در ابتدا با تشکر از جناب سلطان زاده
داستان خرمگس روایت زندگی خیلی از آدمهاست، آدمهایی که از اعتماد به کسی، مکتبی و اندیشهای ضربه خوردند و باعث فروپاشی تمامی آن باورها شده است. شخصیتها به خوبی شناخته و معرفی میشوند و واقعی که رخ میدهد را شاید خیلی از ماها به طریقی آن را تجربه کرده باشیم یا آن را در یکی از نزدیکانمان دیده باشیم. ما معمولا به خود آن باور نیست که بی ایمان میشویم بلکه ابتدا نسبت به آدمها و مکاتبی که نام و رسم آن را یدک میشکند بی ایمان میشویم و سپس آن باور در چشمان ما زداییده میشود و به صورت ناخوداگاه به نقطه مقابل آن باور کوچ میکنیم.
داستان خرمگس با چنین رویدادی آغاز میشود از یک اتحاد باوری و ایدلوژی در دو نفر (فرد کشیش و خرمگس) به یک جدایی در نقطه مقابل هم میرسیم، گاهی با کشیش همراه میشویم و رفتارش را میستاییم و گاهی با خرمگس. ذهن ما نیز دستخوش این تغییرات و تضادها میشود.
باشیم ناگریز درگیر این اتفاق خواهیم شد. تمام این اتفاقات با ما همراه هست تا قسمت پایانی که یک دوِئلی است بین این دو فرد، بین دو اعتقاد و اندیشه کاملا متضاد باهم. کشیشی که تماما به دنبال مهربانی و رافت با مردم هست، و خرمگسی که آزادی را در گرو مبارزه با قلم، اسلحه میداند. هر کدام از این دو شخص به تنهایی کارکردی ندارند یکی مهربانی بیش از حد و عدم توان مقابله با ظالمان و دیگری بدون رحم و عطوفت و تاختن بی رحمانه. 🙏
داستان خرمگس روایت زندگی خیلی از آدمهاست، آدمهایی که از اعتماد به کسی، مکتبی و اندیشهای ضربه خوردند و باعث فروپاشی تمامی آن باورها شده است. شخصیتها به خوبی شناخته و معرفی میشوند و واقعی که رخ میدهد را شاید خیلی از ماها به طریقی آن را تجربه کرده باشیم یا آن را در یکی از نزدیکانمان دیده باشیم. ما معمولا به خود آن باور نیست که بی ایمان میشویم بلکه ابتدا نسبت به آدمها و مکاتبی که نام و رسم آن را یدک میشکند بی ایمان میشویم و سپس آن باور در چشمان ما زداییده میشود و به صورت ناخوداگاه به نقطه مقابل آن باور کوچ میکنیم.
داستان خرمگس با چنین رویدادی آغاز میشود از یک اتحاد باوری و ایدلوژی در دو نفر (فرد کشیش و خرمگس) به یک جدایی در نقطه مقابل هم میرسیم، گاهی با کشیش همراه میشویم و رفتارش را میستاییم و گاهی با خرمگس. ذهن ما نیز دستخوش این تغییرات و تضادها میشود.
باشیم ناگریز درگیر این اتفاق خواهیم شد. تمام این اتفاقات با ما همراه هست تا قسمت پایانی که یک دوِئلی است بین این دو فرد، بین دو اعتقاد و اندیشه کاملا متضاد باهم. کشیشی که تماما به دنبال مهربانی و رافت با مردم هست، و خرمگسی که آزادی را در گرو مبارزه با قلم، اسلحه میداند. هر کدام از این دو شخص به تنهایی کارکردی ندارند یکی مهربانی بیش از حد و عدم توان مقابله با ظالمان و دیگری بدون رحم و عطوفت و تاختن بی رحمانه. 🙏