واقعا داستان جالب و قشنیگه. نویسنده کتاب اینقدر تخیل زیبا و خوبی داره
اما در داستان مشخص میشه قهرمان داستان یک ربات آهنی هست که نصف مغز اون انسانی هست.
مشخص نیست این منظور از نصف مغز اینه که یه مغز آدمرو نصف کردن و به یه مغز آهنی پیوند زدن یا اینکه یک مغز کامل ادمرو (لوپ چپ و لوپ راست) در یک کله آهنی کارگذاشتن.
دوم اینکه این ربات حالا که مغز انسانی فعال شده و کنترل در دست داره در خیلی جاها از گرفتن عضلات و خستگی شکایت میکنه.
مثلا در صفحه ۱۷۴ میخونیم که قهرمان داستان با اینکه یکی از دستهاش سلاح قدرتمندی مثل شمشیر و تفنگ تبدیل میشه از دست شکارچی بی صورت فرار میکنه و هنگام فرار از گُر گرفتن رگهاش و درد گرفتن عضلاتش میگه.
آخه چرا یه ربات آهنی باید رگ داشته باشه که گُر بگیره.
۱۴۰۱. ۸. ۱۹
اما در داستان مشخص میشه قهرمان داستان یک ربات آهنی هست که نصف مغز اون انسانی هست.
مشخص نیست این منظور از نصف مغز اینه که یه مغز آدمرو نصف کردن و به یه مغز آهنی پیوند زدن یا اینکه یک مغز کامل ادمرو (لوپ چپ و لوپ راست) در یک کله آهنی کارگذاشتن.
دوم اینکه این ربات حالا که مغز انسانی فعال شده و کنترل در دست داره در خیلی جاها از گرفتن عضلات و خستگی شکایت میکنه.
مثلا در صفحه ۱۷۴ میخونیم که قهرمان داستان با اینکه یکی از دستهاش سلاح قدرتمندی مثل شمشیر و تفنگ تبدیل میشه از دست شکارچی بی صورت فرار میکنه و هنگام فرار از گُر گرفتن رگهاش و درد گرفتن عضلاتش میگه.
آخه چرا یه ربات آهنی باید رگ داشته باشه که گُر بگیره.
۱۴۰۱. ۸. ۱۹