نظر 📚maniya(◕ᴗ◕✿) برای کتاب صوتی جاودان

جاودان
📚maniya(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۳/۱۱/۲۴
00
داستان اینگونه بود که مردی به عیادت دوستش رفت او در دفتر کارش که اتاق خوابش نیز بود پشت میز نشسته بود با او سلام کرد. و بعد دید که او همچنان در سکوت به پاشنه کشی که روی میزش بود خیره شده. دلیلش را پرسید و او پس از مکثی سفره دلش را برایش باز کرد و گفت که این پاشنه کش ۷۰ سال پیش که برای پدربزرگش بوده و بعد از مرگش به پدرش رسیده و ۲۵ سال برای او بوده و بعد از او به من رسیده که ۱۲ سال در نزد من است. ابتدا برادرش میخواست که آن را بگیرد اما او بر اثر حصبه مرد و دوباره به من رسید. چند سال پیش پاشنه کش شبها سخنگو شده بود و حرفهای فلسفی میزد و مدام میگفت شما همه خواهید برد و من جاودانه هستم و نمیمیرم و همیشه زندهام. و هر چند شب با من سخن میگوید و من نمیدانم چه کنم؟ مرگ تصمیم گرفت که پاشنه کشی را مدتی از او قرض بگیرد به بهانه اینکه او هم میخواهد سخنانش را بشنود سپس او پاشنه کش را در چالهای انداخت و گفت این هم جاودانه بودنت. داستان به ما میآموزد که اگر قرار هست چیزی از پدر یا پدربزرگ به ما برسد باید مفید باشد مثل یک کتاب علمی یا وسیله علمی یا چیزی معنوی و پاشنهکش چیزی بسیار بیارزش بود و نگه داشتن آن گناه.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.