درون مایه داستان مثل همه داستانهای داستایوفسکی، واکاوی مشکلات روحی و ریشه آن‌ها در افراد خلال داستان هستش،
راوی داستان، یک مرد ۴۰ که امانت فروشی داره و با دختری ۱۶ ساله فقیر ازدواج میکنه و همیشه حس میکنه در حقش لطف کرده، و حس تحقیری که تجربه کرده و ناکامی‌ها و عقده هاشو در پس یک رابطه سرد و سکوت نشون میده. فکر میکنه این تفاوت سنی و مالی باعث میشه به دختر مسلط باشه و حس تحقیر رو اغنا کنه. اما دخترک رو دچار دلمردگی میکنه و بکام مرگ و خودکشی میکشه. راوی در کشمکش و روایت داستان انگار میخواد خودش رو تبرئه کنه و حس گناهشو از بین ببره. د. کل داستان کوتاه زیبایی بود.
راوی داستان، یک مرد ۴۰ که امانت فروشی داره و با دختری ۱۶ ساله فقیر ازدواج میکنه و همیشه حس میکنه در حقش لطف کرده، و حس تحقیری که تجربه کرده و ناکامی‌ها و عقده هاشو در پس یک رابطه سرد و سکوت نشون میده. فکر میکنه این تفاوت سنی و مالی باعث میشه به دختر مسلط باشه و حس تحقیر رو اغنا کنه. اما دخترک رو دچار دلمردگی میکنه و بکام مرگ و خودکشی میکشه. راوی در کشمکش و روایت داستان انگار میخواد خودش رو تبرئه کنه و حس گناهشو از بین ببره. د. کل داستان کوتاه زیبایی بود.