نقد، بررسی و نظرات کتاب بوف کور - صادق هدایت
4.3
5665 رای
مرتبسازی: پیشفرض
FARIBA AKBARI
۱۳۹۸/۰۲/۱۱
9713
درود بر دوستان بهتر بعداز خواندن کتابهایی مانند بوف کور نقد ادبی آن کتاب را هم خواند تا پی به اصل داستان برد هدایت در بوف کور از تنهاییش صحبت میکند و از ایرانی که دنبال ان است چرا که دوستان روشنفکرش یک دفعه به دلیل ایران دوستی و میهن دوستی او بر ضدش شدند خودش میگوید این مجتبی مینوی که تا دیروز مجیز گوبلز را میگوید امروز در مخ لندن نشسته بست و وقیحانه از چرچیل تعریف میکند (چرچیل و استالین ایران را اشغال کردند در جریان جنگ جهانی دوم) و در جایی دیگر میگوید اینها همه دوست من بودند که الان در مخ لندن نشستهاند و از من بدگویی میکنند چون به آنان نپیوستم من را لعن و نفرین میکنند البته لازم به ذکر است که حزب توده با هدایت درافتاد درباره خودکشی هدایت هم سوال زیادی است و برخی بر این اعتقادند که هدایت را کشتند و بعد ماجرای قتل را به شکل خودکشی نشان دادند چون هیچ نامهای مبنی بر خودکشی از هدایت پیدا نشده اما درباره بوف کور، بوف کور داستان ایران گمشده و ایران قدرتمندی است که هدایت عاشق آن است نیلوفر، نیلوفری که او روی قلمدان میکشد و از سوراخ روف او را میبیند و عاشقش میشود همان ایرانی است که مورد هجوم اسکندر و عرب و مغول اواقع شده، نیلوفری که با چشمان سیاه و درشت به او خیره شده و وقتی به هدایت میرسد میمیرد و هدایت بقدری عاشق این ایران است که جسد او را تکه تکه میکند و در قبرستانی در ری دفن میکند تا همیشه به یادش باشد بعد ما نیلوفر دیگری را میبینیم نیلوفری که زن لکاتهای شده و با هدایت ازدواج کرده ولی با همه نرد عشق میبازد جز هدایت نیلوفر دوم در حقیقت ایرانی است که مرود هجوم حمله اسکندر و عرب و مغلو ل واقع شده و دیگر وفادار نیست هدایت دنبال نیلوفر پاک و باکره و دست نخوردهای است که در ابتدای داستان در مقابل چشمانش ظاهر میشود ولی نیلوفر دوم که زن لکاتهای شده که با همه هست جز هدایت در حقیقت ایرانی است که دیگر از بکر بودن درامده است بوف کور داستان جغد کوری است که بر خرابههای ایران باستان نشسته و به آن مینگرد
ﺻﺎﺩﻕ هدایت در کتاب بوف کور از سیزده درد مشترک ایرانیان چنین مینویسد:
١ - ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﺗﺨﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ.
٢ - ﺩﺭ ﻫﺮ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﯽ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ.
٣ - ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺏ ﻣﻔﺖ ﺣﺎﺿﺮﯾﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭ ﺑﺰﻧﯿﻢ.
٤ - ﺑﻪ ﺑﺪﺑﯿﻨﯽ، ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺵ ﺑﯿﻨﯽ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
٥ - ﻧﻮﺍﻗﺺ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺭﻓﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻗﺪﺍﻣﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ.
٦ - ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻓﻀﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦ «ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ» ﺷﺮﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
٧ - ﮐﻠﻤﻪﯼ «ﻣﻦ » ﺭﺍ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ «ﻣﺎ » ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﯾﻢ.
٨ - ﻏﺎﻟﺒﺎً ﻣﻬﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ.
٩ - ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽﺑﺮﯾﻢ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ.
١٠ - ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﻭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﺭﯾﺰﯼ ﻋﺎﺟﺰﯾﻢ ﻭ ﺩﭼﺎﺭ ﺭﻭﺯﻣﺮﮔﯽ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
١١- ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﯾﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﯾﻢ.
١٢ - ﺩﺍﺋﻤﺎً ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ.
١٣ - ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻗﯿﻘﻪ آخر ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ.
١ - ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽﻫﺎ ﺗﺨﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ.
٢ - ﺩﺭ ﻫﺮ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﻠﯽ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ.
٣ - ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺏ ﻣﻔﺖ ﺣﺎﺿﺮﯾﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭ ﺑﺰﻧﯿﻢ.
٤ - ﺑﻪ ﺑﺪﺑﯿﻨﯽ، ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺵ ﺑﯿﻨﯽ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
٥ - ﻧﻮﺍﻗﺺ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺭﻓﻊ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻗﺪﺍﻣﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ.
٦ - ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻓﻀﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦ «ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ» ﺷﺮﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
٧ - ﮐﻠﻤﻪﯼ «ﻣﻦ » ﺭﺍ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ «ﻣﺎ » ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﯾﻢ.
٨ - ﻏﺎﻟﺒﺎً ﻣﻬﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ.
٩ - ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽﺑﺮﯾﻢ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ.
١٠ - ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﻭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﺭﯾﺰﯼ ﻋﺎﺟﺰﯾﻢ ﻭ ﺩﭼﺎﺭ ﺭﻭﺯﻣﺮﮔﯽ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
١١- ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﻮﻃﺌﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﯾﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻗﺪﻣﯽ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﯾﻢ.
١٢ - ﺩﺍﺋﻤﺎً ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ.
١٣ - ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻗﯿﻘﻪ آخر ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ.
اول از همه مطمئن بشید که نسخه یِ اصلی و کامل رو میخونید به شکلی که باید این پنج بخش اصلی رو به ترتیب داشته باشید: قسمت اول و نقاشی و سوراخ و قطعه قطعه کردن و گورکن و چال کردن و...، قسمت دوم نسب خانوادگی و دوئل پدر و عمو سر مادر و...، قسمت سوم و زن لکاته و قصاب و مرد خنزر پنزری و...، قسمت چهارم و یک خواب یا وهم کوتاه در دل قسمت سوم که اگر بخوایم توالی اتفاقات رو چنان که هدایت میخواد قبول کنیم میشه گفت خواب دیدن بیداری یا واقعیت در خواب، و قسمت پنجم و اخر که یک صفحه بیشتر نیست و برگشت به انتهای قسمت اول و تمام. اگر بتونید چاپ انتشارات صادق هدایت رو گیر بیارید همه یِ آنچه هدایت نوشته بی کم و کاست و بی پس و پیش دارید.
دوم اینکه ابتدا هیچ نقد و نماد شناسی رو نخونید (دانسته هایتان به کنار) و فقط برید سراغ خود داستان، چون آنچنان قوی و استوار نوشته شده که انچه را که باید احساس کنید خواهید کرد، و درستش هم همینه که داستان باید اول تک و تنها خواندنی و فهمیدنی باشد که به کمال خواندنی است و درک شدنی.
سوم اگر سن عقلیتان همواره زیر 30 است هرگز این کتاب را نخوانید ولی اگر به 30 رسیدید و کتابخوان نیستید به این ترتیب شروع کنید: تنهایی پرهیاهو بوهومیل هرابال، روی برف نمناک (قسمت دوم یادداشتهای زیرزمینی) داستایوسکی، بیگانه آلبر کامو و سر آخر یگانه شاهکار ادبیات ایران بوف کور
دوم اینکه ابتدا هیچ نقد و نماد شناسی رو نخونید (دانسته هایتان به کنار) و فقط برید سراغ خود داستان، چون آنچنان قوی و استوار نوشته شده که انچه را که باید احساس کنید خواهید کرد، و درستش هم همینه که داستان باید اول تک و تنها خواندنی و فهمیدنی باشد که به کمال خواندنی است و درک شدنی.
سوم اگر سن عقلیتان همواره زیر 30 است هرگز این کتاب را نخوانید ولی اگر به 30 رسیدید و کتابخوان نیستید به این ترتیب شروع کنید: تنهایی پرهیاهو بوهومیل هرابال، روی برف نمناک (قسمت دوم یادداشتهای زیرزمینی) داستایوسکی، بیگانه آلبر کامو و سر آخر یگانه شاهکار ادبیات ایران بوف کور
کتابی که یه بار خوندمش. نمیخوام بگم صد در صد درکش کردم. ولی چیزی که دیدم یه آدم بسیار ضعیف که داره مشکلات و بدبختیهای خودش میلوله. آدمی که نسبت به تمام انسانها تنفر داره. در کل یه آدمه تسلیم شده دیدم. بنابراین به این نتیجه رسیدم دوباره خوندن کتاب گرچه ممکنه کمک کنه کتاب رو بهتر درک کنم ولی تو زندگی به درد من نمیخوره. راستش دوست ندارم دنیا رو از دیدگاه صادق هدایت ببینم. حداقل ترجیح میدم دیدگاههای متعادل تری رو انتخاب کنم.
کتاب بسیار ژرف و عمیقی هست. اینکه نویسنده از نمادها برای رسوندن منظور استفاده کرده خیلی به زیبایی اثر افزوده و به فهم بهتر و راحت تر خواننده کمک میکنه. توصیه من این هست که وقتی این کتاب رو میخونید تنها به ظاهر مطالب دقت نکنید سعی کنید از نگاهی متفاوت و عمیق استفاده کنید تا اثر رو بهتر درک کنید و به پندهای مورد نظر نویسنده دست پیدا کنید.
این نوشته ذهن را به دنیای تخیل وارد میکند و همانطور که میدانیم تخیل ذهن را به اندازه تمام جهان گسترده میکند، طوری که میتوان در یک آن هم به دریا سفر کرد و هم به ماه و در حقیقت به دورترین نقاط، با این شیوه میتوان به تعالیم راحت تر دست یافت.
این اثر علاوه بر اینکه از طریق متن سودمند واقع میشود به طور غیرمستقیم نیز به تقویت قدرت تصور ما میپردازد و چون واقعیت و تخیل را با هم ادغام کرده است، ذهن را به چالش کشیده و بخش تعادلی ذهن را نیز قوی میکند. همچنین این وادار کردن ذهن به تفکر قدرت استدلال را نیز تقویت میکند.
به شخصه از کتاب راضی بودم. با تشکر از برنامه خوبتان.
این نوشته ذهن را به دنیای تخیل وارد میکند و همانطور که میدانیم تخیل ذهن را به اندازه تمام جهان گسترده میکند، طوری که میتوان در یک آن هم به دریا سفر کرد و هم به ماه و در حقیقت به دورترین نقاط، با این شیوه میتوان به تعالیم راحت تر دست یافت.
این اثر علاوه بر اینکه از طریق متن سودمند واقع میشود به طور غیرمستقیم نیز به تقویت قدرت تصور ما میپردازد و چون واقعیت و تخیل را با هم ادغام کرده است، ذهن را به چالش کشیده و بخش تعادلی ذهن را نیز قوی میکند. همچنین این وادار کردن ذهن به تفکر قدرت استدلال را نیز تقویت میکند.
به شخصه از کتاب راضی بودم. با تشکر از برنامه خوبتان.
سه دوره از زندگی هدایت با نماد عشقش به مادر و همسر و معشوقش که هیچ کدوم روهم به معنای واقعی نداشته و نتونسته بدرستی لمس کنه
ایرانی که خاکش مثل یک مادر میمونه و باعث پرورش ایرانیانش باید باشه ولی نهایتا تونسته دایه باشه شیر میده ولی محبت مادری وجود نداره (خصلت دایه)... همسری که باید مال تو باشه که هست و نیست و نمیدانی اصلا مال توست یا توهمی بیش نیست ایرانی که نمیدانیم مال ماست یا نه ایرانی هستیم نیستیم... معشوقی که در توهمش زنده شد و در توهم مرد و و...
داستان دورههای ایران ایران ایران و باز هم ایران در بستر حکایتی که در ظاهر جنائیست پر از هرزگی و تن پارگی مثل ایرانی که تکه تکه شده و پر از خون و... صادق هدایت عاشق ایران بود. باید از تفکراتش از زبان نویسندگان و همدورهای هایش بشنویدش کمی با روحیاتش اشنا شوید بعد به سمت نبض قلمش برید.. وگرنه مفاهیم و درک کتاب براتون سخت میشه و درنهایت درحد یه کتاب جنایی با توهمات مردی معتاد یا مست با پارهای از توضیحات مندرآوردی در ذهنتون میمونه...
گریز دیگه هم این هست که مثل یه داستان بخونید و لذت ببرید و بعدا نقد و بررسیهاشو بخونید و ببینید چقدر شگفت زده میشید و واستون چندین برابر جالب میشه و دوسدارید احتمالا یبار دیگه بخونیدش!
کتاب بوف کور کتابیه که هنوز هم در جهان نقدش میکنند پس من هم که دارم مینویسم شاید بدرستی هنوز به عمق افکار و قلم هدایت راه نیافته باشم، من هم در حد فهم و دونسته هام برای کتابراهیهای عزیز نوشتم بلکه براتون راهگشای خوندن و درک بهتره بوف کور باشه... سپاس از هرکه وقت گذاشت و این نظر رو خوند🌸 روحت شاد صادق هدایت 🍃و سپاس از کتابراه جان🙏🏻
ایرانی که خاکش مثل یک مادر میمونه و باعث پرورش ایرانیانش باید باشه ولی نهایتا تونسته دایه باشه شیر میده ولی محبت مادری وجود نداره (خصلت دایه)... همسری که باید مال تو باشه که هست و نیست و نمیدانی اصلا مال توست یا توهمی بیش نیست ایرانی که نمیدانیم مال ماست یا نه ایرانی هستیم نیستیم... معشوقی که در توهمش زنده شد و در توهم مرد و و...
داستان دورههای ایران ایران ایران و باز هم ایران در بستر حکایتی که در ظاهر جنائیست پر از هرزگی و تن پارگی مثل ایرانی که تکه تکه شده و پر از خون و... صادق هدایت عاشق ایران بود. باید از تفکراتش از زبان نویسندگان و همدورهای هایش بشنویدش کمی با روحیاتش اشنا شوید بعد به سمت نبض قلمش برید.. وگرنه مفاهیم و درک کتاب براتون سخت میشه و درنهایت درحد یه کتاب جنایی با توهمات مردی معتاد یا مست با پارهای از توضیحات مندرآوردی در ذهنتون میمونه...
گریز دیگه هم این هست که مثل یه داستان بخونید و لذت ببرید و بعدا نقد و بررسیهاشو بخونید و ببینید چقدر شگفت زده میشید و واستون چندین برابر جالب میشه و دوسدارید احتمالا یبار دیگه بخونیدش!
کتاب بوف کور کتابیه که هنوز هم در جهان نقدش میکنند پس من هم که دارم مینویسم شاید بدرستی هنوز به عمق افکار و قلم هدایت راه نیافته باشم، من هم در حد فهم و دونسته هام برای کتابراهیهای عزیز نوشتم بلکه براتون راهگشای خوندن و درک بهتره بوف کور باشه... سپاس از هرکه وقت گذاشت و این نظر رو خوند🌸 روحت شاد صادق هدایت 🍃و سپاس از کتابراه جان🙏🏻
رمان بوف کور رمان نمادین و پیچیدهای است که برای درک بهتر باید چند مرتبه آن را خواند و تحلیلهای موجود بر این رمان را مطالعه کرد. جایی که این رمان شهرت جهانی دارد و نویسندگان مشهور دنیا (برتون، موراویا و میلر) از آن نام برده اند، حیف است که خواننده ایرانی آن را نخوانده بگذارد!!رمانهایی هستند که سطر اولشان شُهره عام و خاص است. در تاریخ ادبیات داستانی ایران، «بوف کور» صادق هدایت یکی از اینهاست. [ «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد» ]. این جملۀ اول رمان «بوف کور» بر تارک ادبیات داستانی ایران میدرخشد و انگار که نوری میتاباند بر زخم و جراحت تاریخی انسان ایرانی و همچنین بر زخم و جراحت انسانهایی در تمامی جهان که با مسائلی چون عشق و مرگ و ناکامی و تحقیر و وصل و فراق و ترس و اضطراب و وحشت و تهدید و تنهایی درگیرند. راوی «بوف کور» مردی ست که گویی تاریخی پر از مرگ و ناکامی و خون و کُشتار و عقده و تحقیر و زنانِ مثله شده را در درون خود و در ناخودآگاهش حمل میکند. «بوف کور» روایت وزنِ سنگین تاریخ و فجایع تاریخی بر پیکرِ اکنون است. راوی، عشق میجوید اما مرگ به کف میآورَد و این مرگ را البته به دست خودش رقم میزند، چرا که اوست که مانند پادشاهِ قصههای «هزار و یک شب» زنها را به خلوت خود میبرد و به قتل میرساند تا انتقام خیانت یک زن را از همۀ زنها بگیرد. راوی، گویی با مرگ زندگی میکند و با خاطره و حافظۀ تاریخی که از مرگ و خشونت انباشته است. او این تاریخ را انگار در لحظهای که با تنِ مُرده زن اثیری روبه رو میشود در وجود خود احساس میکند و همۀ کلمات و افکاری را که به نوعی وابسته به این تاریخ کهن و بیانگر آناند میبیند.
بخش زیادی از نسخه اصلی کتاب در این نسخه حذف شده! پیشنهاد میکنم که نسخه اصلی کتاب رو تهیه کنین و بخونین. فضای کتاب یک فضای نمادین هست که برداشتهای مختلفی ازش میشه. کتاب رو به دو بخش میشه تقسیم کرد زمانی که زن به عنوان فرشته شناخته میشه و به منزل راوی وارد میشه و از بین میره و پیرمرد با خوشحالی قبر تکه تکه شده زن رو میکنه و بخش دوم که زن به همه تعلق داره به جز راوی و شخصیت دایه و قصاب در کنار پیرمرد معرفی میشن. داستان در دو زمان مختلف جلو میره و به نظر من زن هویت ایران هست که نابود میشه و فرهنگی که از بین میره و بیفرهنگی فرهنگ جدید میشه. این برداشت سادهترین برداشت از این کتاب هست و برداشتهای زیادی میشه از کتاب کرد. صادق هدایت به بهترین شکل ممکن این فضای مرگ و پوچی این بیهویتی و تبدیل شدن خودش به پیرمرد داستان رو بیان میکنه.
کتاب بوف کور کتاب بسیار جالب و تامل برانگیزی است که برای هر سنی و هرفردی توصیه نمیشود و باید حداقل دو بار اونو خوند تا متوجه اون وغرق در اون شد ومن خودم قصد دارم یکبار دیگر این کتاب رابا دید متفاوت تری بخونم و آنرا درک کنم. در این کتاب شاهد رفتار جنون آمیز هستیم و داستان در مورد مردی که در جایی که هیچکس در اطراف آن نیست زندگی میکند و بجز یک بطری شراب چیزی برای پذیرایی از مهمانانش ندارد و این مرد بسیارتا بسیار تنها است ودردهای زیادی را در زندگی تحمل کرده است ک یک شب یک زن با ظاهری عجیب و آشفته در این ویرانه را میزندو.....
این کتاب بسیار مشهور است و به چند زبان مختلف ترجمه شده است. پیشنهاد میکنم این کتاب را با دید متفاوت تری بخوانید در ابتدا که این کتاب را خواندم نظری نداشتم جز اینکه این مرد دچار جنون رفتاری شده است اما نظرهارو که دیدم و خواندم میخواهم اینبار با دید بهتری آنرا بخوانم وغرق آن شوم.
ممنون از کتاب راه.
این کتاب بسیار مشهور است و به چند زبان مختلف ترجمه شده است. پیشنهاد میکنم این کتاب را با دید متفاوت تری بخوانید در ابتدا که این کتاب را خواندم نظری نداشتم جز اینکه این مرد دچار جنون رفتاری شده است اما نظرهارو که دیدم و خواندم میخواهم اینبار با دید بهتری آنرا بخوانم وغرق آن شوم.
ممنون از کتاب راه.
من این کتاب و براساس تعاریفی که از صادق هدایت شنیده بودم و رای بالایی که گرفته بود خوندم و اصلا خوشم نیومد و قلم نویسنده را نپسندیدم
تم پوچی و افسردگی و ناامیدی داره. موقع خوندن کتاب حس خوبی نداشتم.
داستان خیلی گیج و نامفهوم شروع شد بعضی فعلها در جملات مشابه پشت سر هم تکرار میشدند! لزوم تکرارها را نمیفهمیدم. ضد و نقیضها زیاد و اغراق آمیز بود نمیفهمیدم راوی قصد داره راجع چی حرف بزنه!
ماجراهای اولین ملاقات با عمو! عاشق شدن که اشاره میکنه یک ثانیه دید و بعد نیم ساعت راجع جزعیترین اجزا و ویژگیهای ظاهری معشوق حرف میزنه! از آنچه در چشمهای صورت در تاریکی او دیده، سخنها میگه و ماجرای خاک کردن جسد با چمدون و اصلا درک نکردم یعنی چی!
جوری از سر بریدن و جدا کردن دست و پا گفته که انگار داره سیب قاچ میکنه!
بعلاوه کتاب غلط املایی فراوان داشت. بعضی کلمات حروف گمشده داشتند، متوجه کلمه نمیشدم!
احساس میکردم یک نفر هذیان و پرت و پلا میگه. نه تنها راوی داستان متعادل نیست بلکه نویسنده هم موقع نوشتن کتاب، شرایط متعادلی نداشته! البته من آقای هدایت را اصلا نمیشناختم
بیشتر تعجب کردم که چطور اینقدر رای بالا گرفته بود!
سایر نظرات رو که خوندم یکی از دوستان نقد جالبی نوشته بودمتوجه شدم آقای هدایت کتاب و براساس شرایط در هم ریخته آن زمان ایران نوشته و یک جور حس خودش و نسبت به ایران بیان کرده!
با احترام به نویسنده و طرفدارانش، من هیچ جوری نتونستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم و مفاهیم عمیقی که دوستان طرفدار به آن اشاره میکنند را درک نمیکنم. به نظرم نوشتههای صادق هدایت سلیقه خاص میخواهد که با سلیقه من جور نیست اولین و آخرین کتاب از نویسنده بود که خوندم. شاید اگر نسخه صوتی اونو گوش میدادم بهتر بود
تم پوچی و افسردگی و ناامیدی داره. موقع خوندن کتاب حس خوبی نداشتم.
داستان خیلی گیج و نامفهوم شروع شد بعضی فعلها در جملات مشابه پشت سر هم تکرار میشدند! لزوم تکرارها را نمیفهمیدم. ضد و نقیضها زیاد و اغراق آمیز بود نمیفهمیدم راوی قصد داره راجع چی حرف بزنه!
ماجراهای اولین ملاقات با عمو! عاشق شدن که اشاره میکنه یک ثانیه دید و بعد نیم ساعت راجع جزعیترین اجزا و ویژگیهای ظاهری معشوق حرف میزنه! از آنچه در چشمهای صورت در تاریکی او دیده، سخنها میگه و ماجرای خاک کردن جسد با چمدون و اصلا درک نکردم یعنی چی!
جوری از سر بریدن و جدا کردن دست و پا گفته که انگار داره سیب قاچ میکنه!
بعلاوه کتاب غلط املایی فراوان داشت. بعضی کلمات حروف گمشده داشتند، متوجه کلمه نمیشدم!
احساس میکردم یک نفر هذیان و پرت و پلا میگه. نه تنها راوی داستان متعادل نیست بلکه نویسنده هم موقع نوشتن کتاب، شرایط متعادلی نداشته! البته من آقای هدایت را اصلا نمیشناختم
بیشتر تعجب کردم که چطور اینقدر رای بالا گرفته بود!
سایر نظرات رو که خوندم یکی از دوستان نقد جالبی نوشته بودمتوجه شدم آقای هدایت کتاب و براساس شرایط در هم ریخته آن زمان ایران نوشته و یک جور حس خودش و نسبت به ایران بیان کرده!
با احترام به نویسنده و طرفدارانش، من هیچ جوری نتونستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم و مفاهیم عمیقی که دوستان طرفدار به آن اشاره میکنند را درک نمیکنم. به نظرم نوشتههای صادق هدایت سلیقه خاص میخواهد که با سلیقه من جور نیست اولین و آخرین کتاب از نویسنده بود که خوندم. شاید اگر نسخه صوتی اونو گوش میدادم بهتر بود
شاید اگر ده سال پیش این کتاب رو میخوندم، به نظرم یک کتاب مزخرف وبی مفهوم مینمود، اما حالا که خوندم برای لحظهای نمیتوانستم چشم ازین داستان ونمادهای بدیع واون حس توصیف درد که در زندگی یک نفر میپیچه ونمیتونه به هیچ کس بگه، بردارم، وقتی به داخل داستان میری جایی فکر میکنی این تو هستی که در اتاق اون مردخنزرپنزر دوقطبی داری زندگی میکنی، و داری رنجی رو میکشی که اون نمیتونست به کسی بگی والبته براش مهم هم نبود که کسی بدونه ویا ندونه، من نمیخوام بگم که زندگی همش تواَم با نا امیدیه ولی این حس خوره مانند دروجود خیلیها هستش، مخصوصا وقتی در خاورمیانه به دنیا آمده باشی و در اطرافت پر از رجال چاپلوس وانسانهای نفهم نون به نرخ روز خور در هم بلولند.... قصه طولانی نشود، این اثر یک شاهکار بامعناست وقتی که همراه با خواندن درون آن درآیی وهرآنچه هست را خودت حس کنی.
بوف کور کتاب ساده و سطحى نیست مخصوصا که نویسندهاش هدایت باشه پس طبعا باب میل همه هم نیست. کسى که دنبال رمان عاشقانه، آموزنده و پند دهنده یا انگیزشى هست بهتره نخونه.
علارغم تمام اینها ى شاهکار ادبیه که هیچ نویسنده اى نمیتونه مشابهش رو خلق کنه. هرکسى بار اول بخونه این حس رو میده که نویسنده تو حالت نئشگى اون رو نوشته در حالى که طبق زندگى نامه هدایت زمان زیادى صرف نوشتنش شده و کتاب خیلى عمیق و سنگینى هست. موقع خوندن این احساس رو به آدم میده که انگار توهمات راوى داستان رو در خواب تجربه کرده و این یعنى نوشته نه تنها در ضمیر خودآگاهت که به ضمیر ناخودآگاهت هم نفوذ کرده. در واقع ناامیدى و جو منفى حاکم بر داستان خاص و متفاوته و حتى به نظر من زیبا هست. مسلما خالق این اثر میتونست ى رمان آبکى و با پایان خوش و خرم تحویل مردم بده ولى بهتر که نداده.
علارغم تمام اینها ى شاهکار ادبیه که هیچ نویسنده اى نمیتونه مشابهش رو خلق کنه. هرکسى بار اول بخونه این حس رو میده که نویسنده تو حالت نئشگى اون رو نوشته در حالى که طبق زندگى نامه هدایت زمان زیادى صرف نوشتنش شده و کتاب خیلى عمیق و سنگینى هست. موقع خوندن این احساس رو به آدم میده که انگار توهمات راوى داستان رو در خواب تجربه کرده و این یعنى نوشته نه تنها در ضمیر خودآگاهت که به ضمیر ناخودآگاهت هم نفوذ کرده. در واقع ناامیدى و جو منفى حاکم بر داستان خاص و متفاوته و حتى به نظر من زیبا هست. مسلما خالق این اثر میتونست ى رمان آبکى و با پایان خوش و خرم تحویل مردم بده ولى بهتر که نداده.
داستان در مورد یک مرد تنها غمگین و افسرده بود که در یک خانه متروکه دور از شهر زندگی می کرد و روی کوزه ها با قلم نقاشی می کشید و عمویش آن ها را فروخت طرحی که او روی کوزه ها قلمداد می کرد در واقع یک پیرمرد بود که ر کنار یک درخت می نشست و انگشت خود را به علامت تعجب در دهان خود قرار می داد و یک دختر قد بلند که بسیار زیبا بود و لباس سیاه پوشیده بود یک گل نیلوفر را با آن پیرمرد تقدیم کرده بود این تصور آن مرد تنها یعنی هدایت بود او همیشه همین طرح را روی کوزه ها طراحی می کرد ورد استقبال هندی ها شده بود و کوزه های او را می خریدند او بسیار افسرده و ناراحت بود و مدام از آدم های این روزگار گله می کرد اما بعضی از جاهای داستان خیلی ترسناک بود مخصوصاً آن جا که آن دختر مرده بود و او جسد آن را تکه تکه کرده بود و در داخل یک چمدان گذاشته بود و آن چمدان را در یک جای دور دست برایش قبر کرده بود اینجای قسمت داستان خیلی ترسناک بود و باید گفت که بسیار غمگین است و مدام در حال شکوه از روزگار است باید این کتاب را چندین بار بخوانی تا متوجه داستان بشویم حقیقتش من این کتاب را نصفه رها کردم چون واقعاً برایم ناراحت کننده بود.
از بوف کور به عنوان یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم یاد میشود. اثری که هم به سبک کارهای ادگار آلن پو خیالی و ترسناک است و هم تحت تاثیر هزار و یک شب قرار دارد و علاوه بر این، نیم نگاهی هم به مسائل فلسفی و هستیشناسانه دارد. رمان بوف کور اگرچه به فرانسوی و انگلیسی هم ترجمه شده، متاسفانه همچنان آن طور که باید مورد توجه مخاطبان دنیای غرب قرار نگرفته است. هدایت از پیروان جدی ژان پل سارتر بود. به همین دلیل میتوان تایید کرد که بوف کور به نوعی با الهام از تهوع سارتر نوشته شده است. در هر دو رمان، با راویای طرف هستیم که در دنیایی سرگیجهآور، خیالی و پرتکرار به سر میبرد و زاویه دید داستان به صورت پیوسته تغییر میکند. در ژانری که بوف کور نوشته شده است، با شاهکارهای زیادی همچون دفترهای مالده لائوریس بریگه از راینر ماریا ریلکه، نامیرا از آندره ژید، سقوط از آلبر کامو و خانواده پاسکال دوارته از کامیلو خوسه سلا طرف هستیم. این نوع داستانها، با بهرهمندی از نوعی سبک روایی که شبیه اعترافهای پشت سرهم میماند، به تدریج خواننده را وارد اعماق جهان تکاندهنده راوی میکنند. این داستانها معمولا با یک شوک به پایان میرسند. برای مثال در رمان سلا، مرد به یک باره تصمیم میگیرد مادرش را به قتل برساند.
در رمان بوف کور، راوی دچار آشفتگی ای است که هر لحظه شدیدتر می شود. او معتقد است در یک حالت اغما، فضایی بین برزخ و مرگ گیر افتاده است. به قول خودش نه بیدار است نه خواب. چطور چنین اتفاقی رخ داده است؟ راوی تلاش می کند با سایه خودش صحبت کند. راوی هرگونه تماس انسانی را قطع کرده و در چاردیواری خانه اش که همچون یک تابوت می ماند، زندگی می کند. راوی اعلام می کند که از طریق نقاشی روی قلمدان زندگی اش را می گذراند. البته تمام نقاشی هایش یکی هستند، تصویر یک زن جوان که در کنار یک نهر ایستاده و یک پیرمرد رو به رویش قرار دارد. در یک داستان، بخش افتتاحیه نقش بسیار مهمی دارد، چرا که لحن داستان مشخص می شود و در همین ابتدا متوجه می شویم قرار است در بقیه اثر با چه چیزی سروکار داشته باشیم. چیزی که در این همین ابتدا توجه ما را جلب می کند، گنگ بودن قلم هدایت است. او هیچ وقت نمی گوید منظورش از زخم چیست. زخم جسمی؟ یا روحی؟ او در ادامه دوباره بر روی این درد و رنج ناشناخته راوی تاکید می کند و هم چنان ما را سردرگم نگه می دارد. ما متوجه می شویم که تنها داروی آن «فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدره است.» ولی ما می دانیم که این نوع مسکن ها در نهایت منجر به سقوط می شوند و به جای تسکین درد، باعث بدتر شدن آن می شوند. بوف کور یکی از بزرگ ترین رمان های ایرانی است که شما با خواندن آن با حجم عظیمی از نمادها و جریانات فکری آشنا می شوید. صادق هدایت سال ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کردبا تمام تفاسیر سوآلی ک پیش می اید!: چرا انقد غم آلود؟!
بوف کور رو سالها پیش خونده بودم راستش چیزی توجه من رو جلب نکرد جز تنهایی صادق به خودم گفتم بعدها میخونم الان در چهل و اندی سن دوباره خوندمش از این که صادق هدایت ادمی تنها بود که شکی ندارم، از اینکه خودمون به تنهایی چقدر شبیه صادق هدایت هستیم شوکه شودم از اینکه از ترس آسیب دیگران و جامعه تا جایی ممکن ترجیح میدیم در چارچوب خودمون و تنهاییمون باشیم جالب بود از اینکه در هر تاریخ و زمان مردم ایران همین طوری بودن شرح حال جالب، از مردم و جامعهای که در اون زمان بوده خیلی شباهت به الان ما داره که داریم زندگی میکنیم انگار که آدمها همونها هستن فقط مدرن تراز اینکه بچگی بهترین دوران زندگی آدمها هست چون درکی از زندگی کمال ندارن از زندگی سخت، جامعه که پر ازخیانت، دروغ، حیله گری، تحمت، چاپلوسی، از برنده کردن بازنده کردن وووو در نهایت ادم به تنهایی رو میاره در این کتاب متوجه شودم تنها چیزی که در هر دوره زمان میشه کمی سختیها روبا اون تحمل کرد عشق هست تنها راه امید و فرار که البته نصیب هر کسی نمیشه حق میدم که همیشه تنها باشه نویسنده عزیز ما چون آدمی بود که فکر میکرد میاندیشید تلاش برای بهتر شدن جامعه و کشورش میکرد و در آخر انسانهای انسان نما موفق میشودن وهمچنان میشوند. این خیلی تلخه ولی خیلی واقعیه کتاب بوف کور رو بخونین
تقریبا میشه گفت که کتاب جالبی بود...
به نظرم نویسندهی کتاب از ایدهی قرار دادن نمادها برای بهتر رسوندن منظور استفاده کرده و خیلی به زیبایی اثر اضافه کرده؛ به فهم بهتر و راحت تر از طرف خواننده خیلی کمک کننده اس.
توصیه من این هست که وقتی این کتاب رو مطالعه میکنید تنها به ظاهر مطالبش دقت نکنید؛ سعی کنید از نگاهی متفاوت و عمیق استفاده کنید تا اثر رو بهتر درک کنید و از پندهای مورد نظر نویسنده بهرهی کافی ببرید👌🏿
این نوشتهها ذهن ما را به دنیای تخیل وارد میکنند و همانطور که میدانیم تخیل ذهن را به اندازه تمام جهان گسترده میکند به طوری که میتوان در یک آن هم به دریا سفر کرد و هم به ماه و در حقیقت به دورترین نقاط، با این شیوه میتوان به تعالیم راحت تر دست یافت...
این اثر علاوه بر اینکه از طریق متن سودمند واقع میشود به شکل غیر مستقیم نیز به تقویت قدرت تصور ما میپردازد و چون واقعیت و تخیل را با هم ادغام کرده است، ذهن ما را به چالش کشیده و بخش تعادلی ذهن را نیز قوی میکند👌🏿 همچنین این وادار کردن ذهن به تفکر قدرت استدلال را نیز تقویت میکند.
من به شخصه از کتاب راضی بودم و در کل ارزش خواندن داشت✨
به نظرم نویسندهی کتاب از ایدهی قرار دادن نمادها برای بهتر رسوندن منظور استفاده کرده و خیلی به زیبایی اثر اضافه کرده؛ به فهم بهتر و راحت تر از طرف خواننده خیلی کمک کننده اس.
توصیه من این هست که وقتی این کتاب رو مطالعه میکنید تنها به ظاهر مطالبش دقت نکنید؛ سعی کنید از نگاهی متفاوت و عمیق استفاده کنید تا اثر رو بهتر درک کنید و از پندهای مورد نظر نویسنده بهرهی کافی ببرید👌🏿
این نوشتهها ذهن ما را به دنیای تخیل وارد میکنند و همانطور که میدانیم تخیل ذهن را به اندازه تمام جهان گسترده میکند به طوری که میتوان در یک آن هم به دریا سفر کرد و هم به ماه و در حقیقت به دورترین نقاط، با این شیوه میتوان به تعالیم راحت تر دست یافت...
این اثر علاوه بر اینکه از طریق متن سودمند واقع میشود به شکل غیر مستقیم نیز به تقویت قدرت تصور ما میپردازد و چون واقعیت و تخیل را با هم ادغام کرده است، ذهن ما را به چالش کشیده و بخش تعادلی ذهن را نیز قوی میکند👌🏿 همچنین این وادار کردن ذهن به تفکر قدرت استدلال را نیز تقویت میکند.
من به شخصه از کتاب راضی بودم و در کل ارزش خواندن داشت✨
با توجه به مطالب کتاب به نظر میرسه که آقای صادق هدایت از نظر علم روانشناسی، مبتلا به اختلال هویت تجزیهای (اختلال چند شخصیتی) بودند. این اختلال نتیجهی آسیبهای زندگی گذشتهی انسان و واکنشهای غلط و نابهجا به اون آسیبهاست.
درسته که این کتاب پر از افکار پوچ و ناامیدیه اما همین افکار و داستانها جزیی از زندگی هستن که متاسفانه روز به روز بیشتر در سطح جامعه بروز میکنند.
من هم به تازگی به دختری علاقهمند شدم که شباهت زیادی به همسر فاسد صادق هدایت در داستان داشت و آبروی منو تو محیط اطرافم برد، بدون این که هیچوقت درست بیاد با من حرف بزنه و بهم بگه که چه احساسی به من داره!
خود آدمها میتونن انتخاب کنن که چه واکنشی به اتفاقات و مشکلات زندگیشون نشون بدن.
بعضیها مثل آقای هدایت کارشون به اعتیاد و پوچی و خودکشی میرسه و بعضیها از مشکلات زندگیشون درس میگیرن و تلاش میکنن که زندگی بهتری برای خودشون و بقیهی آدمها بسازن.
به جای این که به نظرات دیگران توهین کنید، تلاش کنید که دنیای بهتری رو بسازید.
درسته که این کتاب پر از افکار پوچ و ناامیدیه اما همین افکار و داستانها جزیی از زندگی هستن که متاسفانه روز به روز بیشتر در سطح جامعه بروز میکنند.
من هم به تازگی به دختری علاقهمند شدم که شباهت زیادی به همسر فاسد صادق هدایت در داستان داشت و آبروی منو تو محیط اطرافم برد، بدون این که هیچوقت درست بیاد با من حرف بزنه و بهم بگه که چه احساسی به من داره!
خود آدمها میتونن انتخاب کنن که چه واکنشی به اتفاقات و مشکلات زندگیشون نشون بدن.
بعضیها مثل آقای هدایت کارشون به اعتیاد و پوچی و خودکشی میرسه و بعضیها از مشکلات زندگیشون درس میگیرن و تلاش میکنن که زندگی بهتری برای خودشون و بقیهی آدمها بسازن.
به جای این که به نظرات دیگران توهین کنید، تلاش کنید که دنیای بهتری رو بسازید.
باسلام من خودم به شخصه تا کنون کتابی از آقای صادق هدایت نخوانده بودم بوف کور اولین تجربه بود از تبحر ایشان در ادبیات لذت بردم. از لابلای متون به فرهنگ و آداب و سنن عصری که او میزیسته میشود پی برد. اما من در مجموع نسبت به افکار و عقاید ایشان احساس خوشایندی نداشتم. کتابی پیچیده و سرگیجه آور بود. باید چند بار میخواندی تا متوجه معنی و مفهوم میشدی و این برای نسل جوانی که کمتر کتاب میخواند شاید خوشایند نباشد. نویسنده گویی دچار خود درگیری شدید است که نتیجه آن روانپریشی شدید میشود که آن را در نوشته هایش به خواننده منتقل میکند و او را هم عصبی میکند. در اشراف او به ادبیات و نویسندگی شکی نیست اما نوشته هایش عقل سلیم را به سمت خود جذب نمیکند.
کتاب الکترونیکی که زحمت کشیده شده شناسنامه معرفی کتاب را ندارد و اینکه غلطهای تایپی زیادی داشت که میبایست اصلاح شود.
با تشکر از مجموعه کتابراه
کتاب الکترونیکی که زحمت کشیده شده شناسنامه معرفی کتاب را ندارد و اینکه غلطهای تایپی زیادی داشت که میبایست اصلاح شود.
با تشکر از مجموعه کتابراه
با سلام
به نظر من این کتاب اصلا ارزش وقت گذاشتن را ندارد و وقت انسان را تلف میکند در کل داستان مشکلات اخلاقی وجود دارد و دایم نویسنده دوست دارد از بی اخلاقی و متاسفانه مسایلی حرف بزند که باعث شرمندگی انسان میشود و در کل خیلی نویسنده دوست دارد خودش را روشنفکری جلوه بدهد که هیچ کس مثل او فکر میکند و همه او را درک نمیکنند و تنها کسی است در خلقت که میتواند به چنین فلسفهای برسد در حالی که به نظر من نه تنها روشنفکر نیست بلکه حتی ادای آنها را هم نتوانسته است در بیاورد.
در کتاب دایم راجع به مسایل غیر اخلاقی و مشکلات سرتا پا خلاف شرع و سنت و عرف و منطق صحبت میکند که حتی در بسیاری از جوامع که به دین هم پایبند نیستند راجع به مسایل اخلاقی سعی میکنند. پایبند باشند.
این کتاب را من همچون خیلی اسمش را شنیده بودم شروع به خواندن کردم و چندین بار اصلا خواستم آن را پاک کنم و نخوانم ولی بیشتر آن را سریع رد شدم و از یک جایی از داستان دیگر کاملا برای من مشخص شد که آن جسدی که اول داستان بدون توضیح در خانه او بود در واقع قاتل خود او بوده است.
من در مجموع این داستان و نحوه نگارش در خلثه آن را بسیار نزدیک به افکار نویسنده و خودش میدانم و برای همین هم خودم. که دیگر به. هیچ وجه کتاب دیگری از این نویسنده نخواهم خواند و به دیگران هم توصیه میکنم که وقت خودشان را با این اباطیل تلف نکنند و به سراغ مفاخر واقعی ادبی بروند نه افرادی که با مطالب سخیف کوچه بازاری بی دلیل معروف شدهاند.
به نظر من این کتاب اصلا ارزش وقت گذاشتن را ندارد و وقت انسان را تلف میکند در کل داستان مشکلات اخلاقی وجود دارد و دایم نویسنده دوست دارد از بی اخلاقی و متاسفانه مسایلی حرف بزند که باعث شرمندگی انسان میشود و در کل خیلی نویسنده دوست دارد خودش را روشنفکری جلوه بدهد که هیچ کس مثل او فکر میکند و همه او را درک نمیکنند و تنها کسی است در خلقت که میتواند به چنین فلسفهای برسد در حالی که به نظر من نه تنها روشنفکر نیست بلکه حتی ادای آنها را هم نتوانسته است در بیاورد.
در کتاب دایم راجع به مسایل غیر اخلاقی و مشکلات سرتا پا خلاف شرع و سنت و عرف و منطق صحبت میکند که حتی در بسیاری از جوامع که به دین هم پایبند نیستند راجع به مسایل اخلاقی سعی میکنند. پایبند باشند.
این کتاب را من همچون خیلی اسمش را شنیده بودم شروع به خواندن کردم و چندین بار اصلا خواستم آن را پاک کنم و نخوانم ولی بیشتر آن را سریع رد شدم و از یک جایی از داستان دیگر کاملا برای من مشخص شد که آن جسدی که اول داستان بدون توضیح در خانه او بود در واقع قاتل خود او بوده است.
من در مجموع این داستان و نحوه نگارش در خلثه آن را بسیار نزدیک به افکار نویسنده و خودش میدانم و برای همین هم خودم. که دیگر به. هیچ وجه کتاب دیگری از این نویسنده نخواهم خواند و به دیگران هم توصیه میکنم که وقت خودشان را با این اباطیل تلف نکنند و به سراغ مفاخر واقعی ادبی بروند نه افرادی که با مطالب سخیف کوچه بازاری بی دلیل معروف شدهاند.
حقیقتا جنون آمیز بود، جناب صادق هدایت یک نویسنده متبحر و نیمه دیوانه بودند، البته میدونیم که در اواخر عمر داخل بیمارستان روانی بستری میشن، من به شدت به کتاب عقاید یک دلقک شبیه میدونمش، ولی منتها این رو دست اون بلند شده، یعنی این سخت قوی تر و دیوانه وار تر از اون بود!
نمیدونم باید چه نظری بدم، یه جا تو نظرات یه چیزی خوندم شبیه اینکه نوشتههای صادق هدایت مروج هرزگی ذهنییه و من حقیقتا اینو قبول دارم، اما این فقط یک مورد از ویژگیهای این کتابهاست، اونا سرشار از یه چیزی شبیه ماده مخدر یا شراب یا هر چیز مثل اینا هستن که ادم مات و خمار و دیوانه میکنند، من بار اول که میخواستم بخونمش اصلا نتونستم، اما دیشب در حال و هوایی نیمه افسرده سراغش رفتم و عملا در ان غرق شده و مبهوت و خمار شدم..!
تو داستانهای هدایت تا اینجا که خوندم، تو همش، زنها یه ادمخای کثیفی بودن، همه شخصیتهای زنش ادمخای متع
فنی بودن، نصف داستان که چه عرص کنم همش راجب به ظلم و خیانت و دورویی و بی مهری و بی توجهی و بلاهت و تمسخر و توهین چ تحقیر و حرفهای ناامیده کننده، ناخوشایند و ازار دهنده دیگرانه!
من کم کم دارم به جنسیت خودم شک میکنم، یه داستان که شخصیت اولش زن باشه میخونم از خودم بیزار میشم، از داستانهایی که شخصیت اولش مرد باشه میخونم، به نظرم تفکرم شبیه مردها میشه، خدا هممون ببخشه!
خب، من تا اینجاش رو قبل از خوندن نظرات نوشتم، بعد خوندن نظرات خیلی برای خودم متاسف شدم ولی خب به خودم دلداری دادم که بلاخره خیلی چیزها هست که هنوز باید بفهمم، ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است خوشحالم که نظرات خوندم و متوجه شدم واین اثرروبانگاه وطن پرستانه یه بار دیگه مشاهده کردم و اروم گرفتم، چون تا قبلش خوره وار روحم میخورد!
نمیدونم باید چه نظری بدم، یه جا تو نظرات یه چیزی خوندم شبیه اینکه نوشتههای صادق هدایت مروج هرزگی ذهنییه و من حقیقتا اینو قبول دارم، اما این فقط یک مورد از ویژگیهای این کتابهاست، اونا سرشار از یه چیزی شبیه ماده مخدر یا شراب یا هر چیز مثل اینا هستن که ادم مات و خمار و دیوانه میکنند، من بار اول که میخواستم بخونمش اصلا نتونستم، اما دیشب در حال و هوایی نیمه افسرده سراغش رفتم و عملا در ان غرق شده و مبهوت و خمار شدم..!
تو داستانهای هدایت تا اینجا که خوندم، تو همش، زنها یه ادمخای کثیفی بودن، همه شخصیتهای زنش ادمخای متع
فنی بودن، نصف داستان که چه عرص کنم همش راجب به ظلم و خیانت و دورویی و بی مهری و بی توجهی و بلاهت و تمسخر و توهین چ تحقیر و حرفهای ناامیده کننده، ناخوشایند و ازار دهنده دیگرانه!
من کم کم دارم به جنسیت خودم شک میکنم، یه داستان که شخصیت اولش زن باشه میخونم از خودم بیزار میشم، از داستانهایی که شخصیت اولش مرد باشه میخونم، به نظرم تفکرم شبیه مردها میشه، خدا هممون ببخشه!
خب، من تا اینجاش رو قبل از خوندن نظرات نوشتم، بعد خوندن نظرات خیلی برای خودم متاسف شدم ولی خب به خودم دلداری دادم که بلاخره خیلی چیزها هست که هنوز باید بفهمم، ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است خوشحالم که نظرات خوندم و متوجه شدم واین اثرروبانگاه وطن پرستانه یه بار دیگه مشاهده کردم و اروم گرفتم، چون تا قبلش خوره وار روحم میخورد!
درود
بیش از ده بار خواندم بوف کور رو، این داستان رو یکی ار بهترین داستانهای کوتاه ایران میدونم خلاصه نویسی و شاخ وبرگ بیهوده و اضافه نداشتن در داستانهای هدایت یکی از جذابیتها و امتیازهای این نوول نویس بزرگ ایرانی و شاید هم بتوان گفت بزرگترین تا کنون بوده، فکر میکنم اگر فیلم ساز قابلی با درک عمیق با توجه به نکتههای مختلف همانطور که دوستان در نظرات اشاره کردند (مثلا ری که از شهرهای قدیمی و پایتخت طغرل بوده) و نکتههای دیگر بابت ایران دوستی و عدم شناخت روشنفکرهای اون زمان از عاقبت تفکرات وابسته شون به ایسمها و جریانات سیاسی مختلف میتواند بسیار جالب برای هنر دوستان باشد. البته یک نسخه ازین فیلم هست که فقط داستان رو روایت کرده.
پیشنهاد میکنم کتاب دکتر شمیسا در مورد بوف کور رو هم مطالعه کنید بعد از خواندن اصل کتاب.
بیش از ده بار خواندم بوف کور رو، این داستان رو یکی ار بهترین داستانهای کوتاه ایران میدونم خلاصه نویسی و شاخ وبرگ بیهوده و اضافه نداشتن در داستانهای هدایت یکی از جذابیتها و امتیازهای این نوول نویس بزرگ ایرانی و شاید هم بتوان گفت بزرگترین تا کنون بوده، فکر میکنم اگر فیلم ساز قابلی با درک عمیق با توجه به نکتههای مختلف همانطور که دوستان در نظرات اشاره کردند (مثلا ری که از شهرهای قدیمی و پایتخت طغرل بوده) و نکتههای دیگر بابت ایران دوستی و عدم شناخت روشنفکرهای اون زمان از عاقبت تفکرات وابسته شون به ایسمها و جریانات سیاسی مختلف میتواند بسیار جالب برای هنر دوستان باشد. البته یک نسخه ازین فیلم هست که فقط داستان رو روایت کرده.
پیشنهاد میکنم کتاب دکتر شمیسا در مورد بوف کور رو هم مطالعه کنید بعد از خواندن اصل کتاب.
من این کتاب را به جهت تعاریف زیادی که ازش شنیده بودم خواندم، اولین کتابی بود که از آقای هدایت خواندم اوایل داستان خیلی گنگ و سردرگم بودم و هیچی ازش نمیفهمیدم طوری که تصمیم گرفتم رهایش کنم بعد شروع به خواندن نقدهای کتاب کردم و باعث شد نظرم دربارهی کتاب عوض بشه و ادامه بدم هرچه بیشتر میخواندم بیشتر از داستان سردر میآوردم گرچه موضوع داستان پر از افسردگی و غم و بدبختی و فلاکت بود ولی ذهن پیچیدهی نویسنده رو نشان میداد که وقایع متعدد را درکنار هم روایت میکرد، با اینکه فهم قلم نویسنده کار سختی بود ولی دوست دارم بقیهی کتابهای صادق هدایت را هم امتحان کنم، این کتاب را به دوستانی که صبورند پیشنهاد میکنم درغیر این صورت تحمل متن و معانی جملات و نمادها برایتان سخت خواهد بود.
موضوع کتاب بوف کور خیلی فراتر از چیزیهای که میدونیم صادق هدایت دنبال زندگی فرا انسانی بوده
در واقع اون پیرمرد خود صادق هدایت است که جنبه زمینی داره و نمیزاره صادق هدایت زندگی فرا انسانی داشته باشه اون زن اثیری میتونه راه نجات صادق هدایت باشه ولی خود صادق هدایت اون و میکشه اگهداستان و خونده باشید متوجه میشید که میگه این زن اگر نفس انسان عادی بهش بخوره میمیره و وقتی نفس هدایت بهش میخوره اون میمیره در واقع صادق هدایت از جنبهی میتونسته زندگی فرا زمینی رو کسب کنه ولی از جنبه دیگ خودش شخصیتش جلوی این و میگرفته (آیینه بازی) توصیه میکنم تحلیل رمان بوف کور از استاد علی شاهی و ببینید کسایی ک میگن صادق هدایت چرت و پرت نوشته رمان و متوجه نشدن این یک شاهکار ادبی در جهانه...
در واقع اون پیرمرد خود صادق هدایت است که جنبه زمینی داره و نمیزاره صادق هدایت زندگی فرا انسانی داشته باشه اون زن اثیری میتونه راه نجات صادق هدایت باشه ولی خود صادق هدایت اون و میکشه اگهداستان و خونده باشید متوجه میشید که میگه این زن اگر نفس انسان عادی بهش بخوره میمیره و وقتی نفس هدایت بهش میخوره اون میمیره در واقع صادق هدایت از جنبهی میتونسته زندگی فرا زمینی رو کسب کنه ولی از جنبه دیگ خودش شخصیتش جلوی این و میگرفته (آیینه بازی) توصیه میکنم تحلیل رمان بوف کور از استاد علی شاهی و ببینید کسایی ک میگن صادق هدایت چرت و پرت نوشته رمان و متوجه نشدن این یک شاهکار ادبی در جهانه...
به نظرمن صادق هدایت یک نویسنده بی نظیره که خیییلی خوب میتونه احساسات عمیق ودرونی یک نویسنده روبه تصویربکشه ودنیای افکارودیدگاهش روبه اشتراک بذاره خیلی خوب تونسته لایههای عمیق وپنهان وجودیشوکشف کنه وبه قلم بیاره واقعایه سبک مدرن وجدیدی روبه اثارادبی ایران افزوده من فکر میکنم این اثرازنظرادبی ومتن فوق العادس یه شاهکاره ولی واقعاازنظرمحتواپوچ وناامیدکنندست که خواننده روخسته ودلمرده میکنه هرچن که من واقعاقصدتوهین به احوالات یه نویسنده روندارم به هرحال صادق هدایت یه نویسنده فوق العادس ومن واقعا برای چنین نویسندگانی احترام زیااادی قایلم وامیدوارم که محتوای اثارشون هم پربارومفیدباشه وخواننده روبه یه نتیجه کاربردی وقانع کننده برسونه
با سلام صادق هدایت پروردگار تخیله و انصاف نیست حالا چون بر ضد برخی ادعاهای شماست تعصب را داخل انتقاد داخل کنید. بوف کور اعتقاد صادق هدایته و دقت زیادی لازمه تا اونو فهمید، البته با اینهمه غلط املایی کار سخت تر میشه😉.... . . . داستانهایی مثل س. گ. ل. ل از صادق هدایت و بوف کور کاملا نشون میده که قدرت تخیلی بالا داشته. در بیشتر داستانهای او رنگی از پوچی و لامذهبی و خودکشی دیده میشه.... . . برای نقد یک نویسنده همه آثارش را بخوانید و به یکی بسنده نکنید... البته که بوف کور از مشهورترین داستانهای اوست و به تمامی زبانهای زنده دنیا ترجمه شده. این خود نشان از درجه یک بودن و تفاوت داشتن صادق هدایت است.
در رمان وارد قلمرویی میشویم که در آن مرگ و زندگی باهم ادغام میشوند. باجهانی سرشار از خیال و هستی طرف هستیم که درآن امیال بیمصرف، هوسهای سرکوب شده وابهام وارد زندگی میشوند وبا صدای بلند درصدد انتقام جویی بر میآیند. درقلب بوف کور، یک حس بیگانگی عمیقی دیده میشود. حس دور شدن از احساسات و ارتباطات انسانی.. دررمان، مخاطب هیچوقت با قطعیت نمیتواند اعلام کند چه اتفاقهایی واقعا رخ داده است وچه اتفاقهایی خیالی هستند.. تنها چیزی که بدون تردید میتواند بپذیرد این است که: 《درزندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و درانزوا میخورد و میتراشد!》.. من شخصا جدا از محتوای غمگین و ترسناک داستان، قلم و مهارت نویسنده رو ستایش میکنم!
خوب نیست ولی عااااااالیئ هستش ایشووون
کسی که سر تا سر زندگیش عذاب بود و رنج
علتش هم که اکثریت مردم مطلع هستند
فردی که امروزه با گذشت نزدیک به یک قرن یا دست کم ۸ دهه هنوز این احساس به مخاطب دست میده که چقدر از دوران خودش که هیچ چقدر از دوران امروزی جلوتر افکارش حرکت میکرده و تنهای تنها چه درد عمیقی از این آگاهی و درک زیاد میکشیده که متأسفانه سرانجام این تناقض بر او چیره میشود و به.... ختم میشود و کتاب او هم مانند اکثریت آثارش با اینکه هنوز هم تمام کمال از همه زوایا کشف و درک نشده ولی در این حد از شعور ما سبکی جدید ولی پرقدرت در این عرصه میشود از آن نام برد... یادش گرامی نامش جاویدان❤❤❤🙏
کسی که سر تا سر زندگیش عذاب بود و رنج
علتش هم که اکثریت مردم مطلع هستند
فردی که امروزه با گذشت نزدیک به یک قرن یا دست کم ۸ دهه هنوز این احساس به مخاطب دست میده که چقدر از دوران خودش که هیچ چقدر از دوران امروزی جلوتر افکارش حرکت میکرده و تنهای تنها چه درد عمیقی از این آگاهی و درک زیاد میکشیده که متأسفانه سرانجام این تناقض بر او چیره میشود و به.... ختم میشود و کتاب او هم مانند اکثریت آثارش با اینکه هنوز هم تمام کمال از همه زوایا کشف و درک نشده ولی در این حد از شعور ما سبکی جدید ولی پرقدرت در این عرصه میشود از آن نام برد... یادش گرامی نامش جاویدان❤❤❤🙏
راستش من یه نوجوون 18 ساله اعتراف میکنم عقلم نمیرسه واقعا به این کتاب... چندتا چیز فهمیدم خیلی آدم پُری بود صادق هدایت بنظرم اینقدر که حتی رو کاغذم نمیتونه بیارتش، خیلی جاهای زور میزنه بیاره نمیتونه، بعدم اینکه کسی ک مث من با نمادها آشنا نیست بعد خوندن این کتاب چند تا حس میتونه پیدا کنه، یک اینکه کلا کتاب مضخرف و نا امید کننده ایه... دو اینکه خیلی کوته فکرع ک نمیتونه بفهمه، باید خیلی با نمادها اشنا باشی، بعدشم اینکه من بع کتاب خونیم ادامه میدم 10-20سال دیگ شاید بتونم کمی از این کتاب و بفهمم، کتاب سنگینیع...
وقتی داشتم میخوندمش دلم میخواست منم یه بغلی شراب آمیخته با زهر مارناگ داشتم و میخوردم انقدر که ناامیدم کرد از زندگی ولی جالب بود بعضی از حرفاش خیلی قشنگ و تامل برانگیز بود بعضی جاها گریم میگرفت از درماندگیه شخصیت داستان دوستش داشتم.... به ظاهر فقط یه آدم دیوونهی متنفر از همه چیزه ولی وقتی به اصل داستان دقیت کنیم متوجه میشیم که از بیعشقی و بیمهری آدم به چه جاهایی کشیده میشه اینکه کودکی چه تاثیر مهمی روی زنرگی آدم داره اینکه چیزهای به ظاهر کوچیک و ناچیز چقد میتونه آدم رو تغییر بده اون جملهی اول کتاب گویای همه جیز بود در زندگی زخمهایی هست که روح آدم رامثل خوره در انزوا میخوردو میتراشد
طبق کتابها و آثار صادق هدایت، غم و اندوه از زندگیش میباره ولی این کتاب به چندین زبان ترجمه شده در سطح جهان یکی از معروفترین کتابهای ایرانی هست. این کتاب نیاز به خوانده شدن در یک لحن خاص و خسته را دارد تا دقیقا میزان درک خواننده بالا برود. من خودم یک رئالیسم هستم و به نظرم اینکه این کتاب واقعی به نظر میرسه، عالی هست علیرغم غمگین بودن کتاب. زندگی همیشه یک کارتون شاد نیست که ته اون همچی به خوبی و خوشی تموم شه. و همین حس واقع گرایانه صادق هدایت منو مجذوب کاراش میکنه و همینطور اون رو خاص میکنه. کتاب غمگین، واقعگرایانه، شیرین و در عین حال تلخ است. و کمی میتونه گنگ باشه ولی باید با لحنی خاص خونده بشه تا درک بالا تر بره.
کتاب بوف کور کتابی زیبا و پر مفهوم است که برای خوانندگانی با درک سطحی از مطالعه گنگ و پیچیده است و شاید قابل پذیرش نباشد لیک نویسنده این کتاب به نوعی هنرمندانه از نمادهای مختلفی چون نیلوفر به عنوان ایران به کار برده و ناراحتی خود را از بیان مردن نیلوفر که همان ایران با صلابت است ابراز میکند صادق هدایت در این کتاب به نوعی هنرمندانه و با استفاده از اصطلاحات و نمادها منظور خود را به صورت غیر مستقیم میرساند که در آن صلابت گذشته ایران را به زیبایی نیلوفر تشبیه میکند و میل خود را برای داشتن آن بروز میدهد در صورتی که نیلوفر یا همان ایران چشم بر جهان میبند و به دست تازیان میافتد
کتاب بوف کور، همینجور که همه میدونند یکی از بهترین کتابهای نسبتا کوتاه ایرانی هست، این کتاب رو من قبلا چندسال پیش هم خونده بودم و خیلی دوست داشتم متن کتاب رو مخصوصا اینکه همه چیز با جزئیات کامل و شاخ و برگ زیاد توصیف شده خیلی داستان رو برام دلنشین میکرد توصیفات پراز شاخ و برگ در این کتاب من رو شیفته خودش کرد. کلا متن داستان طوری هست که دوست داری بخونی و هیچوقت تموم نشه. بسیار زیبا نوشته شده طوری نوشته شده که موقع خوندنش همه چیز ریز به ریز توی ذهنت تصور میشه. اما مسئلهای که هست این کتاب یجورایی حس پوچی و هیچی ناامیدی و افسردگی داره. حتما پیشنهاد میکنم این کتاب جذاب رو مطالعه کنید.
با سلام خدمت همه دوستان اهل مطالعه و قلم. از دید ادبی کتاب حاوی متون قوی و تشریحات جزئی و دقیقه. البته ویژگی برجسته بوف کور داستان خلاقانه و عجیب اونه که در نوع خودش جز اولین هاست و البته این که برخی دوستان فرموده بودند که منفی گرایانه است هم حق دارند و این ریشه در باورهای آقای هدایت داره که خوب افرادی که با نوشتههای ایشون آشنایی دارند میدونند که این آقا در کل سبکش همینه. سگ ولگرد و س گ ل ل و... اونا هم دقیقا این فضا رو دارند ولی من شخصا این فضا رو دوست دارم چون گاهی نوشتن این مطالب و خوانده شدنش توسط مخاطب هر دو طرف رو از لحاظ روانی تخلیه و ارضا میکنه. با تشکر.
بوف کور نخستین رمان/داستان بلند سوزرئالیستی و یا به تعبیر بهتر، سوریالیستیترین رمان/ داستان بلند ادبیات داستانی معاصر ایرانی است و به نوعی نقطه آغازین معرفی ادبیات داستانی معاصر ایران و چه بسا هنوز هم مهمترین آنهاست. گریز از یک روایت سرراست، پرهیز از در غلتیدن به حوزه قصهگویی صرف، هرهمندی نویسنده از نمادهای بومی تاویلپذیر و اشاره ضمنی به تبار تاریخی مشترک و ریشهدار فرهنگی ایران و هند (بوف کور نخستین بار در هند به صورت پلی کپی تکثیر کرده)، اثر بسیار قابل توجهی است و جزو آثاری است که به تعداد مخاطبان جدیتر ادبیات داستانی، میتواند خوانشهای متعدد و متنوعی داشته باشد.
«این پیش آمد وحشت انگیز که با اولین نگاه بنظر من آشنا آمد، آیا همیشه دو نفر عاشق همین احساس را نمیکنند که سابقاً یکدیگر را دیده بودند، که رابطهی مرموزی میان آنها وجود داشته است؟ در این دنیای پست یا عشق او را میخواستم و یا عشق هیچکس را - آیا ممکن بود کس دیگری در من تأثیر بکند؟»
قلمِ نویسنده، طوری مخاطب رو با خودش همراه میکنه که تصور میکنی داستان در مقابل چشمت داره اتفاق میافته!
به نظرم بهتره ردهی سنی بالای ۲۵ سال کتاب رو بخونن یه جاهاییش جوری بود که ممکنه هر کسی نتونه بخونه توصیفات مربوط به یک جنایت.
اگر روحیهی حساسی دارین بهتره این کتاب رو نخونید.
قلمِ نویسنده، طوری مخاطب رو با خودش همراه میکنه که تصور میکنی داستان در مقابل چشمت داره اتفاق میافته!
به نظرم بهتره ردهی سنی بالای ۲۵ سال کتاب رو بخونن یه جاهاییش جوری بود که ممکنه هر کسی نتونه بخونه توصیفات مربوط به یک جنایت.
اگر روحیهی حساسی دارین بهتره این کتاب رو نخونید.
کتاب باید راه گشا باشد نه کتاب هر کار و تلاشی در زندگی هم همین است و معمولا کارهای مایوس کننده انسان را از تلاش باز میدارد و این شیوههای نوشتن ب مخاطب حس بدی را منتقل میکند و قطعا اقای هدایت حقیقت زندگی رو درک نکرده و تسلیم شدع و این تسلیم شدن رو به نوعی ب نوشتار گذاشته که انگار درست بوده تفکرشون😑😑....
اینکه در زندگی هر ادمی مشکلاتی هست قابل کتمان نیست و بنده قاضی نیستم از طرز نوشتنشون هم مشخصه که ب خوبی ب کار گرفته از کلمات اما این خوب ب کار بردن از کلمات هذفش میشه نابودی زندگی ادم که متاسفانه خیلی از جوونهای ما با خوندن نوشتههای ایشون خودکشی کردند...
اینکه در زندگی هر ادمی مشکلاتی هست قابل کتمان نیست و بنده قاضی نیستم از طرز نوشتنشون هم مشخصه که ب خوبی ب کار گرفته از کلمات اما این خوب ب کار بردن از کلمات هذفش میشه نابودی زندگی ادم که متاسفانه خیلی از جوونهای ما با خوندن نوشتههای ایشون خودکشی کردند...
داستانهای این نویسنده بزرگ یک رمان عاشقانه یا داستان شیوا و روان نیست که هرکسی اون مفهوم رو برداشت کنه در کتاب بوف کور نویسنده به شیوهای زیبا سه زمان رو در هم ترکیب میکنه با همون شخصیتهای اصلی و درواقع سه دوره زندگیش رو به هم مربوط میکنه و درباره عشقش به معشوقش مادرش و زنش میگه که هیچکدوم رو نتونسته داشته باشه و حفظ کنه بنظرم فوق العادس... مانند داستان زیبای سگ ولگرد که یک زندگی غمناک را به شیوهای زیبا به سگی توصیف میکند که نمیتواند ولگرد باشد و بیصاحب و در آخر جان میدهد.... به نظرصادق خان زندگی در بین انسانهای کور و کوته فکر سخت و عذاب آور است
خواندن رمانهای صادق هدایت نیاز به مطالعه قبلی دارد. یعنی شما تا درک صحیحی از واژگان و اصطلاحات نداشته باشی درک درستی از رمانها بخصوص بوف کور این نویسنده نخواهید داشت. کسانی که سطحی نگر باشند و دنبال الفاظ عامیانه باشند از بوف کور زرهای نخواهند فهمید. پس قبل از نقد بیجا اول کمی به سطح آگاهی و شعور خودمان بیافزاییم بعد نظر بدیم.. جالب است گاهی میبینیم و میخوانیم که خوانندگان بدون داشتن ذرهای معلومات و با داشتن فقط وفقط سواد خواندن و نوشتن چنان به این نویسنده بزرگ میتازند و آثارش را نقد میکنن که گویی دکترای ادبیات هستند
از حوندن خود کتاب جز یه متن داستانی پر از دردسر و ناامیدی وبی کسی و تنهایی وحتی تنفر از عبادت ونیایش چیز بیشتری نیافتم اما قطعا از ان دسته نوشتههایی است که ترجمه وتفسیر مخصوص به خود ونقد خودش را دارد
من نظرات برخی از دوستان رو خوندم در راستای فهم کتاب کمک کننده بود
شاید اگر کتاب رو همراه با نقدش بخوانید خیلی بیشتر بپسندید چون نویسنده اگر قرار بود یه کتاب دم دستی وآلوده به مسائل جنسی بنویسه راحت این کار رو میکرد این بازی با کلمات واصطلاحات نوع تفکر نویسنده را بیان میکند و بایدبیانگر محتوایی عمیق تر باشد
من نظرات برخی از دوستان رو خوندم در راستای فهم کتاب کمک کننده بود
شاید اگر کتاب رو همراه با نقدش بخوانید خیلی بیشتر بپسندید چون نویسنده اگر قرار بود یه کتاب دم دستی وآلوده به مسائل جنسی بنویسه راحت این کار رو میکرد این بازی با کلمات واصطلاحات نوع تفکر نویسنده را بیان میکند و بایدبیانگر محتوایی عمیق تر باشد
واقعا با این داستان احساس کردم ذهنی شبیه به ذهن خودم رو پیدا کردم حس خوبی گرفتم گر چ بعضی از این مدل حرف زدن ترس دارن از این مدل در مورد اتفاقات صحبت کردن اما من عاشق انتخاب کلمات و کنار هم گذاشتن جملات تکراری نویسنده شدم بسیار عالی هر چیز که در ذهنش بود را به شکلی که هر کس بشنود فکر کند دیوانه بوده بیان کرده اما من میگم بسیار عاقل و به هوش بوده چرا که بهترین زمان در زندگی همین حالی است که دوست داری باشی و کسی ذهن تو رو نمیبینه وفقط خودت اونو درک میکنی حالا میخواد یک خواب باش یا یک توهم ناشی از افیون
من این کتابو ۴ بار خوندم. واقعا شاهکاریه که نه قبل و نه بعد از اون هیچ نویسنده ایرانی نتونسته مشابه شو ارائه بده. برای دوستانی که نتونستند با کتاب ارتباط برقرار کنند؛ خب سوای اینکه کتاب هم سلیقهای هستش ولی باید این نکته رو یادآور شد که وقتی شما با یک رمان سورآل طرف هستید عزیزان؛ نباید بشینین برای خودتون نقد و تفسیر کنین. باید در لحظههای کتاب غوطه ور بشید. رمان سورئال دقیقا مثل خواب میمونه. باهاش مثل یه خواب رفتار کنید نه یه متن کلاسیک یا به اثر علمی. اون وقت به احتمال بالا لذتشو درخواهید یافت. با سپاس.
این کتاب فوق العاده بود. راستش به اینکه نیلوفر مفهوم خاصی داشته باشه شک کرده بودم و داشتم دنبالش میگشتم تا اینکه نظرات دوستان رو خوندم و کمکم کرد. اما من یه حس دیگه هم از این کتاب گرفتم. اینکه صادق خان هدایت هم مثل من به زندگی قبلی و بعدی معتقد بودن؛ برخلاف خیلیها که فکر میکنن ما بعد از مرگ دیگه متولد نمیشیم. من فکر میکنم میتونیم در کالبد یه حیوان یا ذرات خاک یا حتی گیاه زندگی کنیم. مثلا جایی از کتاب که صادق روی شنها دراز کشیده و بهشون دست میکشه میگه: شنها مثل گوشت تن دختری بود که در رود خیس شده.
به نظرم یک کتابی است که نمیشه با ۲ بار خوندن فهمید. من خودم ۴ بار خوندم و آخرش نفهمیدم چیشد و رفتم از دبیر ادبیات پرسیدم و گفت که در مورد مردیه که رابطهی عاشقانهی متقابلی نداشته و تصمیم به کشتن همسرش میگیره و بعدش میاد افکارشو از شب تا خروس خوان مینویسه. من دوباره این کتابو خوندم و واقعا خیلی جالب بود این دفعه. عاشق صادق هدایت شدم. بماند که موضوع اصلی داستان هایش یاس و ناامیدی است و برای افراد افسرده اصلا خوب نیست. باید یه روحیهی عالی داشته باشی که روت تاثیر نزاره: ) کتاب زنده به گورشو که نگم 🖤
واقعا از خوندن این کتاب لذت بردم به طوری که کل کتاب رو در نیمی از روز تموم کردم.
نویسنده در این کتاب به جزئیات زیادی پرداخته بود و آنچنان ذهن و قلب نویسنده رو با خودش میبرد که اصلا نمیشد از ادامه خوندن صرف نظر کرد.
تخیل قوی نویسنده که اون رو بسیار ماهرانه وارد داستان کرده بود، آنچنان قوی بود که این تخیل از نگاه راوی و شخصیت اصلی داستان هم به زیبایی و جذابیت داستان اضافه کرده بود. اگر دوست دارید یکی از شاهکارهای ادبیات ایران رو به قلم صادق هدایت بخونید این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم.
نویسنده در این کتاب به جزئیات زیادی پرداخته بود و آنچنان ذهن و قلب نویسنده رو با خودش میبرد که اصلا نمیشد از ادامه خوندن صرف نظر کرد.
تخیل قوی نویسنده که اون رو بسیار ماهرانه وارد داستان کرده بود، آنچنان قوی بود که این تخیل از نگاه راوی و شخصیت اصلی داستان هم به زیبایی و جذابیت داستان اضافه کرده بود. اگر دوست دارید یکی از شاهکارهای ادبیات ایران رو به قلم صادق هدایت بخونید این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم.