نقد، بررسی و نظرات کتاب هیچ یک حقیقت ندارد - لیزا جول
4.4
17 رای
مرتبسازی: پیشفرض
N re
۱۴۰۳/۰۴/۰۴
00
من این کتاب رو دوس داشتم علیرغم اینکه خیلی جاها رو میشد حدس زد، اما داستان هیجان زیادی داشت و از اون دست کتابهایی بود که میشد ساعتها بدون خستگی بخونیم آخر کتاب یه مقدار مبهم بود اما خب اگر اون چیزی که من برداشت کردم صحیح باشه پس انتهای داستان غیرقابل پیش بینی بود و براین اساس میشه گفت اسم کتاب برازندهی داستان بود چون آدم توی حقیقت گیج میشد و شاید هم اصلا آخر کتاب رو عمداً اینجوری نوشته که سرگشته بین حقیقت باقی بمونیم در خصوص ترجمه هم خود ترجمه خوب بود اما از آن جا که لحن نگارش و محاورات داستان به صورت ادبی و کتابی بود یه مقدار خوندنش رو سخت میکرد و بهتر بود گفتگوهای کتاب با لحن محاورهای ترجمه بشه اما خب پس از مدتی خوندن و پیش رفتن در داستان، با توجه به هیجان بالایی که کتاب داره به لحن ترجمه هم عادت میکنیم در نهایت اینکه کتاب خوبی بود و من دوس داشتم
داستان بسیار جذاب و گیرایی است. زنی در روز تولد خود در رستوران متوجه جشن تولد زنی دیگر می شود که او هم دقیقا همسن اوست و هر دو در یک روز و در یک بیمارستان به دنیا آمده اند. این زن سعی می کند به زن دیگر نزدیک شود و در مورد داستان زندگی خود بگوید که در جریان این ارتباط حوادثی رخ داده و پرده از رازهایی در مورد زندگی زن برداشته می شود. شخصیت ها، موقعیت هاو حالات روحی و روانی افراد و خصوصا شخصیت اصلی به خوبی توصیف شده اند. ریتم داستان خوب است و تا انتها جذابیت خود را حفظ کرده، هر چند که پایان آن کمی شتابزده است. در کل داستان بسیار خوب و سرگرم کننده ای است و مطالعه این کتاب را به افراد علاقمند به روانشناسی و رمان های جنایی توصیه می کنم .
خطر اسپویل!
این کتاب نشون داد یه مادر افتضاح و خودشیفته یعنی پت چطور یه دختر سایکوپات مثل جوسی تربیت میکنه، جوسی که حتی تا لحظه آخر دنبال اینه که بقیه رو مقصر کنه و خودش رو تبرئه، آدمی که دخترش ارین رو به صندلی بسته و رها کرده تا بمیره تو صفحات آخر یه داستان جدید تو ذهنش درست میکنه و دختر دیگهاش رو قاتل بروک میدونه و بعد فکر میکنه چقدر مادر فداکار و انسان خوبیه.
این کتاب نشون داد یه مادر افتضاح و خودشیفته یعنی پت چطور یه دختر سایکوپات مثل جوسی تربیت میکنه، جوسی که حتی تا لحظه آخر دنبال اینه که بقیه رو مقصر کنه و خودش رو تبرئه، آدمی که دخترش ارین رو به صندلی بسته و رها کرده تا بمیره تو صفحات آخر یه داستان جدید تو ذهنش درست میکنه و دختر دیگهاش رو قاتل بروک میدونه و بعد فکر میکنه چقدر مادر فداکار و انسان خوبیه.