راستشو بخواین من اصلا متوجه نمیشدم یه جوری بود داستان هاش فقط از ۳تا از داستانها موضوع و مفهوم نویسنده را فهمیدم
اولیش اینکه شنل قرمزی با گرگ ازدواج کرد و سرکار میرفت ولی وقتی گرگ پولدار شد میخواست شنل قرمزی بمیرید یا بکشتش
دومی داستانی بود که بچه گفت من چیپس میخورم
چون همه بچههای تپل دوس دارن یعنی اینقد توجه ندیده بود که گفت تپل شم که تویه چشم باشم
یا اونکه تویه سربازی گفت جواد و مسعود عاشق هم بودن که داشت از همجنسگرایان میگفت
اولیش اینکه شنل قرمزی با گرگ ازدواج کرد و سرکار میرفت ولی وقتی گرگ پولدار شد میخواست شنل قرمزی بمیرید یا بکشتش
دومی داستانی بود که بچه گفت من چیپس میخورم
چون همه بچههای تپل دوس دارن یعنی اینقد توجه ندیده بود که گفت تپل شم که تویه چشم باشم
یا اونکه تویه سربازی گفت جواد و مسعود عاشق هم بودن که داشت از همجنسگرایان میگفت