نقد، بررسی و نظرات کتاب همیشه شوهر - فئودور داستایوفسکی
4.3
404 رای
مرتبسازی: پیشفرض
N
۱۴۰۳/۰۴/۱۳
50
تا به حال برایتان اتفاق افتاده است که فردی را حتی بیشتر از خودتان بشناسید. معمولا در روابط دوستانه، خانواده این اتفاق میافتد. اما بعد از دست دادن او متوجه حقایقی میشوید که انگار آن شخص را اصلا نمیشناختید و سالها کنار یک فرد غریبه روزگار میگذراندید. این موارد حتما به ویژگیهای فردی خود ما بستگی ندارد مثلا کمتر کنجکاو باشیم یا موارد دیگر. چیزی که مهم است روابط انسانی و پیچیدگیهای آن است که تا بوده از درک آن عاجز بوده ایم. فئودور داستایوفسکی نویسندهای زبر دست است، همهی امور را از کمترین درجه اهمیت تا مهمترین موضوع را میتواند با مهارت و تبحر خود در قلم فرسایی به روایتی بی نظیر تبدیل کند، روایتی که گویی در همین گوشه و کنار زندگی مان رخ داده و کاملا آن را درک میکنیم. داستایوفسکی این کتاب را به گونهای نوشته که در عصر حاضر با کلمهی خیانت مردم آشنا هستند، پس میتوانند از مطالعه و مقایسه آن با فیلمها و داستانهایی که این مطالب را در بر دارد، استفاده کنند. این کتاب برای افرادی که به مسائل بین افراد مخصوصا زوجها علاقه دارند پیشنهاد میشود. این کتاب هم مقل دیگر کتابهای نویسنده آن سرشار از مفاهیم و نکتههای جالب توجه است.
احتمالا اولین چیزی که درباره این کتاب توجه شما را جلب میکن عنوان آن است. در کتاب توضیح داده میشود که زنهایی وجود دارند که «به نظر میآید برای بیوفا بودن زاییده شدهاند» و این بیوفایی درست بعد از اینکه شوهر کردند شروع میشود. شوهر اولین عشق این نوع زنان محسوب میشود اما این عشق کافی نیست. ناتالیا واسیلیونا – زن پاول پاولوویچ ترسوتسکی – یکی از این زنان بود. کسی که از هرزگی متنفر است و آن را محکوم هم میکند اما خود نیز هرزه است. حال در مقابل این نوع زنان، مردانی وجود دارند که در کتاب تحت عنوان همیشه شوهر از آنان یاد میشود. پاول پاولویچ نیز یکی از همین مردان است. ایده اصلی کتاب همین است. توصیف فردی که «همیشه شوهر» است در برابر مردی که معشوقه زنش بود. با این حال پیچیدگی روابط این دو در رمان خواندنی است. در طول خواندن کتاب این سوال به ذهن خواننده خطور میکند که آیا آدمها توانایی تغییر دارند؟ و اصولا چه اتفاقی باید رخ دهد تا فردی نقشش را رها کند و یک زندگی تازه را شروع کند. ولچانینف مشخصا آدمی با اخلاق نیست ولی هنگامی که احساس پیری میکند و دستخوش مالیخولیا میشود به نظر تغییراتی در او ایجاد شده اما هنگامی که با «همیشه شوهر» روبهرو میشود و میبیند یک نوع کشش خاص بین آنها وجود دارد، نمیتواند نقش لذتبخش و عملا بیخطرش را رها کند. در این میان نقش پاول پاولوویچ نیز بسیار مهم استپیچیدگی روابط در این کتاب بیشتر از هرچیزی جلب توجه میکند اما سوال اساسی همچنان این است که آیا آدمها میتوانند از نقشی که دارند رهایی پیدا کنند؟ لازم است این کتاب را بخوانید تا به پاسخ این سوال برسید.
کتاب "همیشه شوهر"اثر فئودور داستایوفسکی است. این رمان دربارهٔ روابط پیچیده و پرتنش میان دو مرد به نام های آلیوشا و فیدیس است. آلیوشا متهم به رابطه با همسر فیدیس، کاترینا، است. داستایوفسکی از روایت روابط انسانی و تبارشناسی به عنوان موضوع اصلی استفاده می کند و مفاهیم اخلاقی و روان شناختی را بررسی می کند. نقدهایی که می توان به این اثر داستایوفسکی داشت عبارتند از: پیچیدگی روابط شخصیت ها: در این رمان، روابط بین شخصیت ها بسیار پیچیده و پرتنش است که ممکن است برخی خوانندگان را گیج کند و از پیامدهای روانی شخصیت ها دچار ابهام کند. ساختار داستان: برخی از خوانندگان ممکن است ساختار داستان را پیچیده یا پراکنده احساس کنند که می تواند به کمبود هماهنگی و درک کلی داستان منجر شود. کمبود رویکردهای قطعیت: داستایوفسکی به طور معمول رویکردهای مبهم و پویا را در رمان های خود استفاده می کند که ممکن است برخی خوانندگان را اذیت کند و موجب عدم رضایت شود. به هر حال، این اثر همچنان توسط بسیاری از ادبیات به عنوان یکی از شاهکارهای داستایوفسکی مورد توجه قرار می گیرد و ارزش مطالعه دارد.
کتاب همیشه شوهر اثر فئودور داستایوفسکی داستان پاول پاولوویچ، یک مرد ثروتمند و شوهر فرمانبردار است که ظاهراً زندگی خوب و مطیعی دارد. پاول ناتالیا را دوست دارد و در زمره زن ذلیلان عالم است. اما بعد از مرگ ناتالیا، پاول با یادداشت هایی مواجه می شود که تمام محاسبات و تفکرات او را به هم می ریزند. کتاب درباره پیچیدگی روابط بین آدمیان و دگرگونی مفهوم عشق و خیانت است که داستایوفسکی پیش بینی کرده بود. کتاب در مقایسه با دیگر آثار داستایوفسکی، مانند «ابله» و «جنایت و مکافات»، سبک و سیاق متفاوتی دارد
نقاط قوت: داستایوفسکی به طور ریزبینانه به جامعه و روان انسان ها نگاه می کند و این نگاه به خواننده کمک می کند تا به درک بهتر از شخصیت ها و داستان برسدنقاط ضعف قسمت دوم داستان جذابیت کم تر دارد و خواننده را خسته می کند نقاط ضعف و رفتار شخصیت ها در داستان بعضاً بهم ریخته و خواننده را خسته میکند
نقاط قوت: داستایوفسکی به طور ریزبینانه به جامعه و روان انسان ها نگاه می کند و این نگاه به خواننده کمک می کند تا به درک بهتر از شخصیت ها و داستان برسدنقاط ضعف قسمت دوم داستان جذابیت کم تر دارد و خواننده را خسته می کند نقاط ضعف و رفتار شخصیت ها در داستان بعضاً بهم ریخته و خواننده را خسته میکند
احتمالا اولین چیزی که درباره این کتاب توجه شما را جلب میکن عنوان آن است. در کتاب توضیح داده میشود که زنهایی وجود دارند که «به نظر میآید برای بیوفا بودن زاییده شدهاند» و این بیوفایی درست بعد از اینکه شوهر کردند شروع میشود. شوهر اولین عشق این نوع زنان محسوب میشود اما این عشق کافی نیست. ناتالیا واسیلیونا – زن پاول پاولوویچ ترسوتسکی – یکی از این زنان بود. کسی که از هرزگی متنفر است و آن را محکوم هم میکند اما خود نیز هرزه است. حال در مقابل این نوع زنان، مردانی وجود دارند که در کتاب تحت عنوان همیشه شوهر از آنان یاد میشود. پاول پاولویچ نیز یکی از همین مردان است. ایده اصلی کتاب همین است. توصیف فردی که «همیشه شوهر» است در برابر مردی که معشوقه زنش بود. با این حال پیچیدگی روابط این دو در رمان خواندنی است. در طول خواندن کتاب این سوال به ذهن خواننده خطور میکند که آیا آدمها توانایی تغییر دارند؟ و اصولا چه اتفاقی باید رخ دهد تا فردی نقشش را رها کند و یک زندگی تازه را شروع کند. ولچانینف مشخصا آدمی با اخلاق نیست ولی هنگامی که احساس پیری میکند و دستخوش مالیخولیا میشود به نظر تغییراتی در او ایجاد شده اما هنگامی که با «همیشه شوهر» روبهرو میشود و میبیند یک نوع کشش خاص بین آنها وجود دارد، نمیتواند نقش لذتبخش و عملا بیخطرش را رها کند. در این میان نقش پاول پاولوویچ نیز بسیار مهم استپیچیدگی روابط در این کتاب بیشتر از هرچیزی جلب توجه میکند اما سوال اساسی همچنان این است که آیا آدمها میتوانند از نقشی که دارند رهایی پیدا کنند؟ لازم است این کتاب را بخوانید تا به پاسخ این سوال برسید.
حتمالا اولین چیزی که درباره این کتاب توجه شما را جلب میکن عنوان آن است. در کتاب توضیح داده میشود که زنهایی وجود دارند که «به نظر میآید برای بیوفا بودن زاییده شدهاند» و این بیوفایی درست بعد از اینکه شوهر کردند شروع میشود. شوهر اولین عشق این نوع زنان محسوب میشود اما این عشق کافی نیست. ناتالیا واسیلیونا – زن پاول پاولوویچ ترسوتسکی – یکی از این زنان بود. کسی که از هرزگی متنفر است و آن را محکوم هم میکند اما خود نیز هرزه است. حال در مقابل این نوع زنان، مردانی وجود دارند که در کتاب تحت عنوان همیشه شوهر از آنان یاد میشود. پاول پاولویچ نیز یکی از همین مردان است. ایده اصلی کتاب همین است. توصیف فردی که «همیشه شوهر» است در برابر مردی که معشوقه زنش بود. با این حال پیچیدگی روابط این دو در رمان خواندنی است. در طول خواندن کتاب این سوال به ذهن خواننده خطور میکند که آیا آدمها توانایی تغییر دارند؟ و اصولا چه اتفاقی باید رخ دهد تا فردی نقشش را رها کند و یک زندگی تازه را شروع کند. ولچانینف مشخصا آدمی با اخلاق نیست ولی هنگامی که احساس پیری میکند و دستخوش مالیخولیا میشود به نظر تغییراتی در او ایجاد شده اما هنگامی که با «همیشه شوهر» روبهرو میشود و میبیند یک نوع کشش خاص بین آنها وجود دارد، نمیتواند نقش لذتبخش و عملا بیخطرش را رها کند. در این میان نقش پاول پاولوویچ نیز بسیار مهم استپیچیدگی روابط در این کتاب بیشتر از هرچیزی جلب توجه میکند اما سوال اساسی همچنان این است که آیا آدمها میتوانند از نقشی که دارند رهایی پیدا کنند؟ لازم است این کتاب را بخوانید تا به پاسخ این سوال برسید.
"همیشه شوهر" نوشته ی فئودور داستایوفسکی، رمانی کوتاه در مورد مردی به نام ولچانینف هست که در روز عروسیش با زنی به نام کاترینا، ناگهان با مردی مرموز روبرو میشه که ادعا می کنه همسر سابق کاتریناست. این اتفاق باعث میشه که ولچانینف دچار تردید و وسواس فکری بشه و زندگی مشترکش با کاترینا به آشفتگی کشیده بشه. همیشه شوهر" به خاطر کاوش عمیقش در موضوعاتی مثل هویت، حسادت، و وسواس مورد تحسین منتقدان قرار گرفته. داستایوفسکی با ظرافت و مهارت، پیچیدگی های روابط انسانی رو به تصویر میکشه و خواننده رو به چالش میکشه که در مورد ماهیت عشق، ازدواج و وفاداری تامل کنه. اگر به دنبال رمانی کوتاه و هیجان انگیز با مضامین عمیق فلسفی هستید، "همیشه شوهر" میتونه انتخاب مناسبی برای شما باشه. به یاد داشته باشید که لحن و سبک نوشتاری داستایوفسکی خاص و منحصر به فرد هست و ممکنه برای همه خوانندگان جذاب نباشه. برای درک بهتر داستان، بهتره که با برخی از مفاهیم فلسفی و روانشناسی که داستایوفسکی در آثارش به کار میبره آشنا باشید. نظرات در مورد این کتاب متفاوت هست. بعضی ها از داستان و شخصیت های پیچیده ی آن لذت میبرن، در حالی که برخی دیگر آن را گیج کننده و آزاردهنده می دانند. در نهایت، اینکه کتاب "همیشه شوهر" رو دوست دارید یا نه، به سلیقه ی شخصی شما بستگی داره
خوب که مطالعه کنید داستان این رمان دربارهٔ مردی است که همیشه شوهر است و به نظر نمیآید شخصیت اصلی داستان باشد. به جای این مرد، شخصیت اصلی قصه، مردی به نام ولچانینف است که شخصی مجرد، ثروتمند، کمی عیاش و البته مبادی آداب به چشم میآید.
اوضاع و شرایط زندگی داستایوسکی هنگامی که این رمان را مینوشته، آشفته و در هم بوده و این وضعیت در زندگی شخصیت اصلی رمان نیز دیده میشود. وقتی همه چیز از درون و بیرون بهم گره خورده و گیجی بسیاری به بار آورده، شخص دچار مالیخولیا میشود و به طرز غریبی خاطراتی از گذشته را به یاد میآورد که بهطور شگفتانگیزی موجب شرمش میشود. به این ترتیب، شخصیت اصلی این رمان دچار از خود بیزاری میشود. در گیر و دار این از خود بیزاری است که یکی از رفقایش پس از ۹ سال با وضعی آشفته به دیدنش میآید و ماجراهای تازهای آغاز میشود
اوضاع و شرایط زندگی داستایوسکی هنگامی که این رمان را مینوشته، آشفته و در هم بوده و این وضعیت در زندگی شخصیت اصلی رمان نیز دیده میشود. وقتی همه چیز از درون و بیرون بهم گره خورده و گیجی بسیاری به بار آورده، شخص دچار مالیخولیا میشود و به طرز غریبی خاطراتی از گذشته را به یاد میآورد که بهطور شگفتانگیزی موجب شرمش میشود. به این ترتیب، شخصیت اصلی این رمان دچار از خود بیزاری میشود. در گیر و دار این از خود بیزاری است که یکی از رفقایش پس از ۹ سال با وضعی آشفته به دیدنش میآید و ماجراهای تازهای آغاز میشود
داستایوفسکی یک هیولا را که در یک فرشته پنهان شده است و یک فرشته مدفون در یک هیولا، این بستگی به احساسات و شرایطی دارد که آنها را درگیر میکند و سپس موارد غیرمنتظره را به بیرون هدایت میکند، را با قلم خود به تصویر میکشد. رابطه پیچیده بین تروسوتسکی و ولچانینوف بسیار مشابه است. اما، طول رمان برای توجیه کامل آشفتگی این شخصیتها بسیار کوتاه است. همچنین، فلسفه کمتری نسبت به آنچه به طور معمول مشاهده میشود وجود دارد. بیشتر بر عهده خواننده است که از شخصیتهایی که به این شکل روایت شدهاند و هذیان ناشی از اعمالی که تعادل رابطهشان را به هم میزند و در عین حال یک رابطه عشق و نفرت بسیار منحصربهفرد بین این دو را حفظ میکند، برداشتی انجام دهد. بخشهایی تراژیک و در عین حال کمدی است، با درامی که به طور منحصر به فردی از ویژگیهای یک داستان داستایوفسکی است.
ولچانینف. ثروتمندی مال باخته است. و روحیهای آشفته دارد. همهچیزش به هم ریخته و او را دچار بیماری مالیخولیا کرده و این روزها به طرز غریبی خاطراتی از گذشته را به یاد میآورد که موجب شرمساریاش شده و از خود بیزارش میکند. در همین حال یکی از رفقایش پس از نه سال با دختر بچهای به سراغش میاید که در ادامه داستان متوجه میشود رفیقش برای انتقام گرفتن از او باز گشته است و در یک چشم به هم زدن قصد جانش میکند. دلیل انتقام هم که ولچانینف در گذشته بسیار دور با زن او در ارتباط بوده و از طریق نامهای که در اواخر رابطه آنها بینشان رد و بدل شده به موضوع پی میبرد و اکنون پس از مرگ همسرش به سراغ ولچانینف آمده است. همیشه شوهر در میان کارهای داستایوسکی و فلسفه او جایگاه محکمی نداشته باشد اما همانند بقیه کتاب هایش شایسته احترام است
اولین کتابی بود که از داستایوفسکی میخوندم و حقیقتا جوری که نویسنده با کلمات و هیجان مخاطب بازی می کرد منو شکه کرد با این که چنان اثر معروفی نیست و نسبت به بقیه کتاب های این نویسنده در درجه پایین تری قرار داره از نظرم اگه کسی بخواد ادبیات رو شروع کنه این کتاب واقعا بهترینه و معلوم میکنه که شما ادبیات و متن های نویسنده های قدیمی و دوست دارید یا نه و از همه مهم تر متن خیلی سنگین و خیلی نامفهوم یا حالا خیلی ادبی ای نداره و میتونید ارتباط بگیرید باهاش البته تنها مشکلی که داشت این بود که روابط بشدت پیچیده شده بود و پایان داستان میتونست زیبا تر و با مفهوم تر باشه و هنوز خیلی چیزا مبهم موند که البته در همه کتاب ها هست و طبیعیه ولی اگه میخواید از داستایوسفکی رو بخونید میتونه انتخاب خوب و به جایی باشه
داستان این رمان دربارهٔ مردی است که همیشه شوهر است و به نظر نمیآید شخصیت اصلی داستان باشد. به جای این مرد، شخصیت اصلی قصه، مردی به نام ولچانینف است که فردی مجرد، ثروتمند، کمی عیاش و البته مبادی آداب به چشم میآید. اوضاع و شرایط زندگی داستایوسکی هنگامی که این رمان را مینوشته، آشفته و درهم بوده و این وضعیت در زندگی شخصیت اصلی رمان نیز دیده میشود. وقتی همه چیز از درون و بیرون بهم گره خورده و گیجی بسیاری به بار آورده، شخص دچار مالیخولیا میشود و به طرز غریبی خاطراتی از گذشته را به یاد میآورد که به طور شگفت انگیزی موجب شرمش میشود. به این ترتیب، شخصیت اصلی این رمان دچار از خود بیزاری میشود. در گیر و دار این از خود بیزاری است که یکی از رفقایش پس از ۹ سال با وضعی آشفته به دیدنش میآید و ماجراهای تازهای آغاز میشود…
در کل کتاب خوبی بود و اسمش برازنده هست براش و تعریف واقعا درستی رو ارائه میده از مردان همیشه شوهر.
اسامی داخل کتاب طولانی هستند و بهتر بود بار اول نام کامل رو بنویسه و دفعات بعدی مخفف که راحت تر بخونیم متن رو و درگیر اسامی طولانی و شبیه نشیم.
جنس رابطه پاولوویچ و ولچانینف پیچیده و در عین حال خیلی مبهم بود، تکلیف این دو نفر با هم معلوم نبود تا آخرم درست معلوم نشد
پایان باز داره و در اخر قصه اتفاق خاصی قرار نیست بیفته.
ترجمه خیلی روانی هم نداشت
موضوع کتاب هم راجع به دو مرد هست که یک زن معشوقه آنها بوده
در واقع زن به همسرش خیانت میکرده و با مردان دیگری در ارتباط بوده و بعد از مرگ زن همه چیز برملا میشه برای همسرش و حالا تنشهایی که بین این آقایون اتفاق میفته شرح داده میشه در قصه.
اسامی داخل کتاب طولانی هستند و بهتر بود بار اول نام کامل رو بنویسه و دفعات بعدی مخفف که راحت تر بخونیم متن رو و درگیر اسامی طولانی و شبیه نشیم.
جنس رابطه پاولوویچ و ولچانینف پیچیده و در عین حال خیلی مبهم بود، تکلیف این دو نفر با هم معلوم نبود تا آخرم درست معلوم نشد
پایان باز داره و در اخر قصه اتفاق خاصی قرار نیست بیفته.
ترجمه خیلی روانی هم نداشت
موضوع کتاب هم راجع به دو مرد هست که یک زن معشوقه آنها بوده
در واقع زن به همسرش خیانت میکرده و با مردان دیگری در ارتباط بوده و بعد از مرگ زن همه چیز برملا میشه برای همسرش و حالا تنشهایی که بین این آقایون اتفاق میفته شرح داده میشه در قصه.
این کتاب رو قبلا خوندهام اولین چیزی که در این کتاب نظر شما رو جلب میکنه اسم کتاب هست در این کتاب توضیح میده که زنهایی وجود دارن که انگار به وجود اومدن که بی وفایی کنن و این بی وفایی درست از زمانی شروع میشه که ازدواج میکنن شوهر اولین عشق این زنان محسوب میشه و این براشون کافی نیست سوالی که در این کتاب ذهن شما رو درگیر میکنه این هست که آیا آدما قدرت تغییر دارن؟ و چه اتفاقی باید بیفته که این افراد زندگی جدیدی رو شروع کنن؟ در نهایت این که شاید این اثر داستایوسکی جایگاه محکمی نداشته باشه اما همچنان اثر یک نویسندهی بزرگ هستش و مانند تمام اثار دیگر او شایستهی احترام هست.
نظر دادن درباره یک اثر هنری ادبی نیاز به تخصص ادبی دارد، ولی بعنوان یک فرد عام بنظرم: نویسنده داستان جالبی از احساسات و رفتارهای شایع بین انسانهایی رو که علی رغم بودن در طبقات اجتماعی بالا از آگاهی پایینی برخوردارند، را به قلم کشانده، انسانهایی که دچار اشتباهات رفتاری و احساسی میشوند را بسیار خوب و شفاف بررسی کرده و اینکه عملکرد انسان چه تاثیر عمیقی بر روح و روانش میگذارد و بطور کلی، اینکه انسان چگونه به چالش عواقب رفتاری خود دچار میشود، فلسفه عمل و عکس العمل را بخوبی بیان کرده است، بدون قضاوت در نتیجه نهایی و چگونگی محکومیت اون اشتباه.
من عاشق داستانهای روسی بخصوص آثار داستایوسکی هستم، عموم آثارش را خواندهام وهمه را وبخصوص ابله و برادران کارامازوف را خیلی دوست دارم، با آنکه ادبیات روسیه کمی سخت است، داستایوسکی زیبا مینویسد، مثل یک روانکاو درون انسان را میکاود، عموما در کتابهایش بحث زیاد است، در مورد خیر وشر، آدم وشیطان وخدا وبی اعتقادی، آدمهای داستانهایش عجیبند، الکلی، قمارباز، مریض بخصوص صرعی وپرخاشگر تا حدی خود آزار وبعضی وقتها تا نهایت مهربان وفداکار، اوصافی که خود داستایوسکی هم کمابیش آنها را دارد. اگر کتابهای روسی و داستایوسکی رادوست دارید، بخوانید. عزت زیاد
با سلام به کتابراهیهای عزیز به نظر من این کتاب تنها اثر نویسنده مشهور داستایوفسکی هست هر جا که اسم این نویسنده میاد جذابیت هم کنارشه درسته وصف داستان خیلی خوب پی میره اما یه از هم گسیختگی بدی توش وجود داره که در حال حاضر با فرهنگ کشور ما نمیخونهه هر چند هم که مواردی این چنینی تو کشور ما زیاد شده یکی اینکه زندگی هرزه برای مردان و زنان خیلی راحت توش اومده و وصف شده و در ضمن یه فرد هرزه خودش منتقد هرزه بودن زن هاست و مردی هم که هست خودش داخل این نقش هر وجود داره این کتاب رو برای نوجوانان و جوانان پیشنهاد نمیکنم جون بد آموزی داره
این کتاب من دوست دارم، البته نگرش این نویسنده روس فئودور داستایوفسکی در مورد این این کتاب واقعا جذاب و دوست داشتنی بود و من واقعا این کتاب دوست دارم، البته جذابیت این کتاب که باعث مهیج شدن آن شده مثلث عشق آن است، از آغاز زندگی این دو فرد که باعث چنین محوریتی عاشقانه و جذابیت این رمان بالا برده، اما وقتی ماجرا به نگاه فردی یا افرادی که هر دو راه اشتباه میروند را بازگو کرده و تجربه خاصی دارد، البته برداشت از رازها جذابیت داستان بیشتر کرده و خیلی از فیلم ها زیادی از نوشتهها دیده شده است که تا مطالعه نکرده باشید، متوجه نمیشوید
کتابهای فئودور داستایوفسکی شاهکار هستند مرزی بین دنیای منطق و بینش است مانند قسمتی که میگوید (نظریات بزرگ بیشتر از قلبهای بزرگ تراوش میکند تا از هوش و فراستهای بزرگ) انسان را وادار به تفکر میکند جالب است که با خواندن هر قسمت از کتاب این نویسنده انسان متوجه دیالوگهای تازهای و تاریخی میشود داستایوفسکی کتاب هایش را بر اساس حال و احوال و مرتبط با نوشته هایش مینویسد که این بسیار عالی است، به گونه است که خواننده میتواند با این کتاب حس بگیرد و با اشتیاق بیشتری صفحههای آن را بخواند
طبیعیترین راه حل! بله آقا، طبیعت، آدمهای بیقواره و هیولا را دوست ندارد و "با راهحلهای طبیعی" آنها را در هم میکوبد. بیقوارهترین بیقوارهها آن بیقوارهای است که احساسات شریفی دارد: این را از تجربهی شخصیام میدانم، پاول پاولوویچ! برای یک آدم بیقواره، طبیعت نه تنها مادر مهربانی نیست بلکه یک نامادری است. طبیعت آدم بیقواره را به دنیا میآورد، اما جای آنکه برایش دل بسوزاند، او را در هم میشکند و این منطقی است...
توصیه میکنم
توصیه میکنم
ولچانینف شخصیت اصلی داستان است که در گذشته ثروتمند بوده و اکنون پاکباخته ست، مردی عیاش و البته با پرنسیب اما دچار لغزشهای متعدد روحی ست، که میگویند با توجه به زمان نوشتن داستان، خود داستایوفسکی هم در دوران تزلزل روح خود بوده و ازین نظر انگار این شخصیت خود وی است که در داستان میبینیم... و بعد دیگر داستان زنانی هستند که همیشه دنبال ارزوهای خود هستند، البته شوهر اولین آن است اما این ارزوها انتها ندارد...
با تشکر از کتابراه کتاب همیشه شوهر از ترجمه ی خوبی برخوردار نیست، و با تکرار اسامی چند کلمه ای شخصیت ها که می توانست پس از اولین معرفی به صورت مخفف و یک کلمه ای تکرارشود، کار خواننده را سخت تر کرده زیرا برخورد با این اسامی که برای خواننده ی فارسی زبان جز به هم ریختگی فکر چیز دیگری در بر ندارد، گمان میکنم اگر این کتاب را نمی خواندم هم چیزی از دست نمی دادم مطالعه آن را پیشنهاد نمیکنم
رمان جالبی بود، ولی شخصیت اصلی اول کاملا گیج بود و آلزایمر داشت و چیزهایی رو بخاطر نمیآورد، اما بعد همه چیز رو خوب بخاطر میآورد. داستانی میشه گفت کمی ناراحت کننده و مبهم. و اول داستان سن شخصیت اصلی رو ۳۸ سال زده ولی بعد در اواسط داستان ۵۰ ساله نشون میده. در کل داستان کلی گویی داشت و ابهامات زیادی داشت و از گفتن جزئیات بر حذر بود. البته روابط جوامع آن زمان رو هم نشون میده که چقدر ساده تر از دنیای امروزی بوده.
درودبه همه عزیزان..
آثار داستایوفسکی نیازی به تعریف و تمجید من نداره
صحبت از یک شاه نویسنده بزرگ کارسادهای نیست،، هنر وبزرگی ذهن این نویسنده واقعا قابل توصیف نیست، کاوش در وجودانسان وبازی با کلمات ودرنهایت ساختن شخصیتهایی مثله پاولوییچ ودیگر شخصیتهای داستان تنها ازیک ذهن خلاق ساخته است،، خوبی وبدی باچه مرزی کنارهم قرار گرفتن... لذت میبرم از آثار داستایوفسکی
سپاس فراوان از کتابراه
آثار داستایوفسکی نیازی به تعریف و تمجید من نداره
صحبت از یک شاه نویسنده بزرگ کارسادهای نیست،، هنر وبزرگی ذهن این نویسنده واقعا قابل توصیف نیست، کاوش در وجودانسان وبازی با کلمات ودرنهایت ساختن شخصیتهایی مثله پاولوییچ ودیگر شخصیتهای داستان تنها ازیک ذهن خلاق ساخته است،، خوبی وبدی باچه مرزی کنارهم قرار گرفتن... لذت میبرم از آثار داستایوفسکی
سپاس فراوان از کتابراه
درکل رمانهاى روسى رو دوست ندارم وخیلى خوب باهاشون ارتباط برقرار نمیکنم. ولى کتاب بدى نبود بیشتر نگاه روانشناسانه به رفتارهاى افراد واینکه تا متوجه عیوبت نباشى و نخواهى اصلاح وتغییر در کار نیست. بطوریه همیشه شوهر حتى بعدازاینکه فعمید یک شخصین منفعل هست از این وضعیت خودش راضى بود وباز هم شرایط خیانت همسر را فراهم میکرد. ولى قهرمان کتاب قصد تغییر و جبران تشابهات گذشتهاش را داشت و موفق هم شد.
خیلی حوصله سر بر و مسخره.
لقمه رو دور سر میچرخونه چندین فصل کش میده تا بگه شخص شماره یک آدمه بی معنی و پوچ و خوشگذرانی بوده. ضمنا کی تو ۴۰سالگی احساس پیری میکنه 😐 چهل سالگی اوج لذت جوونیه. حداقل میگفتی هفتاد ک بیشتر به آلزایمر و زوال عقل و فراموشی میخوره.
چی بگم
من که اصلا خوشم نیومد و همون فصول ابتدایی دست از خوندن کشیدم و قصد دارم از کتابخونهم حذفش کنم.
امیدوارم شما از مطالعهش لذت ببرید.
لقمه رو دور سر میچرخونه چندین فصل کش میده تا بگه شخص شماره یک آدمه بی معنی و پوچ و خوشگذرانی بوده. ضمنا کی تو ۴۰سالگی احساس پیری میکنه 😐 چهل سالگی اوج لذت جوونیه. حداقل میگفتی هفتاد ک بیشتر به آلزایمر و زوال عقل و فراموشی میخوره.
چی بگم
من که اصلا خوشم نیومد و همون فصول ابتدایی دست از خوندن کشیدم و قصد دارم از کتابخونهم حذفش کنم.
امیدوارم شما از مطالعهش لذت ببرید.
فضای داستان قائل لمس نیست و نمیشه ارتباط گرفت از طرفی اسمهای که در کتاب هست بسیار شبیه به هم بوده و مدام باید دقت کنی آلن کدوم نقش در حال گفت و گو هستن از طرفی کلمات وجملاتی که در کتاب اومده واقعا گنگ و پراکندگی داره مثال گفت گویی که در اتاق بین دو مرد که یکی زنش فوت کرده و دیگری که فرد ثروتمند و چهل ساله شده اینقدر خسته کنننده و رنگ بود که ترجیح دادم صفحات را جلو بکشم تا ببینم چی به چیه
لطفا کتاب را تا اتمام بخوانید و نتیجه گیری اشتباه نکنید. مانند تمام کتابهای نویسنده، این کتاب هم شاهکار دیگریست. البته که این کتاب رو به عنوان اولین کتاب یا برای آشنایی با داستایوفسکی پیشنهاد نمیکنم. یک جملهای در کتاب برایم خیلی جالب بود: درباره من قضاوت نکنید من خودم درباره خودم قضاوت کردهام و الان مدتها است که خودم رامحکوم کردهام مدت هاست....
این کتاب رمانی ارزشمند و تأمل برانگیز است که برخی از اساسیترین پرسشهای موجودیت انسان را بررسی میکند. شخصیت پردازیهای مشخص و بینش عمیق در مورد روان انسان، که امروزه همچنان مورد توجه است. این رمان مفاهیمی مانند گناه، حسادت، بخشش، اخلاق و روابط انسانی، را به خوبی بیان میکند که برای هر کسی که به پیچیدگیهای تجربه انسانی علاقهمند است، کتابی مفید خواهد بود.
برای طرفداران داستایوفسکی صحبتی نیست. چون همه زبان زیبا، ادبیات روان و غنی و دیدگاه ریزبینانهی او که مو را از ماست از درون یک اتفاق سادهی روزمره که همیشه به سادگی از کنارش رد میشویم میکشد بیرون. آن را میشناسند، ولی اگر شمایی که تابه حال آثار داستایوفسکی نخواندهاید توصیه میشود به زندگی یک بار هم که شده از پنجرهی این نویسنده و هنرمند با ارزش نگاه کنید.
یکی از عجایب این کتاب این بود که دوسش نداشتم🙂، این اولین اثر داستایوفسکی ست که نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و بعد از خوندنش یه سرچی کردم تو اینترنت و دیدم من تنها نیستم و خیلیها با من همنظر هستند. داستان در مورد مردی ست که در گذشته عاشق زنی متاهل بوده و در اثر این ارتباط، دختری از او داره و پس از مرگ زن، شوهرش متوجه شده و به دنبال این مرد میاد و ادامه ماجرا...
مطالعه آثار داستایوفسکی رو به علاقمندان رمانهای خارجی حتما پیشنهاد میکنم ازنظر من این رمان به جذابیت رمان ابله و یا قمار باز نیست ولی آشنایی با ادبیات روس این موارد مطالعات رو نیاز داره
کسانی که مرتکب خطاهایی در زندگیشون میشن اگر چه مورد بازخواست قانون نمیشن ولی مورد بازخواست وجدان و روحشون حتما خواهند شد و تا وقتی که جزای عملشون رو پس ندهند درامش روحی نخواهند داشت
کسانی که مرتکب خطاهایی در زندگیشون میشن اگر چه مورد بازخواست قانون نمیشن ولی مورد بازخواست وجدان و روحشون حتما خواهند شد و تا وقتی که جزای عملشون رو پس ندهند درامش روحی نخواهند داشت
در این داستان مرز بین آدم خوب و بد مشخص نیست به طوری که «همیشه شوهر» رفتار میکند، به نظر یک احمق یا فرد بی عرضه است، دائم منتظر تغییر و پشیمانی شخصیت داستانید ولی به نظر نمیرسد به جز یک عذاب وجدان کوچولو خبر دیگری باشد. اتفاق گذشته تکرار میشود. فاسد به راحتی توجیه میشود. احساس کردم به جای مقصر بودن او، شوهر مقصر به نظر میرسد. پایان مورد انتظار وجود ندارد.
درود برهمه دوستان کتابراهی با مطالعه این کتاب دانش دیگری به گنجینه خود اضافه کردم، محوریت عاشقانه کیفیت این کتاب را افزایش داده است به شرطی که بادقت بیشتری کتاب را مطالعه کنید وآن وقت متوجه مراورید نهفته در صدف داخل این کتاب خواهید شد چند کتاب میتوان در مورد این کتاب نوشت.
ولی من زیاده مصدع نمیشوم ولی پیشنهاد میکنم با دقت مطالعه کنید سپاسگزارم از کتابراه
ولی من زیاده مصدع نمیشوم ولی پیشنهاد میکنم با دقت مطالعه کنید سپاسگزارم از کتابراه
یکی از داستان های بسیار جذاب دیگه از داستایوفسکی با قلمی سحر آمیز که توان گذشتن از اثر رو نخواهید داشت. به نظرم این اثر رو میشه جزو یکی از بهترین آثار داستایوفسکی دسته بندی کرد، شخصیت پردازی قوی، پرداختن به نقش زن و مرد در عشق و ازدواج و بسیاری ارزش های دیگه رو می تونید در این داستان لمس کنید
بنظرم که تمام کتابای داستایوفسکی به نوعی شاهکار هستند. نویسنده متفکر سیاستمدار روانشناس و... کتاب کوتاه اما زیبایی بود و قطعا باید به این سبک نگارش و موضوع علاقه مند باشین لذت بردم. اگر به ادبیات روسیه و کلاسیک علاقه مند باشین لذت بسیار زیادی از خواندن و داشتن این کتاب خواهید برد