زندگینامه و دانلود بهترین کتاب‌های ماکس فریش

۱۵ مه ۱۹۱۱ تا ۴ آوریل ۱۹۹۱ - سوئیسی

ماکس فریش رمان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویسی سوئیسی بود که مفتخر به دریافت جایزه‌ی ادبی شیلر شد. این نویسنده‌، مؤسس گروهی چپ‌گرا و روشن‌فکر به نام اولتان بود. او در آثارش به بحران هویت، فردگرایی، چالش‌های مسئولیت‌پذیری، اخلاقیات و همچنین مسائل سیاسی می‌پرداخت. گفتنی‌ست که فریش در آثاری که پس از جنگ جهانی منتشر کرد، به کرات از «وارونه‌گویی» یا «آیرونی» استفاده می‌کرد. از میان نمایش‌نامه‌ها و رمان‌های مهم او، می‌توان به کتاب‌های «آندورا» و «اشتیلر» اشاره کرد.

عکس ماکس فریش

زندگینامه ماکس فریش

ماکس فریش (Max Frisch) با نام کامل ماکس رودلف فریش، روز پانزدهم مه سال 1911 در زوریخ سوئیس متولد شد. پدرش یک معمار بود. او یک برادر و یک خواهر به نام‌های فرانتس و اما داشت. خانواده‌ی فریش زندگی ساده‌ای داشتند. زمانی که پس از جنگ جهانی اول پدر خانواده شغل خود را از دست داد، با مشکلات مالی روبه‌رو شدند. این مشکلات، تأثیرات روانی زیادی بر ماکس فریش به‌جاگذاشت و بخشی از بدبینی او به‌عنوان یک نویسنده را شکل داد.

فریش رابطه‌ی سرد و فاصله‌داری با پدرش داشت و بیشتر به مادر خود احساس نزدیکی می‌کرد. این حس جدایی از پدر نیز بخش مهمی از ذهنیت و نوع نگاه وی در زندگی شخصی و حرفه‌ای آینده‌اش را شکل داد. زمانی که در مقطع متوسطه تحصیل می‌کرد، نوشتن نمایش‌نامه را آغاز کرد؛ اما از آن‌جایی که هیچ‌کدام از طرح‌هایش اجرا نشدند، از روی خشم تمام آن‌ها را از بین برد. او در دوران مدرسه با ورنر کانیکس که در آینده به نقاش و کلکسیونری مطرح تبدیل شد، آشنایی پیدا کرد.

تحصیلات دانشگاهی و شروع حرفه

در سال 1930، ماکس فریش به دانشگاه زوریخ رفت تا در رشته‌ی زبان و ادبیات آلمانی تحصیل کند. در این دوران با مقاله‌نویسان و نشریات ادبی متعددی آشنا شد و تحت‌تأثیر اساتید دانشگاه قرار گرفت. فریش خواهان این بود که به کمک اعضای هیئت علمی دانشگاه، حرفه‌ی خود را به‌عنوان نویسنده آغاز کند؛ اما چنین اتفاقی رخ نداد. با وقوع این سرخوردگی و همچنین اوج گرفتن مشکلات مالی خانواده‌اش، از تحصیل در رشته‌ی خود انصراف داد. سپس در سال 1936، تحصیل در رشته‌ی معماری را آغاز کرد و به مؤسسه فناوری فدرال زوریخ رفت.

مرگ پدر، جدی گرفتن حرفه‌ی نویسندگی، تبدیل شدن به یک خبرنگار

سال 1932، زمانی که ماکس فریش با مرگ پدرش مواجه شد، به این نتیجه رسید که باید هرچه زودتر منبع درآمدی برای خود دست‌وپا کند، تا در امور مالی کمک‌رسان خانواده‌اش باشد. به این ترتیب او کار خود را به‌عنوان یک خبرنگار تمام‌وقت آغاز کرد. با شغل جدید خود می‌توانست در اداره‌ی امور زندگی به مادرش کمک کند.

مکس فریش تا آخر عمر به همکاری با نشریه‌ی مشهور «روزنامه جدید زوریخ» که از معتبرترین روزنامه‌های کشور سوئیس محسوب می‌شود، ادامه داد. با بررسی در میان صد مقاله‌ای که در آن زمان برای این نشریه نوشت و همچنان در بایگانی مطبوعات موجود هستند، می‌توان گفت که نوشته‌های او بیشتر از آنکه سیاسی باشند، شخصی هستند. فریش در قالب این متن‌ها، مشغول نوعی واکاوی درونی برای دست‌یابی به هویت و فردیت بود. این نوشته‌ها به‌حدی بر ذهن وی تأثیر گذاشتند که او تصمیم گرفت برای حواس‌پرتی به مشاغل دیگری نیز بپردازد.

نوشتن اولین رمان بلند، سفر به شرق اروپا

در سال 1933، ماکس فریش به سراسر بخش‌های شرقی و جنوبی اروپا سفر کرد. او با گزارش‌هایی که از سفرهایش برای «روزنامه جدید زوریخ» می‌نوشت، هزینه‌ی این گشت‌وگذارها را می‌پرداخت. اولین متنی که در این راستا به نگارش درآورد، نوشته‌ای در مورد مسابقات جهانی هاکی روی یخ بود. او در ادامه به مناطقی چون آتن، استانبول و بوداپست نیز سفر کرد.

ماکس فریش در زمستان سال 1933 اولین رمان خود با عنوان «یورگ راینهارت: یک سفر تابستانی شوم (Jürg Reinhart. A fateful summer journey)» را منتشر کرد. شخصیت اصلی این رمان با اسم راینهارت، در واقع بازتابی از درونیات خود فریش بود. قهرمانی که تصور می‌کند برای آنکه احساس بالغ بودن را تجربه کند باید به «کنشی مردانه» دست بزند. با توجه به این دغدغه، راینهارت سرانجام تصمیم می‌گیرد به دختر صاحب‌خانه‌ی خود در تلاش برای خودکشی کمک کند.

نفرت از دومین رمان بلند

در سال 1938، ماکس فریش دومین رمان خود با عنوان «پاسخی از سکوت (An Answer from the Silence)» را منتشر کرد. او این‌بار مضمون «کنش مردانه» را در بستر زیست یک شخصیت از طبقه‌ی متوسط جامعه، پرداخت کرد. اما پس از انتشار این رمان، فریش سرشار از حس نفرت به آن شد. او خود بزرگ‌ترین و سخت‌گیرترین منتقدی بود که می‌شد برای رمانش تصور کرد.

او به‌حدی از کتاب «پاسخی از سکوت» نفرت داشت که نسخه‌ی اصلی آن را سوزاند و حتی این کتاب را جزو کارنامه‌ی خود محسوب نکرد. این اثر به‌حدی برای فریش ناخوشایند بود که پس از آن، حتی عنوان «نویسنده» را از معرفی حرفه‌ی خود حذف کرد تا در فضای معماری به کار خود ادامه دهد. اما در سال 1938 که این رمان با پیروزی در یک فستیوال، برای وی جایزه‌ای سه‌هزار دلاری به ارمغان آورد، نفرت فریش از آن کاهش پیدا کرد.

خدمت در جنگ به‌عنوان توپ‌چی نیروی نظامی سوئیس

با شروع جنگ‌جهانی دوم در سال 1939، ماکس فریش به‌عنوان توپ‌چی وارد ارتش سوئیس شد. در واقع در آن زمان، دولت سوئیس نسبت به جنگ موضع بی‌طرفی داشت و به‌طور مستقیم در آن دخالت نمی‌کرد. با این وجود آماده‌باش نیروهای نظامی کشور در برابر تهاجم احتمالی آلمان نازی در ماه‌های پیشِ رو، مسئله‌ی مهمی بود.

حضور در ارتش برای فریش یک شغل تمام‌وقت نبود و او قادر بود که در کنار آن، به دیگر ابعاد زندگی‌اش نیز رسیدگی کند. پس از این برهه، ماکس فریش مجموعه تجربیات و خاطره‌هایش در این روزها را تحت‌عنوان «از خاطرات یک سرباز (From a Soldier's Diary)» منتشر کرد. البته او نسبت به موضع و جایگاه نیروی نظامی سوئیس، دیدگاه انتقادی‌ای نداشت و در این سال‌ها بیشتر مشغول دنبال کردن حرفه‌اش در حوزه‌ی معماری بود.

ورود به حرفه‌ی نمایش‌نامه‌نویسی

در سال 1944، کرت هرسفیلد از ماکس رودلف فریش دعوت کرد که وارد دنیای نمایش‌نامه‌نویسی شود. این نویسنده نیز به او اعتماد کرد و در سال 1944 اولین متن نمایشی خود را با عنوان «سانتا کروز (Santa Cruz)» به نگارش درآورد که سال 1948، برای اولین‌بار بر روی صحنه‌ی تئاتر اجرا شد. این نمایش‌نامه در زمانی نوشته شد که ماکس فریش به‌تازگی ازدواج کرده بود و درون‌مایه‌ی آن نیز در مورد رویاها و آرزوهای فردی است که در زندگی زناشویی به محک آزمون گذاشته می‌شود.

در سال 1944 نیز این نویسنده‌ی ادبیات سوئیس، رمان جدیدی منتشر کرد. این رمان که «آنچه مرا می‌سوزاند، دوست دارم (I Adore that Which Burns Me)» نام دارد، در مورد مصائب زیست یک هنرمند متعلق به طبقه‌ی متوسط در جامعه است. ماجرای این رمان در ارتباط با یک رابطه‌ی نامشروع عاشقانه‌ است که به فرجامی تاریک ختم می‌شود.

درون‌مایه‌ی جنگ و بمب اتم

دو نمایش‌نامه‌ی بعدی ماکس فریش در ارتباط با جنگ و مسائل مربوط به آن بودند. نمایش‌نامه‌ی «دوباره آواز می‌خوانند (Now they sing again)»، روایتی از احساس عذاب‌وجدان در سربازانی است که در زمان جنگ، دستوراتی ضدانسانی را اجرا کرده‌اند. این نمایش‌نامه سعی ندارد که به قضاوتی ساده‌انگارانه دست بزند و در این مسیر، روایت خود را بر پایه‌ی تصورات و کابوس‌های شخصیت‌ها پیش می‌برد.

نمایش‌نامه‌ی «دیوار چین (The Chinese Wall)» نیز اثر بعدی این نویسنده است. این اثر درباره‌ی از میان رفتن انسانیت با به‌وجود آمدن پدیده‌ای هولناک به نام بمب اتم است. ماکس رودلف فریش در این دوران با نمایش‌نامه‌نویسان هم‌نسل خود در آلمان آشنا شد و تحت‌تأثیر نگرش آنان، به ادامه‌ی کار خود پرداخت.

سبک «خاطره‌ی ادبی»

ماکس فریش نویسنده‌ی مهمی در حوزه‌ی «خاطرات ادبی» بود. در واقع او از زمان شروع حرفه‌اش به‌عنوان یک نویسنده، چندین مقاله و دفترچه‌ را منتشر کرده بود که تمام آن‌ها در برخورداری از این ویژگی‌ها مشترک بودند: توصیفاتی از زندگی شخصی، شکست‌ها و آرزوهای دیرینه‌ی فریش و زاویه دید او نسبت به ادبیات، هنر و سیاست. سال 1950 که یکی از همکارانش این فرصت را یافت تا اثر او با عنوان «خاطره (Tagebuch)» را در قالب جلدی جدید از نوشته‌هایش در بازه‌ی زمانی 1946 تا 1949 منتشر کند، با تحسین اهالی نقد و ادبیات روبه‌رو شد.

موفقیت‌های بزرگ با «اشتیلر»

سال 1954، ماکس فریش رمان «اشتیلر» را منتشر کرد. اثری که نام او را به‌عنوان یک نویسنده‌ی بزرگ بر سر زبان‌ها انداخت. او حالا دیگر صرفاً یک ژورنالیست یا نمایش‌نامه‌نویس سوئیسی نبود؛ بلکه در سراسر جهان مخاطبان در جست‌وجوی فرصتی برای ورود به جهان این نویسنده بودند. کتاب اشتیلر، عصاره‌ی مهارت و استعداد وی به‌عنوان یک نویسنده بود. کتابی با آمیزه‌ای از عناصر ژانر جنایی و خاطره‌نویسی، در نوع خودش تبدیل به اثری متمایز شد.

مرگ و مؤسسه‌ی ماکس فریش

ماکس رودلف فریش در سال‌های پایانی زندگی‌اش به‌دنبال کارهای حقوقی تأسیس مؤسسه‌ای به نام خود بود. او در سال 1978 چندین‌بار با مشکلات قلبی روبه‌رو شد و سرانجام در تاریخ چهارم آوریل سال 1991 میلادی درگذشت.

بهترین کتاب‌های ماکس فریش

کتاب آندورا (Andorra): نمایش‌نامه‌ی آندورا یکی از آثار شناخته‌شده‌ی ماکس فریش در حوزه‌ی نمایش‌نامه‌نویسی است. آندورا در این داستان، مکانی ساختگی‌ست و متفاوت از ماهیت واقعی این کشور اروپایی به تصویر درآمده است. این اثر کلاسیک که پس از جنگ نوشته شده به تعصبات فرهنگی حاکم بر جامعه‌ی آن روزها و همچنین نقد فاشیسم می‌پردازد. با مراجعه به سایت و اپلیکیشن کتابراه می‌توانید نمایش صوتی آندورا که از بهترین آثار ماکس فریش محسوب می‌شود را دریافت کنید و از شنیدن نسخه‌ی صوتی این اثر بر اساس ترجمه‌ی حمید سمندریان لذت ببرید.

کتاب اشتیلر (Stiller): تحسین‌شده‌ترین اثر ادبی ماکس فریش. این رمان همچون اکثر آثار این نویسنده‌ی سوئیسی، در ارتباط با مسئله‌ی بحران هویت و تقابل با دوگانگی‌های درونی است. کتاب اشتیلر به روایت داستان شخصیتی می‌پردازد که نمی‌خواهد هویت واقعی خود را بپذیرد و سعی دارد با نام دیگری زندگی کند.

کتاب هومو فابر (Homo Faber): ماجرای این رمان از فریش در ارتباط با یک مهندس است که از طریق یونسکو به سراسر اروپا و آمریکا سفر می‌کند. این شخصیتِ منضبط و قاعده‌مند، به اصول مشخصی باور دارد و به‌واسطه‌ی منطق همه چیز را ارزیابی می‌کند. اما وقتی مجموعه‌ای از اتفاقات سبب می‌شوند که منطق برایش پوچ شود، باورهای قبلی‌اش به‌کلی متحول می‌شوند.

سبک نگارش و دیدگاه‌های ماکس فریش

مهم‌ترین ویژگی موجود در نوشته‌های ماکس فریش به‌لحاظ سبکی، کاربست عناصر خاطره‌نویسی در روایت‌های اوست. به‌همین منظور، اکثر آثار او به شیوه‌ی اول‌شخص نوشته‌ شده‌اند. از درون‌مایه‌ها و مضامین نوشته‌های وی می‌توان جست‌وجوی هویت، روابط عاطفی زن و مرد، میرایی و مرگ و همچنین دیدگاه‌‌های سیاسی و انتقادی مورد قبول این نویسنده، در بستر داستان‌‌هایش اشاره کرد.

جوایز و افتخارات ماکس فریش

  • برنده‌ی جایزه‌ی هاینریش هاینه در سال 1989
  • برنده‌ی جایزه‌ی اصلی شیلر از سوی «مؤسسه‌ی سوئیسی شیلر»، در سال 1973
  • برنده‌ی جایزه‌ی اولین اثر منتشرشده از سوی مؤسسه‌ی سوئیسی شیلر در سال 1935، برای کتاب «یورگ راینهارت: یک سفر تابستانی شوم»
1