زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای استاندال
استاندال یا همان ماری هنری بیل، یکی از مهمترین نویسندگان نیمهی اول قرن نوزدهم در ادبیات فرانسه است که با رمان شاهکار «سرخ و سیاه» و کتاب غیرداستانیاش «دربارهی عشق» شناخته میشود. او که داستانهای متعددی در سبک رئالیسم خلق کرده، نقش مهمی در رشد ادبیات انتقادی و پرورش اندیشههای نوین در این عرصه داشته است. از این رو این نام در زمرهی پیشکسوتان مهم ادبیات رئالیستی - انتقادی جای میگیرد.
زندگینامه استاندال
استاندال (Stendhal) که نام مستعار ماری هنری بیل (Marie-Henri Beyle) بود، روز بیستوسوم ژانویهی 1783 در شهر گرنوبل فرانسه بهدنیا آمد. «استاندال» تنها یکی از نامهای مستعار این نویسندهی ادبیات فرانسه بهشمار میآید و او در زندگی خود بارها بهدلایل مختلف، از نامهای غیرواقعی استفاده کرده است. ماری هانری بیل در کودکی و درحالیکه تنها هفتسال سن داشت، مادرش را از دست داد و از آن پس حس تنهایی و رنجِش و دلخوری نسبت به پدر، بر وجودش مستولی شد. پدرش کروبین بیل، وکیل دادگستری در دادگاه عالی گرنوبل بود که هیچگاه نتوانست ارتباط خوبی با پسرش داشته باشد.
هانری بیل در طی دوران دانشجویی به ادبیات و درعینحال به ریاضیات علاقه پیدا کرد و بههمین سبب در سال 1799 روانهی پاریس شد تا در آزمون ورودی مدرسهی پلیتکنیک شرکت کند. البته او در این اقدام خود بیش از آن سعی داشت از استبداد پدر و شهر گرنوبل بگریزد. هرچند در دل این فرار انگیزهی نمایشنامهنویس شدن نیز پنهان بود. ولی روزگار، سرنوشت دیگری را برایش در آستین داشت.
یکی از بستگان استاندال بهنام پیر دارو که عضو عالیرتبهی وزارت جنگ فرانسه بود، بیخبر از انگیزههای پنهانی وی، او را با درجهی ستوان دومی وارد ارتش کرد. به این ترتیب بیل با گروه سوارهنظام، عازم اسپانیا و ایتالیا شد و پس از کشف جذابیتهای ایتالیا، به این کشور دل بست. فرهنگ و مناظر ایتالیا، همچون یک وحی جانافزا بر روح و روان او تأثیر گذاشت و نقشی تعیینکننده در زندگی و آثارش ایفا کرد.
در سال 1802 ماری هانری بیل که هنوز نام استاندال را برای خود انتخاب نکرده بود، و در سن نوزدهسالگی بهسر میبرد، به پاریس بازگشت و چند پروژهی ادبی و نویسندگی را آغاز کرد؛ اما نهایتاً موفق نشد که هیچ کدام از آنها را به اتمام برساند. او در این رویا بهسر میبرد که به یک مولیر مدرن بدل شود و بههمین سبب در کلاسهای نمایشنامهنویسی ثبتنام کرد.
این نویسنده در همان دوران به یک هنرپیشه بهاسم ملانی لواسون دل بست و همراه با او به مارسی رفت. در آنجا بود که نوشتن خاطرات روزانه را آغاز کرد. سال 1806 نقطهی عطفی در زندگی استاندال بود؛ پیر دارو که ژنرال ارتش ناپلئون شده بود، هانری بیل را که در مقام دستیارش خدمت میکرد، بهعنوان کمیسر نظامی به شهر برانزویک آلمان فرستاد. این مأموریت شروع یک حرفهی اداری در ارتش فرانسه بود که که فرصت کشف بخشهای مختلفی از کشورهای آلمان و اتریش را برای این نویسندهی فرانسوی فراهم کرد.
خدمت استاندال در ارتش تجربههای منحصربهفردی را برایش رقم زد. او در این دوران آتش گرفتن مسکو را به چشم دید، در عقبنشینی نیروهای فرانسوی از روسیه در کنار سایر نیروهای ارتش حضور پیدا کرد و در سازماندهی دفاع نظامی استان دوفین فرانسه نقش داشت. تا اینکه در سال 1814 و پس از سقوط امپراتوری ناپلئون، بالاخره از خدمت فارغ شد و در یکی از شهرهای ایتالیا به نام میلان اقامت گزید.
زندگی در میلان و آغاز فعالیت ادبی استاندال
بهمحض ساکن شدن استاندال در میلان، روحیهی ادبی او جانی دوباره گرفت. در آن دوران با افراد مختلف، با عقیدههای سیاسی متفاوتی معاشرت و رفاقت داشت، ادینبورگ را کشف کرد، به مطالعهی هنرهای تجسمی پرداخت و سرانجام در سال 1817 اولین کتابش را با نام «تاریخ نقاشی در ایتالیا (History of Painting in Italy)» منتشر کرد. سپس در همان سال سفرنامهی خود تحت عنوان «رم، ناپل و فلورانس (Rome, Naples et Florence)» را به انتشار رساند و برای اولینبار از اسم مستعار استاندال استفاده کرد.
استاندال بعد از اتمام رابطه با بازیگر فرانسوی، به متیلده دمبووسکی دل بسته بود که این رابطه نیز در همان دوران سکونت در میلان پایان یافت و او را در ناامیدی عمیقی فروبرد. از سوی دیگر رفاقتهای سیاسی ماری آنری بیل از نظر مقامات، خطرناک تلقی شد و بههمین دلیل وی بهناچار میلان را به مقصد لندن ترک کرد و پس از آن، ساکن پاریس شد.
زندگی پرشور ادبی و عاطفی استاندال در پاریس
در طی سالهای 1821 تا 1830 میلادی، استاندال زندگی اجتماعی و فکری پرتبوتابی را در پاریس سپری کرد. او در جمعهای مختلف حضور مییافت و نامش بهعنوان یک مباحثهگر جنجالی بر سر زبانها افتاده بود. شوخطبعیها و دیدگاههای بدیع و درعینحال نامتعارفش، مورد توجه قرار گرفته و سبب شدند که او دوستیها و روابط عاشقانهی بسیاری را تجربه کند.
او در سال 1822 کتاب «دربارهی عشق» را به انتشار رساند و ادعا کرد که در آن، فرایند عشق را با جدیت و بهطور عینی مورد مطالعه قرار داده است؛ اما به عقیدهی بسیاری میتوان این اثر را اعترافات استاندال از تجربههای عاطفیاش خواند. سال بعد کتاب «راسین و شکسپیر (Racine et Shakespeare)» را منتشر ساخت و بهموزات نگارش کتاب، با مجلات انگلیسی نیز همکاری کرد.
او در سال 1823 کتاب «زندگی روسینی (Life of Rossini)»، در سال 1827 اولین رمانش «آرمانس (Armance)» و سال 1829 سفرنامهی دیگری به اسم «گردش در رم (Promenades dans Rome)» و رمان کوتاه «وانینا وانینی (Vanina Vanini)» را چاپ کرد. استاندال در این دوره یکی از بهترین کتابهای خود یعنی رمان «سرخ و سیاه» را نیز به نگارش درآورد که در سال 1830 آن را به انتشار رساند.
در سال 1830 با وقوع انقلاب ژوئیه، لوئی فیلیپ در فرانسه به سلطنت رسید و تحت تأثیر آن، زندگی استاندال نیز مجدداً زیرورو شد. او بهعنوان کنسول فرانسه در شهری کوچک اقامت پیدا کرد و فرصت نوشتن پیوسته را از دست داد. البته با این وجود به زندگینامهنویسی روی آورد و کتابهای «خاطرات اگوتیسم (Memoirs of an Egotist)» و «زندگی هنری برولار (he Life of Henry Brulard)» و رمان زندگینامهای «لوسین لوون (Lucien Leuwen)» را به نگارش درآورد. اگرچه تمامی این آثار ناتمام ماندند، اما نهایتاً پس از مرگ او به انتشار رسیدند و در میان بهترین کتابهای استاندال جای گرفتند.
استاندال سال 1836 به پاریس بازگشت و طی یک مرخصی طولانی، تا سال 1839 در آنجا ماند. در این مدت موفق شد شاهکار دیگری بیافریند که آن را با نام «صومعه پارما» منتشر ساخت. پس از آن نیز کار بر روی رمان تازهای به اسم «لامیل (Lamiel)» را آغاز کرد، اما پیش از آنکه بتواند آن را به پایان برساند، در بیستوسوم مارس سال 1842، بر اثر سکتهی مغزی در پاریس درگذشت.
بهترین کتابهای استاندال
کتاب سرخ و سیاه (Le Rouge et le Noir): قهرمان این رمان تاریخی به قلم استاندال یا همان ماری آنری بیل، جوانی بهنام ژولین سورل است که در دهکدهای کوچک، در مقام یک کاتولیک متعصب در حال خدمت است؛ اما پس از به بار آوردن یک رسوایی، به شهر دیگری انتقال پیدا میکند و پس از آن ساکن پاریس میشود. او در زندگی تازهی خود، تمام تلاشش را صرف تهیه کردن خوراک مناسب برای روحیهی جاهطلبش میکند و در این مسیر، از قدم گذاشتن در هیچ مسیری ابایی ندارد. غافل از اینکه قدمبهقدم به پرتگاه نزدیکتر میشود.
کتاب صومعه پارما (The Charterhouse of Parma): این رمان نیز مانند اغلب آثار داستانی استاندال، رگههایی از شخصیت و زندگی شخصی این نویسنده را در خود دارد. او در این رمان زندگی فابریس را بهتصویر میکشد؛ مردی پرشور و حرارت که در اقدامی متهورانه علیه پدرش میشورد و به ارتش ناپلئون ملحق میشود. این تنها نقطهی آغاز ماجراهای پرفرازونشیبی است که در رمان عاشقانهی صومعه پارما، برای فابریس پیش خواهد آمد و زندگیاش را متحول خواهد کرد.
کتاب دربارهی عشق (On Love): استاندال در این اثر مکاشفهمحور، به تحلیل انواع عشق میپردازد و بهنوعی تلاش میکند تا رنج عشق را در خود تسکین ببخشد. او پس از دستهبندی انواع عشق، روندی را که در طی آن فردی به عشق آتشین دچار میشود، بهعنوان یک فرایند هفتمرحلهای معرفی میکند و از تئوری مشهورش یعنی «کریستالسازی» پرده برمیدارد و به تفصیل آن را شرح میدهد.
شما میتوانید تعدادی از بهترین کتابهای استاندال همچون کتاب الکترونیک سرخ و سیاه، کتاب صوتی دربارهی عشق و کتاب الکترونیک صومعه پارما را بهراحتی از طریق وبسایت و اپلیکیشن کتابراه دریافت کنید و از مطالعه یا شنیدن برخی از آثار کلاسیک ادبیات فرانسه لذت ببرید.
اقتباسهای سینمایی از آثار استاندال
- در سال 1940 کارمینه گالونه (Carmine Gallone) کارگردان ایتالیایی، بر اساس داستان «وانینا وانینی» از استاندال، یک درام تاریخی با نام ورای عشق (Oltre l'amore) را ساخت.
- کارگردان فرانسوی کریستین ژاک (Christian-Jaque) در سال 1948 با الهام از رمان «صومعه پارما»، فیلمی اقتباسی به همین نام را روی پرده برد.
- کلود اوتان-لارا (Claude Autant-Lara) کارگردان اهل فرانسه، در سال 1954 رمان «سرخ و سیاه» را دستمایهی ساخت فیلمی به همین اسم قرار داد.
- راهبهی کاستر (La badessa di Castro) یکی دیگر از فیلمهایی است که بر پایهی رمانی با نام مشابه، به قلم استاندال تهیه و تولید شده است. آرماندو کریسپینو (Armando Crispino) کارگردان ایتالیایی، در سال 1974 این فیلم را روانهی سینما کرد.
- در سال 1987 نیز والرین بروفچیک (Walerian Borowczyk) کارگردان اهل لهستان، فیلم ایتالیایی پشت دیوارهای صومعه (Interno di un convento) را با الهام از رمان «گردش در رم» اثر استاندال ساخت.