نقد، بررسی و نظرات کتاب کلاغ سلطنتی - هانس ویلهلم
4.5
122 رای
مرتبسازی: پیشفرض
maniya
۱۴۰۳/۰۳/۲۰
00
داستان در مورد کلاغ به نام کرافورد است که تازه به دنیا آمده است فکر میکند که نسبت به کلاغهای دیگر خاص و متفاوت است و دوست دارد که دیگران به او توجه کند و میگفت من کلافورد هستم به من توجه کنید کلاغهای دیگر به او توجه نمیکردند او داخل آب برکه خود را دید و گفت کاش ظاهر بهتری داشتم ظاهر یک قو یا طوطی یا عقاب یا یه قناری احمق بودم او به سمت پیرزن جادوگر پرواز کرد و گفت یخواهد متفاوت و زیبا باشد جادوگر گفت چند تا از پرهای دو متر را بده کرافور پرهای دمش را کند و داد پیرزن آنها را داخل معجون انداخت معجون منفجر شد و کرافورد زیبا شد و پرهایش طلایی و به سمت کلاغها پرواز کرد و گفت من کرافورد هستم به من توجه کنید چه پرهای زیبا و طلایی دارم کلاغها ساکت و با تعجب به او نگاه میکردند او گفت من باید در مکان سلطنتی جنگل زندگی کنم پس پرواز کرد شاهزاده او را دید و گفت آن پرنده زیبا را برایم بگیرید کرافور را گرفتم و در پای زنجیر طلایی قفل کردند کرافور خوشحال بود که در قصر میرود در میز شام او پرواز کرد و همه چیز را به هم ریخت شاه عصبانی شد و گفت دیگر حق ندارد هیچ پرندهای در این قصر وارد شود کرافورد را تبعید کردند و او در مکانی دور داخل قفس طلایی زندانی بود پیرزن به نزدش آمد و گفت چرا او را آزاد نمیکنی شاهزاده گفت او یک پرنده زیبا است کرافورد فهمید و پرهای طلاییاش را کند شاهزاده گفت چقدر زشت است او را آزاد کنید کرافوردخوشحال شد از اینکه آزاد است و دیگر ظاهرش برایش مهم نبود زیرا پرهای سیاهش دوباره در میآمد و بین کلاغهای دیگر رفت قدر آزادیاش را دانست
این داستان درباره کلاغیست که فکر میکند با دیگر همنوعانش فرق دارد و دلش میخواهد خیلی زیبا باشد. پس از اینکه جادوگری او را تیدیل به یک پرنده ی رنگارنگ و زیبا میکند، به قصر پادشاه میرود. اما پس از مدتی او را در قفس اسیر میکنند. او که دلش میخواهد آزادیش را دوباره به دست آورد، پرهایش را میکند تا زشت بشود و او را آزاد کنند. او میفهمد که آنچه اهمیت دارد، زیبایی و متفاوت بودن نیست. مهم آزادی و رهایی اوست و دوباره پیش خانواده و دوستانش میرود. نقاشیها خیلی رنگی و جذاب بود و قصه هم به نظر من موضوع متفاوت و جدیدی داشت. عنوانش هم جلب توجه میکرد و منحصر به فرد بود.