نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مادام کاملیا - الکساندر دوما
4.4
44 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان تیره روزان شریف، بله مادام کاملیا یک اثر زیباست که در جوانی آن را خواندم و بسیار گریه کردم، فکر نمیکردم دیگر در این سن آنقدر شیرین باشد، ولی بود، سرگذشتی زیبا و عشقی پرشور، با اجرای بسیار زیبا، الان چشمهایم درد میکند ازبس گریه کردهام و فکر میکنم چه بسیار زنانی زیبا و افسونگر که ناخواسته به راهی رفته آمد که شایسته آن نبوده اند، و بسیاری از آنها قلب و اندیشهای چون الماس پاک داشتهاند و از خداوند برای تمامی این زنان طلب آمرزش دارم که بسیار بسیار از زندگیشان زجر و حسرت فراوان خورده آمد و هیچ از زندگی ندیده امد، با سپاس و تشکر فراوان از تمامی دست اندر کاران و خانم هاشمی عزیز، خسته نباشید.
داستان قشنگی بود. غم و شادی و انتظار. قدرت عشق واقعی چقدر شیرین. وقتی کسی تو این راه قدم میذاره باید تحمل خیلی چیزها را داشته باشد. باید صبر و تحمل داشته باشه. باید سکوت کنه. ولی در کل داستان غم انگیز ولی شیرینی بود. راوی هم خیلی صدای آرام بخش و متناسب با داستان داشت. انصافا این توانایی را داشتند که مخاطب را در فضای داستان قرار بدهند. وقتی به داستان گوش میدادی، میتونستی خودتو کاملا در فضای داستان تجسم کنی و جذب داستان بشی. من این داستان به همه علاقه مندان حتما توصیه میکنم. و ممنونم از کتابراه که این کتاب زحمت کشیدن و صوتی کردند. شاید اگه این کتاب غیر صوتی بود. تاثیر گذاری کمتری داشت.
داستان را خیلی دوست داشتم. هرچند غمی عجیب بر دل آدم می گذارد داستان در مورد یک فاحشه است که به طور معمول صفت های منفی به او نسبت داده می شود و جامعه او را از موضوعاتی محروم کرده. در حالیکه داستان زندگی این دختر از کودکی و تلاشی که در بزرگسالی برای پایبند بودن به برخی ارزش ها می کند نشان می دهد که جامعه چقدر در موردش اشتباه می کند. بیشترین موضوعی که در طول داستان در ذهنم یادآوری می شد این بود که «چه حقی داریم در مورد دیگران قضاوت کنیم!!» ممنونم از کتابراه برای ارائه ی این کتاب.
در این روزگار سخت و پر هیاهو که آدمها فرصت شنیدن کمی از احوال و آلام همدیگر رو ندارن، چقدر عحیب و غیرقابل باور و البته جالبه که زمانی انسانها انقدر ساده و بی دغدغه و شریف زندگی میکردن که میتونستن به سادگی دوست بشن و همراه و همدرد هم بشن شنیدن این عاشقانه های کلاسیک میتونه تا حد زیادی فشار و استرس رو کم کنه و آرام بخش لحظه هاتون بشه صدای راوی خیلی زیبا بود اما سرعت خوانش برای من کند بود که بیشترش کردم ممنون
کتاب زیبا و تاثیر گذاری بود و خواننده را با جنبهای از زندگی افرادی آشنا میکرد که از طرف عموم معمولا بدون شناخت کافی مورد قضاوت قرار میگیرند و رفتار مناسبی با آنها نمیشود. این به جرئت در سکانس صحبتهای آقای دوال پدر دیده شد و بعد قشنگ و واقعگرایانهای به داستان داده بود. به علاوه سرنوشت داستان چیزی غیر منتظره و فانتزی نبود و کاملا زیبا و متناسب واقعیات دنیا به پایان رسید.
کتاب روایتی از یک عشق باورنکردنی یک عشق ممنوعه
مظلومانه و زیبا بود فقط بدیش این بود جنگ و دفاع برای خواستن نداشت
عشقی که به سرعت باور میشد و به سرعتی و حتی سریع تر نابود تعهدی که به سرعت داغون میشد وجود نداشت
یک شاخه گل واقعی که خیلیها برای زیبایی و عطرش بهتر بگم فاخر بودنش میان بقیه گلها دوست ش دارن و فقط باغبون امثال اون هنوز هستن که گل فقط بخاطر خودش دوست داشته باشن
مظلومانه و زیبا بود فقط بدیش این بود جنگ و دفاع برای خواستن نداشت
عشقی که به سرعت باور میشد و به سرعتی و حتی سریع تر نابود تعهدی که به سرعت داغون میشد وجود نداشت
یک شاخه گل واقعی که خیلیها برای زیبایی و عطرش بهتر بگم فاخر بودنش میان بقیه گلها دوست ش دارن و فقط باغبون امثال اون هنوز هستن که گل فقط بخاطر خودش دوست داشته باشن
مادام کاملیا نمیدونم چی بگم کتاب بسیار خوبی بود دختری که توی دنیای کثیفی که ساخته بود داشت زندگی میکرد که با وارد شدن ازمون زندگیش عوض شد درسته کم بود ولی ارزشش از تموم روز های زندگیش بیشتر بود چقدر قشنگ بود وقتی پسری وارد زندگیش شد و اون ارزو کرد تا از اون زندگی و ادم هاش دور بشه میترسید دوباره مجبور بشه به زندگی قبلیش برگرده واقعا قلب ادم درد میگیره از زندگی مادام
عاشقانهای که در روایات و فیلمهای متعددی برای اینگونه زنان دیده ایم. راه تلخی که خواسته و ناخواسته گریبان کسانی را میگیرد. اما هیجگاه نباید قضاوتی در مورد ایتگونه زنان کرد چون واقعا نمیدانیم پشت آن ظاهر چه داستانی نهفته هست. در هر صورت داستان قشنگ و جذابی بود و حس لطیفی داشت و البته راوی خیلی خوب ما را در فضای داستان قرار داد. لذت بردم
داستان در فرانسه و خیابانهای معروفش روایت میشه و ما همراه با ارمند و مارگریت در مجالس تئاتر و مهمانیها شرکت میکنیم و عشق مثل گل کاملیا شکوفه میزنه تو قلب هامون اما وقتی گذشته تاریکی از هوس بازی رهات نکنه، نیروی عشق حقیقی هم نمیتونه اونو پس بزنه و بر علیهاش پیروز بشه و اون شکوفههای قشنگ، خشک و پژمرده میشن...
داستان عواقب کارهای مارگریت و دلداگی دو شخصیت داستان هس... «که عشق آسان نمود اول اما افتاد مشکل ها»
شاید شخصیت مارگریت از نظر خیلیها بد و سیاه باشه اما مارگریت تمام سعی اشو کرد که جبران کنه اما متاسفانه عشق تو گردباد حوادث همیشه اولین قربانیه...
پ ن ۱: گویندگی واقعا خوب و لذت بردم.
پ ن۲: خوندن یا شنیدناش رو پیشنهاد میدم حتماااا.