نقد، بررسی و نظرات رمان کلکسیونر چشم - سباستین فیتسک
4.7
24 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خاطره
۱۴۰۳/۱۱/۲۱
00
کمی ریتم کتاب کند مخصوصا اوایلش و یکمی هم گیج کننده اما یه ویژگی جالب این کتاب این که داستان برعکس همه داستان ها از اخر شروع میشه به اول میره. وقتی یه مقدار جلد میرید هیجانش زیاد میشه. یه قاتل زنجیره ای که بچه ها رو میدزده وچشم چپ قربانی هاش رو در میاره. یه مقدار شبیه قاتل فیلم اره هست با همون هیجان ودلهره زیاد فیلم ارّه. زورباخ خبرنگاری که حوادث جنایی مینویسه ویه بار زنی رو که بچه ای رو دزدیده بود به. اشتباه میکشه و این باعث فروپاشی زورباخ میشه علاوه بر پیچیدگی های زندگی خودش و رابطه اش با زنش نیکی و یه رابطه غیر معمول با زنی به نام چارلی که نمی شناسش و بعدا از اینکه می فهمید کیه خیلی شوکه میشید. یه دختر پسر دوقلو رو کلکسیونر قاتل دزدیده ویه مهلت برای پیدا کردنشون داده و تو هر خط که جلو میرید دلهره وترس میخکوب تون میکنه وبیشتر صفحات رو که می خونید غافلگیر، شوکه میشید واحساس میکنید قاتل در نزدیکی شما در کمین شماست. فصلهایی که مربوط به پسر دزدیه شده است خیلی خیلی نفسگیر. یه اثر فوق هیجانی روان شناختی که شما هر لحظه احساس میکنید قاتل رو پیدا کردید ولی متاسفانه اشتباه میکنید. یه زن کور مدیوم در این ماجرا هیجان وترس داستان رو صد چندان کرده
این کتاب یک رمان دلهره آور جنایی-روانشناختی است که در آن قاتل کودک ربایی در برلین آزادانه میچرخد و جرائمی هولناک مرتکب میشود. برخلاف سایر رمانهای جنایی از این قسم، شخصیت اصلی داستان یک کارآگاه خصوصی یا افسر پلیس نیست. او، الکساندر زورباخ، یک نیروی سابق پلیس است که به علت حادثهای که در حین کار برایش روی میدهد به خبرنگاری جنایی روی میآورد. به نظرم این رمان تمام آنچه را یک رمان جنایی باید داشته باشد یک جا دارد. ضرباهنگ داستان سریع است. تعداد صفحات فصلها متفاوت است، اما هیچ کدام بیش از اندازه طولانی نیست. نویسنده زمان را با توصیفات طولانی هدر نمیدهد و بعد از اینکه کمی خواننده را با فضا آشنا میکند سر اصل مطلب میرود. هر فصل حقایق جدیدی را آشکار میکند و پایانی غافلگیرکننده دارد یا گرهی که خواننده را ملزم میکند ورق بزند و بلافاصله سراغ فصل بعدی برود. رمانی جذاب و خوش خوان است که به راحتی نمیتوان آن را زمین گذاشت. یک «تریلر» به تمام معنا. داستان از زوایای دید مختلفی روایت میشود. زاویه اصلی از دید زورباخ است که داستان با روایت او آغاز میشود و به خواننده هشدار میدهد که ادامهاش را نخواند. ماجرا با نگاهی به گذشته روایت میشود.
کتاب خوبی بود تا لحظهی آخر ریتم هیجانیشو حفظ کرده بود. میشد ترجمه بهتری داشته باشه اما در کل هم تایپ هم ترجمه خوب بود. از قسمت نتیجه گیری داستان خیلی خوشم نیومد. باید برم گوگل کنم ببینم نقدی در مورد این کتاب هست یا نه شاید به درک بهترم کمک کنه ولی اگر داستانهای روانشناختی جنایی دوست دارید بخونید