کتاب جالبی بود
ممنون از نویسنده
سوتیهایی وسط کتاب بود
مثلا ما وسط کتاب فهمیدیم جهش یافته دستش به انسان بخورد و یا اورا زخمی کند تب سرخ میگیرند...
آن گروهی که در وسط بیابان دچار تب سرخ شده بودن همه تماسی با جهش یافته نداشتند
وجود یک نفر که از جهش یافته زخم دیده بود انتقال بیماری رو به بقیه داده بود...
اما در جای جای داستان مثلا قسمتی که گروه گرگهای بیابان به همراه کاپیتان به شهر برای خرید رفتن..... آن مردی که از گرگی زخم دیده بود و دچار تب سرخ شده بود.... مسلما گروه چرگهای بیابان هیچ اتفاقی برایشان نمیافتاد چون از انجا دور شدن... ولی افرادی که در آن شهر بودن باید مبتلا به تب سرخ میشدنو نویسنده باید ان را ذکر میکرد...
یا وقتی که شاگ زخمی شد باید تب سرخ میگرفت...
از اینها بگذریم
ان زنی که درپناهگاه پیایش در حمله جهش یافته اسیب دید او نیز باید دچار تب سرخ میشد
یا کورو که در ان کارخانه از جهش یافته بالدار دچار اسیب شد....
اگه شما هم موافق نظر من هستید لایکم کنید 👍
اگر نه لطفا در پاسخ دلیلتان را بنویسید
ممنون از نویسنده
سوتیهایی وسط کتاب بود
مثلا ما وسط کتاب فهمیدیم جهش یافته دستش به انسان بخورد و یا اورا زخمی کند تب سرخ میگیرند...
آن گروهی که در وسط بیابان دچار تب سرخ شده بودن همه تماسی با جهش یافته نداشتند
وجود یک نفر که از جهش یافته زخم دیده بود انتقال بیماری رو به بقیه داده بود...
اما در جای جای داستان مثلا قسمتی که گروه گرگهای بیابان به همراه کاپیتان به شهر برای خرید رفتن..... آن مردی که از گرگی زخم دیده بود و دچار تب سرخ شده بود.... مسلما گروه چرگهای بیابان هیچ اتفاقی برایشان نمیافتاد چون از انجا دور شدن... ولی افرادی که در آن شهر بودن باید مبتلا به تب سرخ میشدنو نویسنده باید ان را ذکر میکرد...
یا وقتی که شاگ زخمی شد باید تب سرخ میگرفت...
از اینها بگذریم
ان زنی که درپناهگاه پیایش در حمله جهش یافته اسیب دید او نیز باید دچار تب سرخ میشد
یا کورو که در ان کارخانه از جهش یافته بالدار دچار اسیب شد....
اگه شما هم موافق نظر من هستید لایکم کنید 👍
اگر نه لطفا در پاسخ دلیلتان را بنویسید