نقد، بررسی و نظرات کتاب عمارت مگنولیا - فیونا دیویس
3.8
12 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Mahnaz teimoury
۱۴۰۳/۱۰/۲۳
00
باید بگم داستان «عمارت مگنولیا» قصه ی دو دختر جوان در دو بازه ی زمانی متفاوت را روایت می کند. «آنجلیکا» دختر جوانی است که به عنوان مدل مجسمه سازی کار می کند. او بسیار زیباست و الهام بخش کار تندیس گران مشهور است. مجسمه های او در کل شهر به چشم می خورد و اسم و رسمی برای خود به هم زده است. با مرگ مادر آنجلیکا و درگیر شدن او در یک ماجرای قتل، دختر جوان مجبور به فرار می شود و سرنوشت او را به عمارت مگنولیا می کشاند. آنجلیکا هویتش را پنهان می کند و به عنوان دستیار شخصی خانم خانه شروع به کار می کند، اما ماجراهایی اتفاق می افتد که مسیر زندگی او را به کلی تغییر می دهد. حدود چهل سال بعد دختر جوانی به نام «ورونیکا» که اتفاقی شروع به کار مدلینگ کرده، برای گرفتن عکس به همراه گروهی از مدل ها و عکاسان وارد عمارت مگنولیا که الان تبدیل به موزه شده، می شود و اتفاقی در عمارت گیر می افتد. او به همراه «جاشوا»، پسر جوانی که کارشناس موزه است در عمارت حبس می شود. سال 1966 است، برق شهر قطع شده و گوشی و اینترنتی هم وجود ندارد که سرگرمشان کند. حوصله شان سر می رود و شروع می کنند به جست وجو در عمارت