نقد، بررسی و نظرات کتاب سوءظن - ادگار والیس
4.4
60 رای
مرتبسازی: پیشفرض
maniya
۱۴۰۳/۰۹/۰۶
00
داستان کوتاه و بسیار قشنگ و جالب بود و بسیار روی من تاثیر گذاشت اینکه آن دکتر یک مردی را در باد طوفان دیده بود و او را سوار کرده بود اما به او مشکوک شده بود و فکر کرد که آن مرد یک دزد است و ساعت او را دزدیده است پس تفنگش را به طرف او گرفت و گفت که زودتر ساعتش را در جای خود بگذارد آن مرد یعنی ایوانزا از اینکه فهمید دکتر در مورد او قضاوت نادرستی کرده است ناراحت شد او می توانست بی گناهی خود را اثبات کند اما به جای آن ساعتش را به او داد و رفت دکتر به خیال خودش جلوی سرقت را گرفته است اما وقتی که ساعت را در نور چراغ دید آن یک ساعت کهنه و شکسته است که سال ها قبل آن مرد یعنی ایوانزا به دلیل فداکاری و شجاعتی که در جنگ انجام داده بود هدیه گرفته بود دکتر فهمید که در مورد او زود قضاوت کرده بود و بسیار نادم و پشیمان بود اما دیگر قابل جبران نبود در واقع این یک داستان آموزنده بود که ما در مورد دیگران زود قضاوت نکنیم تاکنون چنین داستانی نخوانده بودم و بسیار قشنگ بود یک داستان کوتاه اما پرمفهوم انسان را به تفکر وا می داشت که چگونه رفتار و کردار خود را درست کند و سوءظن خود را نسبت به دیگران تغییر دهیم
با سلام.
داستان خیلی خوبی بود. سوظن و زود قضاوت کردن. ولی بیشتر از آن کاری که ایوانزا کرده بود جالب بود. مرد فداکاری که در جنگ از خود رشادتهای زیادی به جا گذاشته بود و بخاطر آن ساعتی را هدیه گرفته بود. او میتوانست دکتر را قانع به حقیقت کند و نشان بدهد که ساعت خود او هستش ولی این کار را نکرد تا دکتر بیشتر بخاطر سوظن و اشتباهش تنبیه شود. او ساعت خود را داد و حرفی نزد و دکتر فکر کرد که مانع سرقت ساعتش شده است ولی وقتی متوجه اشتباهش شد که کار از کار گذشته بود و دیگر جبران معذرت خواهی هم نبود. او اشتباه کرده بود و دیگر نمیتوانست جبران کند. ولی یاد گرفته بود که دیگر هیچوقت کسی را زود قضاوت نکند
در کل خیلی کتاب خوبی بود
داستان خیلی خوبی بود. سوظن و زود قضاوت کردن. ولی بیشتر از آن کاری که ایوانزا کرده بود جالب بود. مرد فداکاری که در جنگ از خود رشادتهای زیادی به جا گذاشته بود و بخاطر آن ساعتی را هدیه گرفته بود. او میتوانست دکتر را قانع به حقیقت کند و نشان بدهد که ساعت خود او هستش ولی این کار را نکرد تا دکتر بیشتر بخاطر سوظن و اشتباهش تنبیه شود. او ساعت خود را داد و حرفی نزد و دکتر فکر کرد که مانع سرقت ساعتش شده است ولی وقتی متوجه اشتباهش شد که کار از کار گذشته بود و دیگر جبران معذرت خواهی هم نبود. او اشتباه کرده بود و دیگر نمیتوانست جبران کند. ولی یاد گرفته بود که دیگر هیچوقت کسی را زود قضاوت نکند
در کل خیلی کتاب خوبی بود
به نظرم موضوع خوبی داشت که هرچه به آن پرداخته شود، کم است. متاسفانه قضاوت زودهنگام و شک بیمورد ممکن است نتیجهی خیلی بدی به دنبال داشته باشد. حداقل آن اینست که خود شخص عذاب وجدان خواهد داشت و هیچ چیز بدتر و آزاردهندهتر از این حس گناه نیست. بهتر است قبل از هر قضاوتی همه جوانب سنجیده شود. واقعا آموزنده و کاربردی بود.
بسیار زیبا و آموزنده بود. اینکه ما نباید زود قضاوت کنیم و گمان بد به کسی نداشته باشیم 😔
کاش یاد بگیریم که قاضی فقط خداست و ما هم نباید قضاوت کنیم و از نتیجه این داستان در زندگی استفاده کنیم. 👌
واقعا تا الان کتابهای ترجمه شده توسط آقای سید ابوالحسن هاشمی نژاد عالی بود. پیشنهاد میکنم بقیه کتاب هاشون رو بخونید.
کاش یاد بگیریم که قاضی فقط خداست و ما هم نباید قضاوت کنیم و از نتیجه این داستان در زندگی استفاده کنیم. 👌
واقعا تا الان کتابهای ترجمه شده توسط آقای سید ابوالحسن هاشمی نژاد عالی بود. پیشنهاد میکنم بقیه کتاب هاشون رو بخونید.