نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ساعت من - مارک تواین
4
341 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان ساعت من داستان مردی است که ساعتش خوب کار میکرد و او احساس میکرد ساعتش هرگز دچار ایراد نخواد شد تا اینکه یکبار ساعت از دستش میافتد و ان را نزد ساعت ساز میبرد پس از ان مجبور میشود تا بارها و بارها ان را نزد ساعت سازان مختلف ببرد. داستان کوتاه معانی و مفهومهای زیادی داره و این بستگی به برداشت هر شخص داره. اینکه مرد نمیخواست ساعت جدیدی رو جایگزین ساعت کنه نشان دهنده وابستگی او و ترسش از تغییر بود. اینکه مدام با دقت زمانهای عقب ماندن ساعت رو محاسبه میکرد و تاثیرش رو روی کارهاش میگفت نشان دهنده ارزشمند بودن زمان در زندگی ما داره. ساعت سازهای غیرحرفهای و کار نابلد نشان دهنده افرادی که بدون داشتن سواد و استعداد کاری و صرفا جهت امرار معاش خودشون به اون کار روی میارن و باعث ضربه زدن به بقیه میشن. شاید هم ساعت و ساعت سازها نشان دهنده شخصیت انسانی است که از تغییر فرار میکند و برای اشتباهاتش به روشهای مختلف یا انسانهای مختلف متوصل میشود غافل از اینکه هم عمر خود را به هدر میدهد و هم متحمل اثرات جبران ناپذیر میشود. نام کتاب هم که مشخصا از ماجرای داستان برگرفته شده و اینکه در اسم کتاب به کلمه من در کنار ساعت اشاره شده نشان دهنده این است که ماجرای ساعت ماجرای خود من است و این من صرفا برای نشان دادن مالکیت نبوده.
عمری که میذاریم سر یه شک که در ابتدا ناچیز به نظر میرسه اما پس از صرف زمان زیادی میفهمیم بخاطر یه توهم و شک از دستش دادیم.
زمانی که حاضر نیستیم چیزی که دیگه قابل درست شدن نیست رو رها کنیم و بهترش رو جایگزینش کنیم. در واقع ترس و فرار از تغییر.
جامعه (که در این داستان جامعه ساعت سازی نمادی ازش بوده) پره از آدمایی که حتی وقتی چیزی رو بلد نیستن هم تظاهر میکنن که بلد و دانا هستن و با همین ادعاهای الکی، دست به اقدام در زندگی دیگران میزنن!
و خودمون که به هر کسی که فقط ظاهرش عاقل به نظر میرسه ناآگاه از واقعیتِ اون شخص، اجازه میدیم اثرات بد و مخرب بزرگی روی افکار و زندگیمون بذاره.
کتاب از محتوا کم نداشت. پر از نکاتی که برای هر شخصی میتونه یه معنا و برداشت متفاوت داشته باشه. و هر بخشی از داستان میتونه نماد خیلی چیزا و خیلی آدما باشه. پیشنهاد شنیدن و تفکر...
زمانی که حاضر نیستیم چیزی که دیگه قابل درست شدن نیست رو رها کنیم و بهترش رو جایگزینش کنیم. در واقع ترس و فرار از تغییر.
جامعه (که در این داستان جامعه ساعت سازی نمادی ازش بوده) پره از آدمایی که حتی وقتی چیزی رو بلد نیستن هم تظاهر میکنن که بلد و دانا هستن و با همین ادعاهای الکی، دست به اقدام در زندگی دیگران میزنن!
و خودمون که به هر کسی که فقط ظاهرش عاقل به نظر میرسه ناآگاه از واقعیتِ اون شخص، اجازه میدیم اثرات بد و مخرب بزرگی روی افکار و زندگیمون بذاره.
کتاب از محتوا کم نداشت. پر از نکاتی که برای هر شخصی میتونه یه معنا و برداشت متفاوت داشته باشه. و هر بخشی از داستان میتونه نماد خیلی چیزا و خیلی آدما باشه. پیشنهاد شنیدن و تفکر...
داستان کوتاه ساعت من داستانی زیبا و جذاب نوشتهی مارک تواین است که دربارهی ساعتی است که برای هجده ماه به خوبی کار میکند اما روزی از دست صاحبش به روی زمین میافتد و آن را به نزد بهترین ساعت ساز شهر میبرد و ساعت ساز میگوید ساعت چند دقیقه کند کار میکند و آن را جلو میکشد و این باعث میشود ساعت خیلی تند کار کند و صاحب ساعت هم همه کارها را زودتر از وقتشان انجام دهد ولی دوباره برای رفع این مشکل دوباره ساعت پیش ساعتساز برده میشود و ساعت ساز آن را کمی عقب میکشد ولی باز هم مشکل ساعت برطرف نمیشود و خیلی عقب میماند و صاحب ساعت هم همهی کارهایش را با تاخیر انجام میدهد. صاحب ساعت بارها ساعت را نزد ساعت سازان مختلفی میرود و هر دفعه مشکل جدیدی برای ساعت به وجود میآید و آخرین ساعت ساز یکی از دوستان مارک تواین است که هیچ تخصصی در این کار ندارد و مارک تواین به این نتیجه میرسد که چون افرادی که کاری را به عهده میگیرند تخصص لازم برای انجام آن کار را کسب نکردهاند باعث میشوند کارها درست انجام نشود و هر روز مشکلی به مشکلات اضافه شود.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی رایگان این داستان جذاب.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی رایگان این داستان جذاب.
من اولین باره دارم ازاین نویسنده خوش زوق کتابی گوشی میکنم.
واقعا زیبا وجالب بود. پیشنهادمیکنم ازدستش ندیدن
موضوع کتاب درموردمردی است که ۱۸ ماه یک ساعتی داره که خیلی خوب کارمیکنه تااینکه بابت یک مشکل خیلی ناچیزوجزعی میره ساعت سازی وساعت سازیک کاری میکنه که ساعت ۱۵ ساعت به جلوبره وتموم روزمره وایام مرد۱۵ روزجلومیره بااجبارمیره یک جای دیگه امابدترمیشه و تموم زندگیش کندوازهمه چیزعقب میمونه. میره یک جای دیگه و اونجا هم ساعتش ۲۳ ساعت خواب میمونه ولی به یک دفعه باسرعت جبران خواب بودنشوجبران میکنه و همینطور ادامه میده ازاین ساعت سازی به اون یکی ووووووو اما دیگه اون ساعت قدیمی خودش نشد.
واقعا زیبا وجالب بود. پیشنهادمیکنم ازدستش ندیدن
موضوع کتاب درموردمردی است که ۱۸ ماه یک ساعتی داره که خیلی خوب کارمیکنه تااینکه بابت یک مشکل خیلی ناچیزوجزعی میره ساعت سازی وساعت سازیک کاری میکنه که ساعت ۱۵ ساعت به جلوبره وتموم روزمره وایام مرد۱۵ روزجلومیره بااجبارمیره یک جای دیگه امابدترمیشه و تموم زندگیش کندوازهمه چیزعقب میمونه. میره یک جای دیگه و اونجا هم ساعتش ۲۳ ساعت خواب میمونه ولی به یک دفعه باسرعت جبران خواب بودنشوجبران میکنه و همینطور ادامه میده ازاین ساعت سازی به اون یکی ووووووو اما دیگه اون ساعت قدیمی خودش نشد.
بسیار جذاب و آموزنده بود. مخصوصا پایانش. درضمن اینکه آهسته و پیوسته بودن رمز ماندگاری و موفقیت هست از این داستان کاملا استنباط میشه. و بنظرم کسی که میزان نباشه از رده خارج میشه باید خودمون رو همیشه مرتب و منظم و دقیق نگاه داریم تا بتونیم موفق باشیم و تاثیر گذار و پیشرو و در ضمن راهنمای دیگران. چون کسی که گاهی تند و گاهی خسته گاهی جلو جلو و گاهی عقب تر باشه نمیشه بهش اعتماد کرد. به نظرم عالی بود ممنون برای کتاب صوتی رایگان تون ممنون از همه دست اندرکاران موفق پیروز و پایدار باشید و امیدوارم که کتابهای صوتی بیشتری آماده کنید چون واقعا برای افراد شاغل مناسب هستن
در این داستان بسیار زیبا اشاره شده به اینکه هرکسی باید کاری را انجام دهد که در آن سررشته دارد. واقعا به قول عموی شخصیت اصلی داستان، شاید اگر ساعت را به دست ساعتسازهای مختلف نمیسپردند، ساعت تا این حد مشکل پیدا نمیکرد. بهتر بود از ابتدا ساعت جدیدی را جایگزین میکردند و این اندازه وقت و هزینه نمیکردند. به نظرم به اهمیت زمان و برنامه ریزی هم خوب پرداخته است. از هماهنگی صدای تیک تاک ساعت در پس زمینه با روایت قصه خیلی خوشم آمد. زمانی که ساعت کند کار میکرد، صدای تیک تاک هم شمرده و زمانی که ساعت تند کار میکرد، این صدا سریعتر میشد.
درود، داستان جالب و خلاقانهای با درون مایه طنز داشت داشت. شروع آن با معرفی ساعت گذشت و کاملا میشد فهمید شخص اصلی به ساعتش وابسته و به خرافات اعتقاد زیادی دارد. داستان به نهوی ادامه یافته بود که شنونده را بسیار سرگرم و کنجکاویش را برای فهمیدن پایان داستان تحریک میکرد. پایان داستان نیز به شیوهای غیر قابل حدس و شگفت انگیز پایان یافت. صدای گوینده اندکی آزار دهنده و گنگ بودند. تیک تاک پس زمینه داستان که در کل زمان ما را همراهی میکرد نیز روشی خلاقانه برای تحریک مخاتب برای دنبال کردن داستان بود. امیدوارم این دیدگاه مفید باشد. سپاس.
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزانی که در گردآوری این کتاب زیبا زحمت کشیدند.
مفهوم داستان از نظر بنده این است که ساعت
شاید اصلا هیچ مشکلی نداشته است و اگر مشکلی هم داشته است اساسی نبوده اما بدلیل مراجعه کردن به تعمیرکارانی که در کار کار خود خبره و با تجربه نبود و نداشتن اطلاعات کافی از ساعت سازی هر کاری که صلاح دیده شان بوده است را انجام میدادند.
متاسفانه از این نوع اتفاقات هم در زندگی شخصی
ما نیز بوجود میآید که با مشورت کردن با افرادی که اطلاعاتی از آن موضوع ندارند تشدید میشود.
باتشکر از کتابراه.
مفهوم داستان از نظر بنده این است که ساعت
شاید اصلا هیچ مشکلی نداشته است و اگر مشکلی هم داشته است اساسی نبوده اما بدلیل مراجعه کردن به تعمیرکارانی که در کار کار خود خبره و با تجربه نبود و نداشتن اطلاعات کافی از ساعت سازی هر کاری که صلاح دیده شان بوده است را انجام میدادند.
متاسفانه از این نوع اتفاقات هم در زندگی شخصی
ما نیز بوجود میآید که با مشورت کردن با افرادی که اطلاعاتی از آن موضوع ندارند تشدید میشود.
باتشکر از کتابراه.
درمورد خودِ داستان که ازمارک تواین نمیشه ایرادگرفت، اونم من کی باشم که ایرادبگیرم ازاینکه زحمت کشیده میشه دراین عرصهی مهم فرهنگی جای بسی تقدیروتشکرداره...
ولی گویندهی محترم در دقیقه5 به جای واژهی مُبادِرَت، از مُبارِدَت استفاده کرد که خیلی به ذوقم خورد، باخودم گفتم ازاین همه اسامی که دراول وآخرو وسط داستان به نامشون اشاره میشه
یعنی هیچکدام متوجهِ این اشتباه نشدند که رفع بشه یااینکه اصلا اهمیتی نداشته براشون.
حالا خداروشکر فقط۱۰ دقیقه است اگر مثلا یکی دوساعت بود چندتاازاین اغلاط میخواست تکراربشه!؟
ولی گویندهی محترم در دقیقه5 به جای واژهی مُبادِرَت، از مُبارِدَت استفاده کرد که خیلی به ذوقم خورد، باخودم گفتم ازاین همه اسامی که دراول وآخرو وسط داستان به نامشون اشاره میشه
یعنی هیچکدام متوجهِ این اشتباه نشدند که رفع بشه یااینکه اصلا اهمیتی نداشته براشون.
حالا خداروشکر فقط۱۰ دقیقه است اگر مثلا یکی دوساعت بود چندتاازاین اغلاط میخواست تکراربشه!؟
داستان ساعت من بیانگر نظم و بی نظمی بود. ساعت ساز ساعت را تنظیم کرد و ساعت راحرکت به جلو تنظیم کرد ونظم کارهای مردبهم ریخت و ساعت را هرساعت سازی تعمیر کرد ولی درنهایت تنظیم نشد یا کند بود یا تند کار میکرد و مرد خسته شد. در اصل قصه در مورد آدمها بود که بی نظمی چقدر در زندگی تاثیر میگذارد و برنامهها بهم میخورد و هدف دیگر نویسنده این بود که کار باید دست کاردان سپرده شود. اگرما برای حل مشکلات راه را اشتباه میرویم باید مسیری جدیدی را انتخاب کنیم و با تکرار اشتباهات همه چیزبهم میخورد
اون ساعت نمادی از خود اون آدمه، کسی که نقاط ضعف خودشو میدونه و نمیخواد تغییر کنه چرا که تغییر، درد داره! در ضمن نقاط ضعف و کاستیهای خودشو به گردن دیگران میندازه، در واقع فرافکنی میکنه، آدمهایی که به جای اصلاح خودشون مرتب غر میزنن و علت مشکلات رو در عوامل بیرونی توصیف میکنن. این داستان میخواد بگه به جای تعمیر ساعت و سرکار گذاشتن خودت و دیگران، خودتو اصلاح کن!
جالب بود اینکه شخصی از وسیلهای که داره با وجود اینکه خرابه و هیچ تعمیری براش کارساز نیست، نمیتونه از اون دل بکنه و وابستگی بیش از حد انسان به اموالش چقدر میتونه دردسر ساز باشه. ضمن اینکه هر آدمی بدون مهارت کاسبی تعمیرات راه میندازه چون از این دلبستگی مردم به اشیا پول خوبی میتونه دربیاره.
کتاب کوتاه جالبی بود ارزش خواندن داره ضمن اینکه کتابراه مهربون نسخه صوتی رایگان در اختیارمون گذاشته.
کتاب کوتاه جالبی بود ارزش خواندن داره ضمن اینکه کتابراه مهربون نسخه صوتی رایگان در اختیارمون گذاشته.
مردی یک ساعت میخرد. پس از مدتی دچار مشکل میشود. برای تعمیر میبرد. ساعت درست میشود ولی مشکل عجیبی پیدا میکند. سعی میکند با مشکل جدید مدارا کند ولی این تا مدت محدودی امکان پذیر است. مجدد نزد تعمیرکار دیگری میبرد و تعمیر میکند. این بار نیز مشکل عجیبتری رخ میدهد و باز تعمیرکار دیگر و باز مشکل دیگر.
این اتفاق بارها و بارها میافتد تا اینکه صاحب ساعت تصمیم میگیرد....
این اتفاق بارها و بارها میافتد تا اینکه صاحب ساعت تصمیم میگیرد....
ممنون از زحمات شما، واقعیتش رو بخواهید، خیلی جذابیت نداشت، نمیدونم شاید محتوای داستان هم اونقدر کشش ایجاد نکرد ولی احتمالا در نمایش رادیویی میشه به بهبود بیشتر امیدوار بود، صداها از شنونده خیلی فاصله داشت، شایدم من نتونستم خو بگیرم، یک کلام اگر بخوام بگم اینه که جالب نبود گرچه من از زحمات شما بابت این فضای خوب و دوستداشتنی و ترویج فرهنگ کتاب خوانی کمال تشکر رو دارم
قشنگه، به خصوص صدای گوینده خیلی خوب بود و داستان عالی روایت میکرد.
حکایت اشتباهاتی که از سر نادانی مرتکب میشیم که موجب میشه به آدمای دیگه هم ضرر بزنیم. در واقع کاری که بردیم باید با اعتماد به نفس انجام بدیم و کاری که بلد نیستیم را اجازه بدیم استادش انجام بده و بیخود دیگران فریب ندیم، دلم برای صاحب ساعته سوخت و در واقع حس میکنم بین من و اون ساعت ارتباط و حس تعلق ایجاد شد.
حکایت اشتباهاتی که از سر نادانی مرتکب میشیم که موجب میشه به آدمای دیگه هم ضرر بزنیم. در واقع کاری که بردیم باید با اعتماد به نفس انجام بدیم و کاری که بلد نیستیم را اجازه بدیم استادش انجام بده و بیخود دیگران فریب ندیم، دلم برای صاحب ساعته سوخت و در واقع حس میکنم بین من و اون ساعت ارتباط و حس تعلق ایجاد شد.
خیلی زیبا بود لذت بردم. خوب داستان مربوط به سالهایی بود که انسان شاهد تحولات زیادی درخیلی از عرصه هابود. خوب ساعت نماد دقت میباشد. میتونه درداستان عقل انسان باشه. که افکار ورودی به اون چقدرمیتوانند عملکرد اون رو تغییر بدند.. ومتعاقبا رفتارهای ما رو به چالش میکشونه.. به خصوص بحث اسب سرکش که نماد یک باورکهنه از زبان یک پیرمرد چقد میتوانند در رفتارهای ما تاثییر داشته باشند
داستان فوق العادهای بود.
کامنتها رو که میخوندم دیدم بعضی دوستان متوجه دوره زندگی نویسنده نشدن و داستان ساعت و مشکلات شرح داده شده رو با این دوره مقایسه میکنند. برای درک بیشتر، کارایی بالای ساعت در آن دوران را با گوشیهای امروزی برای هر نفر مقایسه بفرمایید تا همزاد پنداری بیشتر و فهم بهتری از این داستان داشته باشید. ممنونم.
کامنتها رو که میخوندم دیدم بعضی دوستان متوجه دوره زندگی نویسنده نشدن و داستان ساعت و مشکلات شرح داده شده رو با این دوره مقایسه میکنند. برای درک بیشتر، کارایی بالای ساعت در آن دوران را با گوشیهای امروزی برای هر نفر مقایسه بفرمایید تا همزاد پنداری بیشتر و فهم بهتری از این داستان داشته باشید. ممنونم.
ابتدا تشکر میکنم از شما و این برنامه کتابخوانی. سپاسگزارم. تصور بنده این هست که مقصود نویسنده;ارزشمند بودن زمان هر فردی است واین که ساعت و قدر شناسی بسیار مهم است واما مقصود نزدیکش اینکه برای تعمیر ساعت باید هزینه بیشتری پرداخت کنی وبنظرم اگر ساعت جدید میخرید خیلی بهتر بود. موسیقی ابتدایی بسیار زیباست. ممنونم
صداها بد و افتضاح😭😭😭😭
موضوع داستان تبحر داشتن و مهارت در کار بود که هیچ کدوم از این ساعت سازها نداشتن و ور مشاغلی بودند که مهارت اونو نداشتن اخر داستان میگه انگار هرکی بیکار بود ساعت ساز میشد خب نشون عدم تخصص هست و عدم مهارت تخصص زندگی و زمان و عمر ادمو با مشکل مواجه میکنه خیلی نکات داشت عالی بود مضمونش
موضوع داستان تبحر داشتن و مهارت در کار بود که هیچ کدوم از این ساعت سازها نداشتن و ور مشاغلی بودند که مهارت اونو نداشتن اخر داستان میگه انگار هرکی بیکار بود ساعت ساز میشد خب نشون عدم تخصص هست و عدم مهارت تخصص زندگی و زمان و عمر ادمو با مشکل مواجه میکنه خیلی نکات داشت عالی بود مضمونش
در واقع ساعت وسیله ایست که بشر اختراع کرده برای مدیریت زمان تا برنامه ریزی برای رسیدن به امور زندگی و اهدافمان داشته باشیم و زمان را تحت کنترل خود بگیریم.
اما شخصیت داستان چنان وابسته به ساعتش میشود و درگیر درست کردن آن است که عملا وقت و زمان و حتی پول و در نهایت حتی سلامتی روان و زندگیش را از دست میدهد
اما شخصیت داستان چنان وابسته به ساعتش میشود و درگیر درست کردن آن است که عملا وقت و زمان و حتی پول و در نهایت حتی سلامتی روان و زندگیش را از دست میدهد
گاهی وقتا درگیر یک سری مسائل میشیم و بخاطرش با آدمایی نشست و برخواست میکنیم که هیچ تخصصی ندارن و بدتر گمراهت میکنن. از این آدما تو زندگی هممون هست باید خیلی مواظب بود همچین آدمایی افسار زندگیتو ازت نگیرن. اون لحظه وقتی به خودت میایی میبینی همچین مسئله مهمی هم نبوده میتونستی با یک راه حل ساده همچین درست کنی.
به نظرم برای یک داستان کوتاه تکرار زیاد داشت که کسلکننده میشد. راویها هم میتونستن بهتر باشن.
دوستان برداشتهای مختلفی کردن. میشه این برداشت رو هم کرد که آدم بهتره خیلی خودش رو درگیر ساعت و زمان نکنه و درواقع درگیر کارهای بیهوده نشه و وقتش رو با انجام کارهای مفید به بهترین نحو بگذرونه.
با سپاس از کتابراه
دوستان برداشتهای مختلفی کردن. میشه این برداشت رو هم کرد که آدم بهتره خیلی خودش رو درگیر ساعت و زمان نکنه و درواقع درگیر کارهای بیهوده نشه و وقتش رو با انجام کارهای مفید به بهترین نحو بگذرونه.
با سپاس از کتابراه
به نظر من این کتاب صوتی روایت میکند که کمتر کسی یا اصلا هیچ کسی در کار خود تخصص و تعهد ندارد و باید هیچ وسیله دست دومی را نخریم چون هزینهاش آنقدر بالا میشود که پول وسیله صفر را میگذرد و باید یک چیز تا آخرش خوب استفاده کنیم و وقتی عمرش تمام شد برای استفاده دوباره پیش تعمیر کار نبیریم زیرا ارزش ندارد
طرز فکرش همیشه برای من جالب بود. درمورد این داستان هم چیزای جالبی وجود داشت؛
داستان درمورد مردی هستش که یه ساعت قدیمی داره و فکر میکنه که هیچ وقت خراب نمیشه! ولی یک روز از دست اون میافته و مشکل دار میشه! اون که درواقع به شدت به ساعتش وابسته بود و از نبودن ساعتش میترسیده، به فکر تعمیرش میافته!
بعد از اولین تعمیر ساعت توسط تعمیرکار اول، اون میبینه که ساعتش یا خیلی عقب میمونه و یا جلو میره! که با این مورد هم تواین میخواد اهمیت فراوان زمان رو توی زندگیمون بهمون بگه! اینکه همهی ساعتسازها ناشی و کار نابلد بودن هم این رو میگفت که چطور در ارس کار آدمهای ناشی دارن کار میکنن و از عهده وظایف محول شده به بهشون بر نمییان!
برای مرد درست کار کردن ساعتش خیلی مهم بود، پس زمانش رو صرف بردن ساعت از یه ساعت ساز به ساعت ساز دیگری میکرد، اما نتیجهای نمیگرفت! و جایی که فکر میکرد ساعت درست شده، یه دفعه همه چی بهم میریخت. و در نهایت فرد متوجه شد، که آن آخرین مرد ساعتساز را میشناخت! و میدانست که او ساعتسازی بلد نیست! پس با کشتن اون انتقام ساعتش رو از همه یادت ساعت سازهای آماتور گرفت!!!
جملهی عموی مرد هم جالب بود؛ که ساعت تا زمانی که دست ساعت ساز نیوفته قابل استفاده هستش!
از داستان لذت بردم، به امید آنکه ساعتهای همه مون کوک و میزون باشه و هرگز به پست ساعتساز ناشی نیوفتیم! … ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️