داستان برمبنای حرکتی برآمده از سنتها شکل میگیرد و گسترش
پیدا میکند. شخصیت زن نازا در اتفاقی نادر متوجه میشود نوزادی کهبه دلیل مرگ قرار است به خاکبسپرند، زندهاست و به توصیه بانو قرار میشود کهبه آبادی دیگری بروند و در حقیقتبچه را
صاحب شوند داشتان شروع مناسبی دارد و هر چند اطلاعات تا حدی روایت و مقدمه وار شدهاند ولی قابل قبول هستند گسترش داستان میتوانست بیشتر به روحیات زن نازا بپردازد تا بر
باورپذیری پایان بندی داستان. بیفزاید دو نکته نیز در متن اثر به
•
چشم میآید: الف-بانو دستیار قابله بوده علاوه بر کسب تجربههای فراوان آگاهی یا اشنایی با علوم روز دارد و تشخیص داده که زایو را باید به بیمارستان. ببرند با توضیحی که درباره وضع جسمانی و فیزیکی او میدهد به نظرم مرگ او محتمل تر از مرگ نوزادانش
بوده ب در شرایطی که شهر و بیمارستان در نزدیکی روستا
هست چطور این دو زن میتوانند خودشان را در آبادی یا روستای دیگری گم و گور کنند؟ امکانات شهری و نزدیک بودن به شهر یعنی
در جهان مدرن زیستن و صد البته شناسنامه داشتن از طرفی
شوهر زن و خانوادههای وابسته در ده یا روستا حتما دنبالشان میگردند پس برای زن با تجربهای مثل بانو انتخاب چنین تصمیمی در پایان منطقی نیست در جهان این. (داستان) به نظرم داستان شتابزده به پایان میرسد
پیدا میکند. شخصیت زن نازا در اتفاقی نادر متوجه میشود نوزادی کهبه دلیل مرگ قرار است به خاکبسپرند، زندهاست و به توصیه بانو قرار میشود کهبه آبادی دیگری بروند و در حقیقتبچه را
صاحب شوند داشتان شروع مناسبی دارد و هر چند اطلاعات تا حدی روایت و مقدمه وار شدهاند ولی قابل قبول هستند گسترش داستان میتوانست بیشتر به روحیات زن نازا بپردازد تا بر
باورپذیری پایان بندی داستان. بیفزاید دو نکته نیز در متن اثر به
•
چشم میآید: الف-بانو دستیار قابله بوده علاوه بر کسب تجربههای فراوان آگاهی یا اشنایی با علوم روز دارد و تشخیص داده که زایو را باید به بیمارستان. ببرند با توضیحی که درباره وضع جسمانی و فیزیکی او میدهد به نظرم مرگ او محتمل تر از مرگ نوزادانش
بوده ب در شرایطی که شهر و بیمارستان در نزدیکی روستا
هست چطور این دو زن میتوانند خودشان را در آبادی یا روستای دیگری گم و گور کنند؟ امکانات شهری و نزدیک بودن به شهر یعنی
در جهان مدرن زیستن و صد البته شناسنامه داشتن از طرفی
شوهر زن و خانوادههای وابسته در ده یا روستا حتما دنبالشان میگردند پس برای زن با تجربهای مثل بانو انتخاب چنین تصمیمی در پایان منطقی نیست در جهان این. (داستان) به نظرم داستان شتابزده به پایان میرسد