داستان موردعلاقه من نبود. داستایوفسکی را در کتاب شنبه اخیر به تفصیل شنیدم. شاید کمی خود نویسنده بود!؟
نه خیال بود نه رئال نه شفاف بود و نه تاریک تاریک!
کتاب نازنین، یک داستان خیالی، گویی پراکنده گوییهای فئودور داستایوفسکی بود از غمها و قمارها و باختهایش و شاید بیپولی و ناکامیهای عشقی اش.
نمیدانم روند داستان پراکنده است یا ترجمه یلدا بیدختی نژاد این نقصان را تشدید کرده است! اما کل خط سیر داستان را میشود در یک صفحه یا کمتر نوشت.
سبک نوشتن نویسنده در جاهایی چنان واقعی و باهدف بود که این ذهنیت را در خواننده ایجاد میکرد که روال منطقی اصلی پشتش است و به عمد در صفحاتی به بیراهه میرود و تصور این چرخش نوع نوشتن در نویسنده، برای تنوع مخاطب باشد یا تمایز این کتاب با کتابهای دیگرش. اما به نظرم این ایده نوشتن برای نویسنده نیز جا نیفتاده بود.
نه خیال بود نه رئال نه شفاف بود و نه تاریک تاریک!
کتاب نازنین، یک داستان خیالی، گویی پراکنده گوییهای فئودور داستایوفسکی بود از غمها و قمارها و باختهایش و شاید بیپولی و ناکامیهای عشقی اش.
نمیدانم روند داستان پراکنده است یا ترجمه یلدا بیدختی نژاد این نقصان را تشدید کرده است! اما کل خط سیر داستان را میشود در یک صفحه یا کمتر نوشت.
سبک نوشتن نویسنده در جاهایی چنان واقعی و باهدف بود که این ذهنیت را در خواننده ایجاد میکرد که روال منطقی اصلی پشتش است و به عمد در صفحاتی به بیراهه میرود و تصور این چرخش نوع نوشتن در نویسنده، برای تنوع مخاطب باشد یا تمایز این کتاب با کتابهای دیگرش. اما به نظرم این ایده نوشتن برای نویسنده نیز جا نیفتاده بود.