نقد، بررسی و نظرات کتاب لباس محلی سامر - گری اسمیت

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
ابوالفضل حیدری
۱۴۰۲/۰۸/۲۷
رمان درباره پیرزنی به نام سامر است که به یاد دوران کودکی‌اش می‌افتد و خاطراتی را که مادر بزرگش برایش تعریف کرده را به یاد می‌اورد پدر سامر در جنگ جهانی دوم سرباز بوده برای همین تمام خرج و مخارج خانواده بر عهدی مادر سامر بوده استمادر سامر تصمیمی میگیرد که به شهر برود و در آن جا به کار بپردازد تا بتواند پول بیشتری به دست آورد وقتی مادرش رفت سامر به شدت ناراحت و غمگین بود و همیشه در کنار پنجره نشسته بود تا یا مادرش نامه‌ای به آن‌ها بدهد و یا خودش باز گردد مادر بزرگ سامر بیمار شد و به همین دلیل بیشتر کارهای خانه بر عمده سامر افتاد و زندگی انها در فقر در حال سپری بود که نامه‌ای از طرف مادر سامر امد که گفته بود قرار است برای کریسمس به خانه باز گردد انها خوشحال شدند و برای مادر یک کادو تهیه کردند که وقتی مادر آمد به آن هدیه بدهند روزها پشت هم میگذشتند تا بالاخره مادر آمد و مادر بزرگ و سامر هدیه مادر را به اومد دادند هدیه هم کارتی بود که روی آن نوشته بود دوستت دارم مادر
محمدرضا مولاءی
۱۴۰۳/۰۲/۲۸
داستان کوتاه و عالی بود. این خانواده با اینکه از روستایی در غنا به غرب برده شده بودند و با گذشت دو نسل هنوز مادر بزرگ با نگهداری لباس محلی کنته خود و گفتن داستان‌های قدیمی سعی در وصل خود به موطن و سنت‌های خود دارد. و با اینکه دو نفر خانم و یک دختر بچه خانواده را تشکیل داده هر کدام با کار کردن و شکار سعی دارند زمان بحران جنگ را سپری کنند. و با نقل داستان‌های محلی فرهنک تمدن خود را به نسل بعدی منتقل می‌کنند. و مادر بزرگ به به ارث گذاشتن کنته به دخترش، این وظیفه را منتقل میکند. تا نسل‌های بعدی بدانند که کی بودند و از کجا آمده‌اند. موفق باشین.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۰۲
داستان کوتاهیست که به سختی‌های زندگی در زمان جنگ و فقر اشاره دارد. در این داستان با وجود کوتاه بودن، به خوبی به مسئولیت‌پذیری تمام افراد خانواده حتی کودکان کم سن و سال میپردازد و همدلی و اتحاد آنان را در عین تنهایی نشان میدهد. به نظرم بوه‌هایی که در شرایط سخت بزرگ میشوند، شاید بچگی نکنند اما از هم‌سالان خود بسیار قویتر و مقاومتر بار می‌آیند. از این که با وجود سختی، اجرای سنتها و شادیهای هرچند کوچک را فراموش نکرده بودند نیز، بسیار خوشم آمد. مثلا تزیین خانه برای کریسمس و دادن هدیه‌هایی به همدیگر که در حد توانشان بود.
maniya
۱۴۰۳/۰۴/۲۴
داستان قشنگی بوداززمان دوران سخت جنگ صحبت میکرداینکه پیرزنی بنام سامردرکودکی پدرش درجنگ سربازبوده ومادرش برای کاردرشهربوده واوباجسیکابامادربزرگشان درروستابودندسامرباانکه کوچک بودبسیاری ازکارهای خانه راانجام میداد وزمانی مادربزرگ‌اش مریض شدازاوپرستاری میکرد مادرش درکریمس به خانه برگشت واویک کارت برایش درست کرده بود، سامرباانکه پیرشده بودولی اصالت روستایی وقدیمی خودراحفظ کرده وباپوشیدن لباس محلی بنام کنته معروف بود
Mahla Lotfinejad
۱۴۰۱/۰۶/۱۲
"لباس محلی سامر" داستان کوتاه و لذت بخشی بود و به نکته‌های آموزنده و مفیدی در این کتاب اشاره شده بود... این کتاب درباره‌ی پسری به نام سامر است که در خانواده‌ای فقیر به همراه مادر و مادربزرگش زندگی می‌کند... مادر سامر برای پیدا کردن کار به شهر دیگری سفر کند و سامر را با مادربزرگش تنها می‌گذارد...
اگر دنیال کتابی سرگرم کننده هستید من این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم💚🌱
محمدرضا
۱۴۰۱/۰۵/۰۲
داستان کوتاه و لذت بخشی بود، به نکته‌های آموزنده و مفیدی در این کتاب اشاره شده بود که به نظرم کمتر نویسنده‌ای میتواند چنین کاری بکند زیرا داستان کوتاه بود یعنی نویسنده زیاد در طولانی کردن داستان دستش باز نیست اما با همه این تفاسیر داستان خوب و تامل بر انگیزی بود.
javad bondar
۱۳۹۷/۰۱/۲۰
با سلام خدمت شما من همیشه از کتاب راه تشکر کردم بابت انتشار این کتابها اما فراموش کردم که از نویسنده و مترجم کتابها تشکر کنم و امروز میگم.
خیلی ممنونم از شما آقای پور کاظم و همین طور نویسنده عزیز بابت تمام زحماتی که متحمل شدید و خسته نباشید
Tayebe Ahmadi
۱۴۰۳/۰۸/۰۵
کتاب جالبی بود گویا فقر و نداری و جنگ در کشورهای مختلف دنیا تمامی ندارد متاسفانه و اینکه کودکان و نوجوانان باید در این سن‌حساس چه سخنانی بشنوند و چه کارهایی برای زنده بودن انجام بدهند عذاب آوره باتشکر از کتابراه
شهریار حکیمی
۱۴۰۳/۰۲/۱۳
خلاصه و چکیده‌ی این کتاب یادآور این نکته‌ی مهم است که برای رسیدن به آرزوها و اهداف در زندگی، زمان ما با زمان خداوند تفاوت دارد اما با تدوام ایمان و امید قلبی در بهترین زمان ممکن محقق خواهند گردید.
علی حیدرپور
۱۴۰۲/۰۴/۱۹
کتاب خوبی بود داستان این کتاب با اینکه در بعضی جاها مشکل داشت اما توانسته بود به طور قابل قبولی مفهوم خود رو به خواننده منتقل کند از نویسنده و همچنین مترجم این کتاب سپاسگزارم
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۱۶
سرگرم کننده و کوتاه بود
داستان در باره‌ی یه پسر بچه‌ی هست که با مادر و مادربزگش زندگی میکنه
و هنوز برای اداب و رسوم شهرشون احترام قائل ان
کتاب کوتاه و خوبی بود
daniyal naghibi
۱۴۰۲/۰۱/۰۳
درود دوستان عزیز همیشه دنبال همچین کتابی بودم ولی نه جدی. اتفاقی دیدمش و دانلود کردم چون به لباسهای محلی خیلی علاقه دارم لذت بردم ممنون ازکتابراه
زینب سادات هاشمی
۱۴۰۱/۰۸/۱۹
چیز خاصی تو این داستان کوتاه ندیدم! میتونم بگم نه سر و ته داشت نه شخصیت پردازی، صرفا پیام "از سنت‌های خود پاسداری کنید" داشت که خیلی ضعیف این پیام رو رسوندش
نرگس پروانه
۱۴۰۳/۰۸/۲۳
خیلی خوب بود با توجه به اینکه ماهم در کشورمون لباسهای محلی زیبایی داریم که باید بیشتر به اونها توجه کنیم خیلی شبیه به روحیه مردم ایران بود
مهناز سیف اللهی
۱۴۰۳/۰۳/۰۵
داستان در مورد زنده نگه داشتن ایین‌های قدیمی هست که گاه سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل میشود و ما در کشور هودمان هم بسیار داریم
Kiyavash_
۱۴۰۲/۰۸/۱۸
داستان کوتاهی بود و اینکه موضوع اصلی در دل موضوع دیگری گم شده بود. با اینحال هرچند خیلی کم، با فرهنگ قدیمی غنا آشنا شدم.
Mahlagha
۱۴۰۲/۱۲/۲۶
داستان ساده وروان اززندگی واقعی وفقر، خانواده‌ای که علیرغم فقر و نبود پدر همدل و باهم مهربانند، دوستش داشتم،
halleh mashhadi
۱۴۰۰/۱۰/۲۸
قلم خوبی نداشت. صرفن یک داستان ساده را با جمله‌های شتاب‌زده و بدون هیچ گونه فنی از نویسندگی پشت سر هم آورده
مریم کمالی
۱۴۰۳/۰۸/۲۲
با تشکر و احترام من به علت اشکالات چشم وسالمندی قادر به خواندن کتاب مذکور نیستم پوزش مرا بپذیرید
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۵/۰۹
عاشق همچنین رمان‌های کوتاه ساده و جذاب هستم، حتما بخونید که عالیه
ممنون از کتابراه
م محمودآبادی
۱۴۰۳/۰۳/۳۱
داستانی کوتاه برای نوجوانان اما با نکاتی مبهم گویا نویسنده خودش فراموش کرده چی نوشته
Ala
۱۴۰۲/۱۰/۱۸
نمیشه گفت خیلی خوب و یا خیلی بد است اما مد نظر من نیست چرا فقط توی یک بند از جسیکا صحبت شد
زهرا اقبال
۱۳۹۶/۱۰/۱۳
همه‌ی انسانها، انسان هستند. قشنگ با احساس
Soha Shahrasebi
۱۴۰۳/۰۲/۳۰
جزو کتاب‌های رایگان بود. یکم داستان بچه گانه بود، سرگرم کنندگیش ۲ از ۱۰ بود
A⅔
۱۴۰۳/۰۱/۰۹
بد نبود اتفاق جالبی رخ نداد جنگ شد مادرش رفت و برگشت اما نظرات فرق داره
حامد زارع شورجه
۱۴۰۲/۰۸/۱۱
کتاب خوبیه، و برای شروع کتابخوانی خوبه، مخصوصا برای نوجوانان و آدمهای احساسی.
حلما تجربه کار ☕
۱۴۰۳/۰۶/۱۷
واقعا دوست داشتم خیلی قشنگ باهاش اشکم دراومد
نازسمن جعفرپور
۱۴۰۲/۰۶/۰۴
خب بود به ارزش‌های ملی و لباس‌های محلی اشاره داره
فاطمه فغفوری
۱۴۰۲/۰۱/۰۶
داستان ساده و کوتاه و کودکانه، در کل بد نبود.
لادن کریمی
۱۴۰۰/۰۸/۰۲
قشنگ بود کاش ما هم راجع به فرهنگمون اینجوری تبلیغ میکردیم
بهاره کریمی
۱۳۹۶/۱۲/۱۹
بد نبود🤔
فوق العاده داستان خلاصه‌ای بود
اسماء میرخطیب
۱۴۰۲/۰۹/۰۱
میتونست کتابی بهتر باشه...
Arad Hashemi
۱۴۰۱/۰۶/۲۰
سرگرم کننده وکوتاه بود
مانی ابراهیمی امین
۱۴۰۱/۰۵/۱۵
کتاب کوتاه و جالبی بود
P.b
۱۴۰۱/۰۱/۲۷
داستانش خیلی هیجان انگیز نبود
فاطمه قیامی
۱۴۰۰/۱۰/۲۵
قشنگ بود و داستان جالب
Aynaz Hasannia
۱۴۰۰/۰۹/۲۶
داستان کوتاه و جذابی بود
مهسان زمانی
۱۳۹۸/۱۰/۲۴
کوتاه بود اما خیلی قابل فهم بود
فاطمه محمودی
۱۳۹۷/۰۸/۱۹
کوتاه ولی بسیار عالیییی
زهرا برومند
۱۳۹۷/۰۲/۲۷
خیلی خوب بود با تشکر از شما
Armin Asadpoor
۱۳۹۶/۱۰/۲۷
یه قصه بود نمیشه گفت خوب ولی بد نبود
محمودی
۱۴۰۳/۰۷/۱۲
کتاب نسبتا خوبی بود
مهدی سلحشور
۱۴۰۲/۱۰/۰۵
بد نبود،،،،، فانتزی
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۱/۰۲/۰۹
خواندمش سرگرم شدم😊
امید اکبردخت
۱۴۰۰/۰۹/۲۲
خیلی خیلی خوب بود