با سلام و احترام...
با توجه به آثار مثال زدنی آقای براون، در کمال تعجب و ناباوری باید بگم در این رمان ایشون موارد بیشماری از نا هماهنگیهایی دیده میشه که نویسنده صرفا برای پیشبرد و صد البته شاخ و برگهای هیجانی، ایجاد کردن در داستان، اونها رو نادیده گرفته، بنده حقیر به چند نمونه اشاره میکنم؛ مثلا رئیس کنوانسیون که پروتکلهای کاریشون رو در بیخبر بودن از نیتهای مشتریشون میدونن و محرمانه بودن در انجام وظایفشون، مهمترین بخش کار محسوب میشه، بارها و بارها علت انجام خواستهی مشتری بیو لوژیکیاش را، بی آبرو شدن میداند، یعنی میگوید اگر آخرین خواستهاش را انجام ندهد بی آبرو میشود، اما اگر محرمانه است و دیگران از آن بی خبرن، چرا آبرویش در خطر است؟ یا دوست چاق و فرهنگ دوست لنگدان که باهم صورتک دانته رو ربودن، از کجا میدونست که لنگدان با ذهنی آسیب دیده دوباره سراغ اون صورتک رو خواهد گرفت؟ صورتکی که لنگدان و دوست مدیرش که بعلت حمله قلبی فوت شده، باهم پشت آن را بررسی کردن، طوری که در فیلم هویدا بود، پس اون نوشته یا شعر رو پیدا کردن و کافی بود لنگدان که حافظه خوبی دارد فقط آن دست نوشته رو روی کاغذی بنویسد تا نیازی به این همه مکافات نباشه، اگر دقت کنیم خانم سینسکی، تیم همراهش که به گفتهی زن مو سیخ سیخ از زیر مجموعههای کنوانسیون هست، فردی که در ظاهر بعنوان دکتر تیر خورد و معلوم شد عضو کنوانسیون بوده و همونی بود که بعلت حساسیت به ریش و ابروی مصنوعی تاول داشت، همگی در یک طرف ماجرا و باهم هستن و این خود به تنهایی خیلی از کش و قوسهای داستان رو بی معنی میکنه، حتی سیینا دختری که در کل ماجرا دست داشت با اون دکتر متظاهر عکس داره و خودش هم قبلا عضو این مجموعه بوده، پس فرار کاملا بی معنی بود،
با توجه به آثار مثال زدنی آقای براون، در کمال تعجب و ناباوری باید بگم در این رمان ایشون موارد بیشماری از نا هماهنگیهایی دیده میشه که نویسنده صرفا برای پیشبرد و صد البته شاخ و برگهای هیجانی، ایجاد کردن در داستان، اونها رو نادیده گرفته، بنده حقیر به چند نمونه اشاره میکنم؛ مثلا رئیس کنوانسیون که پروتکلهای کاریشون رو در بیخبر بودن از نیتهای مشتریشون میدونن و محرمانه بودن در انجام وظایفشون، مهمترین بخش کار محسوب میشه، بارها و بارها علت انجام خواستهی مشتری بیو لوژیکیاش را، بی آبرو شدن میداند، یعنی میگوید اگر آخرین خواستهاش را انجام ندهد بی آبرو میشود، اما اگر محرمانه است و دیگران از آن بی خبرن، چرا آبرویش در خطر است؟ یا دوست چاق و فرهنگ دوست لنگدان که باهم صورتک دانته رو ربودن، از کجا میدونست که لنگدان با ذهنی آسیب دیده دوباره سراغ اون صورتک رو خواهد گرفت؟ صورتکی که لنگدان و دوست مدیرش که بعلت حمله قلبی فوت شده، باهم پشت آن را بررسی کردن، طوری که در فیلم هویدا بود، پس اون نوشته یا شعر رو پیدا کردن و کافی بود لنگدان که حافظه خوبی دارد فقط آن دست نوشته رو روی کاغذی بنویسد تا نیازی به این همه مکافات نباشه، اگر دقت کنیم خانم سینسکی، تیم همراهش که به گفتهی زن مو سیخ سیخ از زیر مجموعههای کنوانسیون هست، فردی که در ظاهر بعنوان دکتر تیر خورد و معلوم شد عضو کنوانسیون بوده و همونی بود که بعلت حساسیت به ریش و ابروی مصنوعی تاول داشت، همگی در یک طرف ماجرا و باهم هستن و این خود به تنهایی خیلی از کش و قوسهای داستان رو بی معنی میکنه، حتی سیینا دختری که در کل ماجرا دست داشت با اون دکتر متظاهر عکس داره و خودش هم قبلا عضو این مجموعه بوده، پس فرار کاملا بی معنی بود،