نقد، بررسی و نظرات کتاب کارت بازی - سندی جیرگنز

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
maniya
۱۴۰۳/۰۹/۰۲
یک داستان ساده روان بود که در آنجاجف به کارت‌های بازی بسیار علاقمند بود زیرا همه بچه‌ها از آن کارت‌ها داشتند و با آن کارت‌ها بازی می‌کردند مادرش به او گفته بود اگر کارهای درست انجام دهی می‌توانی از آن کارت‌ها بخری و جف بسیار خوب شده بود و همه کارهایش را انجام می‌داد اتاقش را تمیز می‌کرد در تمیز کردن انباری به مادرش کمک می‌کردمادرش بسیار تعجب کرده بود و فهمیده بود که او به خاطر خریدن کارت انقدر خوب شده است در واقع جف برای خریدن آن کارت‌های بازی لحظه شماری می‌کرد اما وقتی که به آن مغازه رسیدن دیدن که آن جا مغازه تغییر کرده است و به جای دیگری انتقال داده شده پس آن‌ها دوباره به راه افتادند اما وقتی به آن مغازه رسیدن با صف بسیار طولانی مواجه شد که همه آن بچه‌ها می‌خواستند از آن کارت‌ها بخرندآن‌ها آخرین نفر در صف بودند برادرش آرتور نیز دستشویی داشت و نمی‌خواست که صبر کند پس آن‌ها با ناراحتی به خانه رفتند در راه یکی از دوستانش را دید که گفت در یکی از مغازه‌ها چند بسته کارت انده است که ما می‌توانیم برای آن‌ها را بگیریم پس همه با خوشحالی به راه افتادند اما وقتی به آن جا رسیدن دیدن که آن کارت‌ها نیز فروخته شده جف بسیار ناراحت بود جف مقداری از کارت‌هایی که دوست نداشت را به برادرش آرتور داد و آرتور آن‌ها را در یک دفتر چسبانده بود جف متوجه شد که یکی از کارت‌هایی که به برادرش داده است بسیار ارزشمند است و خواست که آن را یواشکی بردارد اما عذاب وجدان نداشت و این کار را نکرد فردای آن روز هوا بارانی بود و آرتور گفت که می‌خواهد چیزی به برادرش نشان دهد سپس دفتر کارت‌ها را آورد و گفت که من یک کارت ارزشمند دارم و آن را به جف نشان داد جف خوشحال بود که آن کارت را برنداشته است
Mehdi Moghaddam
۱۴۰۲/۰۱/۱۶
با سلام
این داستان علاوه بر اینکه برای کودکان خیلی مفیده برای بزرگسالان خیلی خیلی مفیدتره. در این داستان جف علاقه شدیدی برای خریدن کارت‌های بازی داشت و هر چقدر دنبالش میدوید و تلاش میکرد بهش نمیرسید. این یکی از نکات بسیار مهمی هست که در زندگی بزرگترها مشهوده. ولی وقتی بعد از تلاشهای بسیار که بازم منجر به شکست در‌ خرید کارت‌های بازی شد و تقریبا از خرید کارت جدید ناامید شد. مادرش در اقدامی بسیار راحتتر بدون هیچ مشکلی توانست آن‌ها را بخرد.
پس نکته اول داستان: برای رسیدن به هر چیزی هر چقدر هم تلاش کنی کافی نیست آن در زمان خودش براحتی به دستت خواهد رسید.
بعد از خرید کارتها وقتی بچه‌ها با شادی رفتند که با دوستانشان بازی کنند آن‌ها آن جا نبودند و رفته بودند حالا کارتها دستشان هست ولی کسی برای بازی نیست. پس باید همه مهره‌ها برای خواستن چیزی در دست باشد تا از آن لذت برد.
نکته دیگر: در حین مرتب کردن کارتها جف کارت‌های اضافی را که فکر میکرد لازمش ندارد به برادر کوچکترش داده هست و او یک کتاب درست کرده بود و آن را به کتاب چسبانده بود. بعد جف وقتی کتاب برادرش را مشاهده میکند میبیند آن کارتی که ارزش بسیاری در بردن بازی کارتها دارد الان در دست برادرش هست. خواست آن را بردارد ولی عذاب وجدان اجازه نداد و دوباره برش گردوند. که بعدا آن اتفاق جالب افتاد
این کتاب برای بزرگسالان خیلی خیلی مفیده. چون کلا زندگی بزرگترها را در قالب داستان کودکانه نویسنده به رشته تحریر در آورده است. اگر ما در زندگی این روال را به کار ببندیم خیلی موفق تر از این خواهیم شد که با افکار بزرگسالانه داریم ادامه میدهیم
من این کتاب را خیلی پسندیدم و به همه توصیه میکنم حتما مطالعه نمایند
با تشکر
Kiyavash_
۱۴۰۲/۰۶/۲۹
درسته یکم ترجمه‌اش روان نبود ولی محتوای غنی داشت. خیلی دوست داشتم. یکی از بهترین و کم حجم‌ترین کتاب‌هایی بود که تا الان خوندم. بیشترین قسمت‌هایی که از کتاب دوست داشتم، قسمت عذاب وجدان جف سر برداشتن کارت با ارزش بردار کوچکش بود که اون فکر می‌کرد برادرش ارزش واقعی اون رو نمی‌دونه ولی برادرش ارزش واقعی اون کارت رو می‌دونست و حتی خواست اونو به بهترین برادرش هدیه بده.
گاهی اوقات بچه‌ها خیلی خوب ارزش واقعی چیزهای توی زندگیشون رو می‌دونن ولی بزرگترها فکر می‌کنن که اونا غرق دنیای بچگانه خودشون هستن.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۰۲
داستان میتواند برای کودکان مفید باشد. مثلا بی‌اجازه برنداشتن وسایل برادرش و محبت او که برایش کارت مهمی گیر آورده بود. همین که برادر بزرگتر کارت را برنداشته و به ندای وجدانش گوش داده بود، درس بسیار مفیدیست وگرنه فردای آن روز عذاب وجدان وی را آزار میداد. اما نحوه تربیتی که در ابتدای قصه به آن اشاره سده را اصلا نپسندیدم. به نظر من اینکه کودکان برای انجام کارهایشان، انگیزه داشته باشند خوب است، اما وقتی رنگ رشوه دادن به خود بگیرد، اصلا روش تربیتی مناسبی نیست.
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۱۶
داستان جالب و کوتاهی بود
درس‌های زیادی داشت
نویسنده خیلی سعی کرده بود که معصومیت بچه‌ها رو نشون بده
دنبال یه کارت بازی با ارزش بود که دست برادرش بود اون کارتو بر داشت ولی بعدا پشیمون شد و رفت گذاشت سرجاش
فرداش برادرش اون کارتو بهش داد
احساس خوبی داشت که به برادرش رو دست نزده بود و کارتو برنداشته بود
هدف نویستده این بود که بی اجازه کسی چیزی از کسی برنداریم
به کسی رکب نزنیم
شاید اون چیز یه روزی به ما برسه ولی عذاب وجدانش بدتره
محسن محمدبیگی
۱۳۹۶/۰۸/۲۲
داستان جالبی بود؛ همه چیز به خوبی کنار هم چیده شده بود تا خواننده با تجربه معصومیت کودکانه اثر احساس رضایت و شعف کنه، توصیفات گرچه از وقایع عادی و روزمره زندگی بودن اما به زیبایی شکل گرفته بودند.
سه ستاره میدم زیرا از ترجمه راضی نبودم، میتونست خیلی بهتر از این باشه.
محمد ....
۱۳۹۶/۱۲/۱۲
سلام
داستان قشنگی هست
به ما می‌آموزه که بدون اجازه کاری بدی انجام ندیم
آخر داستان خیلی خوب بود که داداشش کارت رو بهش داد ولی قبول نکرد
اگه موافقید لایک کنید
زینب سادات هاشمی
۱۴۰۲/۰۱/۰۳
داستان ساده و انسانی و صمیمانه‌ای بود.
پند اخلاقی خوبی درش دیدم ولی به نظرم میتونست حتی از اینم کوتاهتر باشه.
این داستان میتونه برای کودکان مفید باشه
Mahdi Amiri
۱۳۹۸/۰۳/۰۴
برای کسانی که به این سبک چیزها یک دفعه علا قمند می‌شوند داستان بامزه‌ای بود و می‌توان خود را جای شخصیت بازی تصور کردقشنگ بود
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۷/۲۲
واقعا که زیبا و جذاب بیان شده و بنظرم، برای بیشتر ماها پندآموز می تونه باشه ممنون از کتابراه
حسین حسینی کربلایی
۱۴۰۲/۱۱/۰۳
عالی بود در واقع یک موضوع خوب داشت و مختصر بود من که دوست داشتم.
z
۱۴۰۱/۰۶/۱۵
داستان خیلی جالبی بود و همه چیز به خوبی کنار هم چیده شده بود عالی بود
Mohammad Bagheri
۱۳۹۸/۰۸/۳۰
کاش در توضیحات گروه سنی هم درج می‌شد.
داستان ترجمه روانی هم نداشت.
Sadegh Karami
۱۳۹۷/۰۸/۱۳
داستان بسیار جالب و تاثیرگذار میشد بهتر تمام بشه داستان درکل خوب بود ممنون
sepideh ansarinia
۱۳۹۶/۰۸/۲۶
بسیار بسیار زیبا و آموزنده اشتباه تایپی یه ستاره کم
Shad Mk
۱۳۹۸/۰۷/۲۹
آموزنده و مفید بود..
مرجان شکیب
۱۳۹۶/۱۲/۰۵
مناسب رده سنی کودک و نوجوان
فاطیما اس اس
۱۳۹۶/۰۸/۲۳
یه داستان کوچیک با درسی بزرگ.
زهره علیوردی
۱۳۹۶/۱۱/۲۳
بسیار زیبا بود
نصرالله سرخابی
۱۳۹۷/۰۷/۰۵
جالبه ممنون