه سال‌ها از نوشتن این داستان می‌گذره لیکن همپوشانی با فعل امروز خیلی از ما در زندگی روزانه داره. تنهایی ادما. غم‌های پنهان ادما. سرگرم شدن با هنر‌های تجسمی ولی عدم توانایی به ثمر رساندن و تخلیه احساسات. گاهی ما در زندگی به میل خودمون و با اغوش باز گرگ‌هایی رو به زندگیمون راه میدیم که در نهایت ما رو پاره پاره می‌کنند و در سرمای زمستان و گله گرگ‌ها محو میشویم. شنونده رو در فکر وتحلیل افکار فرو میبره.
علی غلامی
۱۴۰۲/۰۲/۰۹
بادرود. کتاب خوبیست. داستان کوتاه و دلچسب است. ماجرای زنیست که خودبه قربانگاه میرود. این کتاب میتواند از نظر روانشناسی مورد تحلیل و بحث قرار بگیرد که چگونه است که یک خانم عاشق گرگی میشود که میداند بسیار درنده و برای جانش خطر آفرین است. کوتاهی داستان به نویسنده اجازه نمیدهد که به صورت ریز به عناصر داستان و صحنه پردازی بپردازد ولی در نویسنده این توانائی وجود دارد. شخصیت پردازی هم متوسط است. باتشکرازکتابراه
Parviz Alborzi
۱۴۰۰/۰۱/۲۳
خیلی از عزیزان از صدا گذاری داستان گله دارن ولی دقت نمیکنن که راوی داستان یکی از شخصیت‌های داستان هست که در همون محیط روستا زندگی می‌کنه نه یک راوی حرفه ایی و این صدا با اون شخصیت سازگارتره. زیبایی قلم آقای گلشیری هم در داستان میدرخشد. پایان داستان هم بسیار استادانه است. چون هیچ نشانه ایی از کشته شدن زن دیده نمیشه و این به عهده خواننده هست که پایان رو برای خودش تفسیر کنه. شایدزن باگرگ همراه شده و به قبیله گرگها پیوسته!
سما پاکدل
۱۳۹۶/۱۰/۱۱
این داستان من رو به فکر فرو برد. به نظر من مفهوم جالبی از درندگی گرگ بود. این گرگ کاری کرد که شکارش با میل و رضایت خورده بشه نه با وحشت و ترس. از این نوع به تصویر کشیده شدن گرگ و مرموز بودنش لذت بردم
مرضیه ترکاشوند
۱۳۹۸/۱۲/۱۹
خیلی بی‌انرژی بود و راوی فقط عین طوطی میخوند و جلو میرفتکتابای صوتی باید با صداهای متفاوت و زنده، کاملا اون داستانو زنده کنن. وگرنه خوندنش که کاری نداره. حتی قسمت پایانیشم، انگار راوی هنوز میخواست ادامه بده و هیچ احساسی نداشت، احساس توی هیچ جای داستان نبود..
رضا احمدیاری
۱۳۹۸/۰۳/۲۵
ناخوش آوازی ببانگ بلند آواز همی خواند صاحبدلی بر او بگذشت و گفت: ترا مشاهره چند است؟ گفت:هیچ! گفت پس این زحمت خود چندین چرا همی دهی؟ گفت از بهر خدای میخوانم. گفت از بهر خدای مخوان!! !
گر تو قرآن بدین نمط خوانی ببری رونق مسلمانی!
A.asgari
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
داستان در باره‌ی یه دکتره و همسرش که تویه یه روستای زندگی میکنن که برف میاد و یه گرگی که میاد نزدیک بهداری میشینه و هر شب و روز هرکارم میکنن نمیتونم تو تله بندازنش یا با تیر بزننش
زن دکتر سرگرم گرگ شده همش‌نگاه میکنه یا منتظرشه
و اخر داستان‌معلوم‌نشد چی شد
گرگ زن و برده بود یا زن رفته بود یا مرده بود؟
Fereshte Akbari
۱۴۰۲/۰۵/۱۶
داستان کوتاه و جذابی بود. در مورد زنی که توو روستای کوچیک زندگی‌میکنه و انقد درگیر یه گرگ میشه ک متوجه خطرناک بودنش نمیشه. حکایت ادمهایی که انقدر محو یه چیز میشن که چشماشون کور میشه و خودشونو فدا میکنن. کتابی با ابهام و رمزآلود. خوشم اومد ازش. ممنون از کتابراه که به رایگان در اخیتارمون قرار داد
خاطره
۱۴۰۱/۱۱/۰۴
ازهر چی از خوبی کتابهای اقای گلشیری بگم کم گفتم. نثر روان، بدون کوچکترین دروغ و اغراق و نوشتن از زندگی روز مره واقعی ادمهای ساده و معمولی نه پولدارها و عاشق‌های دروغین الکی خوش، به جذابیت و کشش داستان‌ها بی نهایت اضافه کرده. از یه دونه داستانش هم نمیتونم بگذرم. روحش شاد و در ارامش و یادش گرامی
آن شرلی
۱۴۰۰/۰۲/۱۳
لطفا آثار به این بزرگی رو با گویشهای غیر حرفه‌ای لوث نکنید. هر چند که راویها کتاب رو با داستانهای کودکان اشتباه گرفته بودند ولی باز داستان بقدری عالی نوشته شده بود که تا انتها گوش کردم. ولی ناراحت کننده بود که ناچار شدم با این اجرا این داستان عالی رو گوش کنم.
Pooya Parsa
۱۳۹۸/۰۸/۱۶
کتاب بدی نبود، ولی از انتشارات خواهش میکنم از آدمهای با استعداد استفاده کنه، چون صوتی کردن کتاب کار خیلی با ارزشیه ولی با این روش نتیجه عکس میده، به هر حال علی رقم ضعفها ممنونم از زحماتی که کشیدن
یاشار ح.
۱۳۹۸/۰۸/۰۵
اولین داستانیه که از هوشنگ گلشیری میشنوم. دلم میخواد بدونم دلیل شهرتش چی بوده؟! چون این داستانش ک بی‌سروته و بی‌هدف بود
خدا رحمتش کنه، حتمأ این اجرای صوتی ضعیف و صداهای دری‌وری تو قبر لرزوندتش
صدیقه فتحی
۱۴۰۰/۱۲/۲۵
داستان جالبی بود
زیرکی گرگ را به نحو جالبی به تصویر کشیده نه زوزه‌ای نه حمله‌ای صورت می‌گیرد بلکه طعمه با رضایت و بدون اعتراض به محضرشان میرسد
صحنه‌هایی که توصیف میکنه آدم رو یاد فیلم و کتاب‌های رایج گرگینه‌ها و ارتباطشون با ماه میندازه
Amir Abbas Shamsi
۱۴۰۰/۱۱/۱۱
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزانی که در گردآوری این کتاب زیبا زحمت کشیدند
داستان در مورد خورده شدن یکی از اهالی روستا است بدست گرگ اما با فرق این که گرگ با یک رفتار مرموز گونه‌ای بجای این که به دنبال طعمه برود کاری میکند که طعمه به سراغش بیایید
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۰/۱۱/۰۳
سلام کتابراه عالی هستید که متنوع کتاب دارید و مرا با کتابهای الکترونیکی و صوتی آشتی دادید.
درحالی‌که بازم میگم کتاب چاپی یه چیز دیگس📚💯
با مدت کمی که داستان‌سرایی طول کشیده، اما رعایت جزئیات کاراکترهای داستان جالب است.
روحت در آرامش جناب هوشنگ گلشیری
Hesam Rajabi
۱۳۹۷/۰۶/۱۳
گوینده از اول کتاب باعث می‌شه کسی شوق به ادامه پیدا نکنه ک تنها یک تصور بد از کتاب تو ذهنش بمونه که تمام زحمت‌های نویسنده رواز بین می‌بره
baran asadzadeh
۱۳۹۶/۱۰/۰۶
خوانش ضعیف و مونوتون کوچکترین جاذبه‌ای برای منی که شنونده هستم نداشت
Z
۱۴۰۱/۰۸/۱۸
احساس کردم اشاره به یگانگی روح زنان با گرگها داره. در داستان زن دکتر مجذوب گرگ شده ولی نمیدونه چرا. حتی بطور ناخوداگاه تصویر اونو میکشه. این شاید اشاره‌ای بهمین نکته داشته باشه و شایدم آخرسر زن دکتر گرگ شده!
دانش باقری
۱۴۰۱/۰۷/۱۱
درک اخر داستان برایم دشوار بود...
اگر همسر دکتر توسط گرگ بلعیده شده بود پس باید اثری از او باقی میماند واگر نه، پس چه بر سر او امد...
بهر حال داستانی بود که تا مدتها ذهن را درگیر خودش نیکند
محمود اژدری
۱۴۰۱/۰۱/۲۷
با سلام و احترام
هوشنگ گلشیری یکی از نویسندگان ایرانی است که متاسفانه با توجه به متون و کارهای قوی کمی گمنام مانده است مگر در میان اهالی ادبیات که نام آشناست.
مطالعه یا شنیدن این کار را حتما پیشنهاد میکنم.
hadis N
۱۴۰۳/۰۳/۱۳
داستان که جذابیت نداشت و بدتر از اون حالت نمایشی خوندن متن بود؛ صداها خنده دارند. یک بار طرف بینیشو می‌گیره حرف میزنه، یک بار انگشتش تو‌دهنشه... کلا حواس آدم رو از داستان پرت میکنه.
Majid Heydari
۱۳۹۷/۰۴/۲۳
نقش اون زنه خیلی جالب بود اما از داستانایی ‌ک پایان باز دارن خیلی خوشم نمیاد چون حس میکنم تموم نمیشه
Mohammad Gadeh
۱۴۰۲/۰۳/۲۳
احمد شاملو عالیه و نیاز به تعریف و تمجید اضافی نداره. نقطه قوت این مجموعه علاوه بر متن زیبا و دلنشین، گویندگان فوق العاده‌اش است. می‌توانید دقاقی خود را در دنیای خیال رها کنید.
س س
۱۴۰۱/۱۰/۲۲
گرگ زن دکتر را با نگاهش کشونده به طرف خودش او هم با گرگ رفته یا خورده شده معلوم نیست چی به سرش اومد شاید به قبیله‌ای گرگ‌ها پیوسته ولی نه حالا که فکرش رو میکنم دکتر اونو کشته
علی پارسا
۱۴۰۱/۰۸/۰۱
با سلام
کتاب مفید بود
ولی گویندگان زیاد روی صوت کار نکردن
احساس و درک مطلب برای کتاب صوتی ک منتشر میشه اساس کاره که گوینده‌های عزیز زیاد با احساس صحبت نکردن
با تشکر
saeed seraj
۱۳۹۹/۱۲/۱۷
باتوجه به زحمتی که عزیزان کشیدن من چهارستاره دادم. ولی درکل قصه باید جوری تعریف بشه که شنونده غرق درآن شود نه اینکه حتی فرصت معنی کردن هم پیدانکنه وتندتند خونده بشه... ممنونم
نسرین کاویانی
۱۴۰۲/۰۷/۲۵
سلام و درود داستان جالبی بود از نویسنده گرانقدر گلشیری بخصوص که با ابهامی راز آلود تموم میشه و این بر جذابیت داستان اضافه میکنه سپاس از عوامل کتابراه
Behzad elturan
۱۴۰۲/۰۵/۱۸
کاری به داستان ندارم ولی کتابخوانی و اجرا خیلی ضعیف و خسته کننده بود. مثل اینکه بچه دبستانی داره انشای تعطیلات خود را چگونه گذراندید را میخونه.
سعیده سلطانی
۱۴۰۱/۰۶/۰۷
کتاب بدی نبود من در زندگینامه فروغ فرخزاد اسم این داستان را خوانده بودم و دوست داشتم اونو بخوانم قلمش بد نبود ولی خود داستان من رو خیلی جذب نکرد.
هاله صبوری
۱۴۰۰/۰۵/۰۱
شاید باید چند بار دیگر گوش کنم. ولی من احساس می‌کنم انتهای داستان برای تفکر و ارزیابی و شاید رسیدن به نتیجه باز است و خود شنونده باید آن را کشف کند.
Mohammad Marafat
۱۳۹۹/۱۲/۰۴
می تونست صداگذاری بهتر از این بشه ولی چون زحمت کشیده شده عالی بود و من خیلی دوست دارم همچین داستانی که هم مرموز باشه هم پایان باز داشته باشه
km dr
۱۳۹۸/۱۰/۰۵
همه از صدای گوینده و بازیگران ناراضی ان واقعا چجوری گوینده رادیو شدن با این صداها و طرز حرف زدن؟؟ ولی درکل داستانش بد نبود راستش ترسناک بود از نظر من😂😅
محمد حسینی
۱۳۹۷/۰۸/۰۶
سلام... این نمایش رادیویی‌ها عالین ولی به خاطر اینکه آخرش معلوم نیست چی میشه خیلی بده... به نظر من داستان نیمه کاره اصلا ضرر داره دانلود نکنید
الهه رحیمی
۱۴۰۳/۰۴/۲۶
اجرای نمایش صوتی خیلی ضعیف بود و صداگذاری بسیار بد بود که بیشتر آدم رو گیج و گمراه میکرد و کلا داستان هم زیاد جالب نبود.
فاطمه
۱۴۰۳/۰۳/۱۰
سبک نویسنده رو دوست داشتم کاملا میشد تمام لحظات را تصور کرد ولی انتهای باز یک مقدار سلیقه‌ای هست و این کمی برای من آزار دهنده بود
رزا صفا نوایی
۱۴۰۲/۰۹/۲۴
اگر خوانش واجرا قوی تر بود، شنیدن این کتاب صوتی دلنشین تر می‌شد.
تیم کتابراه بابت کتابهایی که به رایگان به اشتراک می‌گذارید متشکرم
Az Ir
۱۴۰۲/۰۵/۲۳
در این رمان کوتاه راوی داستان را از قول اهالی بیان میکند قصه زنی که عاشق گرگی میشود و... کدام قسمت ماجرا شایعه است کدام حقیقت؟
Faezeh Os
۱۴۰۲/۰۱/۰۱
۵ ستاره ندادم چون چیز زیادی از این کتاب عایدم نشد شاید بشه داستان رو توی این جمله خلاصه کرد که "آدم توی دام تصوراتش گرفتار میشه "
موسی شاکر
۱۴۰۱/۱۲/۲۵
متن خوب و روانی دارد
اما شاید من نتوانستم نتیجه خوب و واضحی از متن و داستان بگیرم.
آخر داستان به هیچ کجا و هیچ چیز جدیدی نرسیدم
Alireza
۱۴۰۱/۱۰/۲۸
داستان گرگی گ طعمه‌ی خود را میشه گفت هیبنوتیزم کرد و به راحتی و بدون هیچ دردسری
صدای گوگندگان زیاد جالب نبود
ممنون از کتابراه
ژیلا شجاعی
۱۴۰۱/۱۰/۰۴
چون این کتاب صوتی هست باید روی گویندگی ‌اش وقت زیادی گذاشته بشه تا کار با ارزشی در بیاد اما گویندگی ضعیف بود نتونستم تا آخر گوش بدم.
kobi hossaine
۱۴۰۰/۱۲/۱۷
تا آخرش که هیچی نفهمیدم ولی با کمی فکر قضیه رو گرفتم کتاب جالبی بود چون فکر نمیکردم گرگ با جذب شکار خود را سیر کند ولی خوب این اتفاق افتاد.
احسان مجیدی
۱۳۹۹/۰۹/۲۵
با گوینده اصلا کاری ندارم چون رایگانه از این بهتر نمیشه 🤦‌♂️ولی داستان شبیه فرشته مرگ بود گرگ در انتظار و به هیچ چیز توجه نمیکرد
1 2 3 4 5 >>