نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مامان و مازیار - رعنا سلیمانی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
A.asgari
۱۴۰۳/۵/۲
داستان خوبی بود داستان در باره ی مادری بود که بیوه شده بود افسردگی داشت از تنهایی ترسیده بود و عاشق شده بودو دخترش رو سدی جلوی ازدواج خود با مازیار میدید و بیشتر از ترس تنها شدنش بودیک برادر هم داشت که فکرش فقط رفتن به امریکا بود و رویای امریکا رفتن داشت خوشبختی رو اونجا حس میکرد معتاد شده بود و جلوی بچه حرفایی میزد یا کارهای میکرد که اصلا مناسب نبودو بعدا به جنگ میره ومیمیره و مادر ش بیشتر احساس تنهایی میکنه و افسردگیش بیشتر میشه مازیار هم که عاشق مادرش بود ولی حرفهای بقیه بیشتر براش مهم بود هر روز مادرشو ترک میکرد و باز برمیگشت انگار خسته شده بود از حس زیاد وابستگی زن به خودش مادری افسرده که یک روز به دخترش میگفت اگه تو نبودی با مازیار ازدواج میکردم اگه نبودی میرفتم امریکا و یک روز میگف منو تنها نذاریا خداراشکر که تورا دارم یه خانمی هم بود به اسم شنی که عاشق داییش بود و بعد از مرگ دایش کمتر بهش سر میزد و وقتی مادرش خود کشی کرده بود تنها کسی که میشناخت همون بودخیلی از پدرش سوال کرد ولی کسی جوابشو نمیداد اخرشم عکس شنی رو تویه روزنامه صفحه ی حوادث دید ممنون از کتابراه
اعظم منصوری
۱۴۰۳/۴/۲۵
کتاب صوتی مامان و مازیار نوشته‌ی رعنا سلیمانی است و خانم سحر خسروزاده آن را روایت کرده است. داستان را دختری که با مادرش زندگی میکند روایت میکند مادری که افسرده است و بی دلیل گریه میکند و دوست دارد با مازیار ازدواج کند و دخترش را مانع و سدی در مقابل این ازدواج میداند و دایی که معتاد است و جلوی خواهرزاده‌ی کم سن و سالش مواد تزریق میکند و سودای رفتن به خارج را دارد و به سربازی میرود و در نهایت جنازه‌اش را می‌آورند و این باعث افسردگی بیشتر خواهرش میشود و با رفتن مازیار او بیشتر افسرده میشود و آخر هم خودش را میکشد و دختر میماند با دوست مادرش شهناز که او هم دیگر بعد از مرگ مامان کمتر به دختر سرمیزند تا اینکه او هم میمیرد و عکسش را برای شناسایی جسدش در صفحه حوادث روزنامه می‌اندازند و دختر در این دنیا‌ی بزرگ بی کس و کار و تنها میماند و نمیداند پدرش کیست و چه آینده‌ای در انتظارش است و.....
با تشکر از کتابراه عزیز و کانون فرهنگی چوک
زری بانو
۱۴۰۳/۴/۱۷
برداشت من از داستان این بود که اگر اصل و نسب خاص و معتبر داشته باشی و نسبت به آدمهای معمولی از زیبایی چهره هم برخوردار باشی ولی در ناخودآگاه ضمیرت برای کم و کسری ها و ناکامی هات دنبال مقصری غیر از خودت بگردی و توانایی های خودتو نبینی و گوهر وجود خودتو پیدا نکنی، انسان بد بختی خواهی بود که انزوا و طرد شدگی و حقیر بودن تو رو به کام مرگ و نیستی و نابودی خواهد کشاند.
مجیدناجی
۱۴۰۳/۴/۱۸
باسلام خدمت دوستان کتاب و همراهانه کتابراه. داستان خانوم سلیمانی اشاره داره به بخش اعظم مشکلات جامعه که بشکل ناهنجاری و جرم وجنایت درمی آید. درد هایی از قبیل کودک همسری، طلاق و فرزندطلاق، اعتیادومشکلات روحی و روانیه این دردها که وقتی لبریز میشه تغییر شکل میده میشه خودزنی و خودکشی. ممنونم از کتابراه و دست اندرکاران محترم
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۴/۱۲
داستان یک زندگی بهم ریخته در ابتدا، منتها میخواد بگه هر کس یه مشکلی داره که ناشی از درون و فکرش هست که در نهایت اجازه نمیده طعم خوشبختی رو بچشیم و در این اوهام زندگی می کنیم و زندگی واقعی رو از دست میدیم.
نازنین مرادی
۱۴۰۳/۶/۲۱
داستان غمگینی بود ژانر اجتماعی داشتو درباره دختری تنها با خانواده‌ای از هم پاشیده و افسرده متاسفانه جامعه مشابه این دختر تنها زیاد داره
الهه رحیمی
۱۴۰۳/۴/۲۵
اصلا جالب نبود و دوست نداشتم، هیچ معنی و مفهومی نداشت فقط چند تا شخصیت رو تو داستان اسم برد و نقل قول‌هایی ازشون کرد و تمام.
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۷/۹
خوب بود. تنهایی و تنها ماندن بده ولی نه به هر قیمتی
داستان جالب بود
ممنون از کتابراه
زری کارگر
۱۴۰۳/۷/۷
داستان جالبی بود ولی خیلی از جمله‌ها رو متوجه نمیشم وقتی راوی صداشو آهسته می‌کنه
Negin
۱۴۰۳/۵/۲۹
داستان بدی نبود. روایت از زبان دختری بود که پدر نداشت و با مامانش و دایی معتادش زندگی می کنه
آذین بهداروند
۱۴۰۳/۵/۲۱
خیلی کتاب پرمحتواییه
سید رضا
۱۴۰۳/۵/۱
پیشنهاد میکنم حتما گوش بدیدش
فاطمه.ف
۱۴۰۳/۴/۱۱
فقط روان آدم رو به هم میریزه