سلام خدمت دوستان
درابتدا من تمام این کتاب را دوست داشتم. من از جنبه عشق به خود این کتاب، لذت بردم واینکه چقدرمهم است قبل ازتلاش برای دوست داشتن شخص دیگری، خودرا دوست داشته باشید. با این حال، نویسنده بابیان دونکته متمایز، من را در اواسط/پایان کتاب از دست داد. اولین نکته زمانی بودکه نویسنده این ایده رامطرح میکند که اگردر یک رابطه خشونت آمیز هستیدو آنرا ترک نمیکنید، واقعاً خودتان را دوست ندارید. در حالی که من فکرمی کنم این میتواند درست باشد. با این حال، احساس میکنم نویسنده موانع بیشماری رانادیده میگیرد که افراد را از ترک روابط سوء استفاده میکند، مانند وابستگی مالی یا عدم حمایت عاطفی. شاید اینها عواملی است که او در نظر میگیرد، اما در کتاب گنجانده نشده است. علاوه بر این، نویسنده به نکتهای اشاره میکندکه تقریباً به این خلاصه میشود که «اگر قربانی تجاوز جنسی/آزار/دیگر آسیبهای مشابه بودهاید، و هنوز هم روی شما تأثیر میگذارد، این تقصیر شماست زیرا آزارگرتان را نبخشیدهاید». در ابتداییترین اصولش، فکر میکنم این میتوانددرست باشد، اما دوباره، احساس میکنم نویسنده ازعوارض برخورد با تروماومشکلات مرتبط با بهبودی، چشم پوشی میکند. بخشش آنقدر آسان نیست و فراموش کردنش سخت تر است. به طور کلی، من فکر میکنم که فلسفه نویسنده عمدتاً درست است، اما احساس میکنم او فراموش میکند که زندگی پیچیده است. آشفته، دشوار است و مناطق خاکستری بیشتر از سیاه و سفید است. ایدئولوژیهای او حول شکلی از نژادبشرساخته شدهاند که وجودندارد و وجود نخواهدداشت مگر اینکه همه ما آنچه را که او برای گفتن داردبپذیریم. اما فکر میکنم که هیج فلسفهای در موردزندگی یاعشق کاملادرست ویا دستنیافتنی نیست بهویژه فلسفهای که نویسنده ارائه نکرده است. ممنون
درابتدا من تمام این کتاب را دوست داشتم. من از جنبه عشق به خود این کتاب، لذت بردم واینکه چقدرمهم است قبل ازتلاش برای دوست داشتن شخص دیگری، خودرا دوست داشته باشید. با این حال، نویسنده بابیان دونکته متمایز، من را در اواسط/پایان کتاب از دست داد. اولین نکته زمانی بودکه نویسنده این ایده رامطرح میکند که اگردر یک رابطه خشونت آمیز هستیدو آنرا ترک نمیکنید، واقعاً خودتان را دوست ندارید. در حالی که من فکرمی کنم این میتواند درست باشد. با این حال، احساس میکنم نویسنده موانع بیشماری رانادیده میگیرد که افراد را از ترک روابط سوء استفاده میکند، مانند وابستگی مالی یا عدم حمایت عاطفی. شاید اینها عواملی است که او در نظر میگیرد، اما در کتاب گنجانده نشده است. علاوه بر این، نویسنده به نکتهای اشاره میکندکه تقریباً به این خلاصه میشود که «اگر قربانی تجاوز جنسی/آزار/دیگر آسیبهای مشابه بودهاید، و هنوز هم روی شما تأثیر میگذارد، این تقصیر شماست زیرا آزارگرتان را نبخشیدهاید». در ابتداییترین اصولش، فکر میکنم این میتوانددرست باشد، اما دوباره، احساس میکنم نویسنده ازعوارض برخورد با تروماومشکلات مرتبط با بهبودی، چشم پوشی میکند. بخشش آنقدر آسان نیست و فراموش کردنش سخت تر است. به طور کلی، من فکر میکنم که فلسفه نویسنده عمدتاً درست است، اما احساس میکنم او فراموش میکند که زندگی پیچیده است. آشفته، دشوار است و مناطق خاکستری بیشتر از سیاه و سفید است. ایدئولوژیهای او حول شکلی از نژادبشرساخته شدهاند که وجودندارد و وجود نخواهدداشت مگر اینکه همه ما آنچه را که او برای گفتن داردبپذیریم. اما فکر میکنم که هیج فلسفهای در موردزندگی یاعشق کاملادرست ویا دستنیافتنی نیست بهویژه فلسفهای که نویسنده ارائه نکرده است. ممنون