سلام
اول یک توصیه که اگر نمیتونید چیزی جز پایانهای خوش را تحمل کنید ازخواندن این کتاب صرف نظر کنید داستان و شخصیتهای اصلی این رمان ماهیت تراژیک دارند داستان در استانی در کشور فرانسه است
جالبه بدونید تولستوی آنا کارنینا را بعد از خواندن این اثر نوشته
داستان به نظرم از اینجا شروع میشه که یک روز مادام بواری تعجب میکنه که چرا اصلاً با چارلز ازدواج کرده مگه لذت بردن چه اشکالی داره؟ بدنبال راه حل میگرده که به زنا میرسه. به نظرم دلیل همه اینها دلیل ش خواندن رمانهای عاشقانه زمان جوانی ش بود و آرزو میکرده روزی مثل اونها بشه
میدونید برام این رمان چه چیز جالبی داشت؟
که فلوبر چطوری شخصیت رمان ش رو که کارهای غیراخلاقی انجام میداده رو برای خواننده مثل فرشتهای بیگناه جلوه بده که بعضی جاها نه همیشه به اون حق داده بشه!!! مادام بواری به نظرم یک فردی هستش که در تمام آرزوهای برآورده نشدهاش قرا میگیره وهمچنین اون انسانی خیلی خودخواهی هست که تن به همچنین فراری میزنه و در آخر خودش رو با آرسنیک به کام مرگ میرسونه البته این مدل انسانها وقتی بوجود میاند که انسانهای خوش باور و به قول گفتنی ابله دورشون رو گرفته باشند مثل چارلز که مدام خودش رو گول میزد و تازه به این طرز فکرش هم به خودش میبالید و وقتی از همهی رازهای زنش خبردار شد اگرچه دیر کاری جزء سکوت و آتش درونش و اون حس خوشبینی بعد از مرگ همسرش ادامه داد.
/یاعلی
اول یک توصیه که اگر نمیتونید چیزی جز پایانهای خوش را تحمل کنید ازخواندن این کتاب صرف نظر کنید داستان و شخصیتهای اصلی این رمان ماهیت تراژیک دارند داستان در استانی در کشور فرانسه است
جالبه بدونید تولستوی آنا کارنینا را بعد از خواندن این اثر نوشته
داستان به نظرم از اینجا شروع میشه که یک روز مادام بواری تعجب میکنه که چرا اصلاً با چارلز ازدواج کرده مگه لذت بردن چه اشکالی داره؟ بدنبال راه حل میگرده که به زنا میرسه. به نظرم دلیل همه اینها دلیل ش خواندن رمانهای عاشقانه زمان جوانی ش بود و آرزو میکرده روزی مثل اونها بشه
میدونید برام این رمان چه چیز جالبی داشت؟
که فلوبر چطوری شخصیت رمان ش رو که کارهای غیراخلاقی انجام میداده رو برای خواننده مثل فرشتهای بیگناه جلوه بده که بعضی جاها نه همیشه به اون حق داده بشه!!! مادام بواری به نظرم یک فردی هستش که در تمام آرزوهای برآورده نشدهاش قرا میگیره وهمچنین اون انسانی خیلی خودخواهی هست که تن به همچنین فراری میزنه و در آخر خودش رو با آرسنیک به کام مرگ میرسونه البته این مدل انسانها وقتی بوجود میاند که انسانهای خوش باور و به قول گفتنی ابله دورشون رو گرفته باشند مثل چارلز که مدام خودش رو گول میزد و تازه به این طرز فکرش هم به خودش میبالید و وقتی از همهی رازهای زنش خبردار شد اگرچه دیر کاری جزء سکوت و آتش درونش و اون حس خوشبینی بعد از مرگ همسرش ادامه داد.
/یاعلی