نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی رویا - امیرحسین شعبانی
3.1
26 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان کوتاه رویا در باره ی لحظه ی رسیدن مرگ هستش همه جا تاریک و باورت نمیشه لحظه ی مرگت فرا رسیده قبلا مرگ رو دیدی مرگ عزیزان اما الان داره برای خودت اتفاق میوفته صدا میزد ولی کسی صداش رو نمیشنید روشن بود صبح شده بود ولی برای اون تاریک بود و داشت داخل تاریکی فرو میرفت و وقتی چشم هاشو باز کرد دید فقط یک دویا بوده که از مرگ میدیده و واقعا مرگ به نظر من ترسناکه وارد دنیای میشی که هیچ چیزی در بارش نمیدونی هیچکس نیست توی این دنیا که وقتی به دنیا میای مادرت ازت محافظت میکنه اما مردن اینجوری نیست ممنون از کتابراه
داستان در مورد لحظهی احتضار هست. زندگی مرد از جلوی چشمش میگذرد و حسرتهایش را نیز به یاد میآورد. گرچه به نظرم کمبودهایی دارد و تمام اتفاقات را باید پوشش دهد. از کودکی، نوجوانی تا لحظهی مرگ.. صدای گویندهها حس را به خوبی منتقل نمیکند و به جای صدای شخصی بی حال و تشنه، صدا شبیه صدای پیرمرد شدهاست. ضمنا فایل صوتی مشکل داشت و از اوایل داستان، صدا دورگه شده بود که ابتدا فکر کردم عمدیست، اما تا آخر کار اصلاح نشد و ادامه داشت.
داستان در مورد لحظه مرگ هست اون لحظه فرد تمام کارهایی که باید میکرده ونکرده بخاطرش میاد. از بی توجهی همسر دلگیره. در کل زندگیشو به یه بیابان توصیف میکنه که هرچیز و هرکسی که در بیابان زندگی هست سرابی بیش نبوده. زندگی لحظه خوابیدن است و خاسته فرد نوشیدن آب است که نمیتواند. برام خیلی جالب بود که لحظه مرگ را اینجوری توصیف کرده بودند. ممنونم از عزیزان دانشگستر کتابراه.
توصیف و تشبیهاتی که گوینده روایت می کرد شبیه انسانی بود که رابطه نزدیک و صمیمی با همسرش نداره و افسردگی و غم تنهایی در کنار همسرش بهش مستولی شده و شاید هم تصور می کنه که با وجود تشنگی دیشب زمان خواب، برای نوشیدن آب بیدار شده ولی محیط و فضابهش می گه که به لحظه ی مرگ نزدیک شده ولی اینطور که از اسم داستان بر میاد مرگی در کار نیست و فقط رویای یک مرد غمزده و تنهاست.
داستان کتاب صوتی "رویا" درمورد فرا رسیدن لحظه ی مرگ هستش که همه جا تاریکه و صدای اون فرد توسط افرادی که در دنیا اون رو میشناختن شنیده نمیشه و کمکی هم نمیتونن بهش بکنن. دلم میخواست توصیف داستان از لحظات حسرت آمیز و اینکه اون فرد در لحظه ای که فهمید مرگ به سراغش اومده به این فکر میکرد که اگر دوباره فرصت زندگی داشت انجام چه کارهایی رو در اولویتش قرار میداد تا زندگی بهتری رو داشته باشه از جمله رفع مشکلی که با همسرش داشت شاید حتی فقط چند جلسه مشاوره مشکل شون رو حل میکرد و خیلی کارهای خوب دیگری که اون لحظه میتونست به انجام شون فکر کنه تا کیفیت بهتری برای زندگیش داشته باشه! چون ما تا زنده هستیم فرصت جبران داریم و به نظرم نویسنده به جای تمرکز صِرف روی وحشتناک بودن مرگ میتونست زیبایی یا ترسناکی اون رو به اعمال دنیوی مون تعمیم بده و فرد دوباره از مرگ برگرده و اینبار زندگی خوبی رو داشته باشه و بعد از سالها داشتن زندگی خوب در دنیا که مجدد مرگ رو تجربه میکنه بر خلاف ترسی که در ابتدا دوباره از مرگ به خاطر میاره دیگه اون حس عمیقا وحشتناک رو نداشته باشه چرا که در فرصت مجددی که برای زندگی بهش داده شده سعی کرده زندگیش رو پر از کارها و احساسات خوبی بکنه که هم گذشته اش رو جبران کنه و هم لحظه حال رو به درستی زندگی کنه و اینبار مرگ تبدیل به پلی از یک زندگی موقت و کم و بیش سخت به یک زندگی جاودانه سرشار از خوشی و راحتی میشه! در نهایت ممنونم از کتابراه بابت کتابهای رایگانش🌷