جولی کلارک در این کتاب به بیان داستان دو زن جوان میپردازد، آنها از زندگی فعلی خود خسته و آزردهاند، با تمام وجود آرزو میکنند که شخص دیگری بودند و زندگی دیگری داشتند، مسیری که طی کردهاند تا به اینجا برسند را توضیح میدهد، احساسات و هیجانات سرکوب شده، آرزوها و حمایتهایی که از دست رفته، میشود گفت یک نوع رمان روانشناختی هم هست، درسهایی که از دردهایمان میگیریم، تاثیر کودکی، مسائلی که باید درکشان کنیم تا از بند چیزهایی رها شویم..، جولی کلارک اینها را خیلی خوب بیان کرده، احساس میکنم این رمان از دل دورانی تاریک از زندگی آمده، از روزهای وحشتناکی که گذشتهاند، اینها را در این کتاب درک کردم، هجوم آدرنالین در رگهایم را احساس کردم و با خواندنش احساس آرامش کردم.
من این کتاب از نشر نون و ترجمه پریا خوارزمی خوندم، حس میکنم اون ترجمه بهتر بود،
و همینطور سخن مترجم هم یکم ذهنم نسبت به داستان بد بین کرد، اختلاف صفحات کتابها هم حدود پنجاه صفحه به نظر میرسه که نمیدونم علت چیه و برام جالبه.
من این کتاب از نشر نون و ترجمه پریا خوارزمی خوندم، حس میکنم اون ترجمه بهتر بود،
و همینطور سخن مترجم هم یکم ذهنم نسبت به داستان بد بین کرد، اختلاف صفحات کتابها هم حدود پنجاه صفحه به نظر میرسه که نمیدونم علت چیه و برام جالبه.