نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی عشق و اسلحه - جنیفر کلمنت
4.3
714 رای
مرتبسازی: پیشفرض
مجتبی اکرامی
۱۴۰۳/۱/۶
153
هدف من از این نوشته، شناخت اولیه کتاب و نویسنده کتابه. این می تونه انرژی اولیه جهت شروع خوندن و یا گوش دادن به این کتاب رو بهتون بده. به من این انرژی رو داد. جنیفر کلمنت که استاد روایت طردشدگان و حاشیه نشینان است در عشق و اسلحه راوی جوانی را بر می گزیند که با مادرش در یک اتومبیل کهنه در محوطه ی کنار کاروان ها اقامتی زندگی می کنند. مادر به فلوریدای آمریکا آمده و قرار بود فقط با این ماشین یک توقف کوتاه داشته باشد. اما توقف چهارده سال طول کشیده. دختر او راوی روابطشان با آدم هایی مانند خودشان است. طرد شدگانی که در آن محوطه ی بزرگ زندگی می کنند. جنیفر کلمنت، زاده ی 1960، شاعر و نویسنده مکزیکی است که تحصیلات خود را در رشته ی ادبیات در شهرهای پاریس و نیویورک به پایان رسانده و با نوشتن رمان «دعا برای ربوده شدگان» موفق به دریافت دکترای افتخاری انجمن استعدادهای ملی شده است. او پیش از این کتاب، رمان «داستانی واقعی برپایه دروغ» را نوشته که در فهرست اولیه جایزه ی ارنج جا دارد. کلمنت در جایی گفته است: «همیشه باور داشته ام که ادبیات می تواند دنیا را تغییر بدهد.» این نویسنده در حال حاضر در مکزیک زندگی می کند و رئیس انجمن پن این کشور است.
با سلام خدمت کتابراهیهای عزیزاین کتاب کتابیه که نقدای زیادی بهش میشه کردولی اول از قسمتهای جذاب کتاب بگم و بعد در مورد انتقادات قسمتهایی که مسائل عاشقانه خوب وصف میشه و عشق مادرانه به دختر توضیح و بیان خوب و اما تناقض اولا، زمان مدت کوتاه تبدیل میشه به 14 سال که به نظرم میشد اینو حذف کرددوم، تناقض مال وقتی هست که مادر فرزندش رو با مشکلات از بهزیستی میاره و بعدها که عاشق میشه به خاطر دیدن معشوقه خودش دخترش رو از ماشین بیرون میکنه و مسائل بعدی رو میشه در مورد این کتاب این طوری بیان کرد که یه کتاب خارجی اول باید با فرهنگ کشوری که این کتاب ترجمه میشه هم خوانی داشته باشه نه اینکه نوع تفکرات و زندگیها زمین تا آسمان فرق دارن مثلا مگه میشه نسبت به اشتباهات فرزند بی تفاوت بودتو کشور ما همیشه تمام عملکرد فرزندان زیر نظر پدر مادر هست و اشتباهات بهشون تذکر داده میشه و موفقیتها براشون پر اهمیت و جذابولی تو فرهنگ آمریکا شاید برخی مسائل عادی باشه که این نوع کتاب باعث بد آموزی میشه مثلا وقتی مادر متوجه سیگار کشیدن دخترش میشه خیلی بی تفاوت از کنارش رد میشه این قسمت و چند قسمت دیگه باعث میشه که این اشتباهات که تو فرهنگ غرب وجود داره به صورت نرم تو فرهنگ ما هم تزریق بشه و عادی سازی بشه قطعا هیچ پدر مادری از سیگار کشیدن و انحراف فرزندان خودش خوشحال نمیشه و سعی میکنه باهاش صحبت کنه و با نصیحت درست این مسئله رو حل کنه و خودش رو به بی تفاوتی نزنه من به شخصه این کتاب رو رد میکنم و حتی پیشنهاد میکنم که خونده نشه
این دومین رمانی است که از این نویسنده می شنوم و اگرچه به اندازه دعا برای ربوده شدگان لذت بخش نیست ولی باز هم بسیار جذاب است. در داستان های کلمنت می شود سفر کرد به جوامع انسانی ناشناخته و از زندگی روزمره دور شد. هر دو کتاب این نویسنده به شدت با فرهنگ و نوع زندگی شرقی مغایرت دارد و همین مسئله مهم ترین عامل جذابیت قصه است. اینکه چطور نوجوانی ۱۶ ساله در خانه والدین خود زایمان می کند و کسی متوجه نمی شود _ جدا از درست و غلط_ چیزی است که حتی تصورش برای ما ناممکن است ولی خوب گویا در فرهنگ نویسنده ممکن است و همین آشنایی با سایر ملل و زندگی و مشکلاتشان خودش یک نوع سفر است. زندگی در ماشین آن هم برای سالها این هم چیزی است که برای بیشتر ما ناممکن به نظر می رسد و بی تفاوتی نسبت به مسائلی که ما به شدت به آن واکنش می دهیم. و همه این ها یعنی شناخت سایر ملل از خلال قصه هاست. و در نهایت شاید یکی از مهمترین نتایج خواندن و شنیدن اینگونه داستان ها این باشد که به خواننده کمک می کند افق های وسیع تری پیش رو داشته باشد و دنیا را همانگونه که هست بپذیرد. صدا و خوانش راوی بسیار زیبا و دلنشین بود. با سپاس از کتابراه.
کتاب صوتی عشق و اسلحه را به چند دوست داشتم ابتدا داستان زیبا و گیرا که انسان را به دنبال خودش برای شنیدن ماجرا میکشد دوم صدا و فن بیان زیبای خانم سرمدی و در اخر با اینکه این فقط یک داستان بود اما روایت زندگی واقعی بعضی از دختران و زنان در غرب و حتی در ایران خودمان را متاسفانه روایت میکند اینجا با مادری اشنا میشویم که از زندگی خوب و مرفهای برخورد دار هست اما در سن خیلی کم با مرد متاهلی دچار رابطهای اشتباه میشه و ناچار با بچهای مجبور به ترک خانه و زندگی در یک ماشین میشود و داستان حول محور زندگی کامل این مادر و دختر در ماشین میگذرد و حتی اشتباههایی که مادر دچارش میشود و عاقبت منجر به قتلش میشود و گاهی داستان حول زندگی همسایههایی که انها هم البته در کاروان هستند میچرخد داستان فراز و نشیبهای خاصی دارد و ما را با گوشهای از فرهنگ نامتعارف غرب اشنا میکند و صد البته نویسنده انرا به زیبایی نوشته و راوی انرا زیبا روایت کرده و از نظر من کتاب خیلی خوبی بود که قابلیت چند بار شنیدن را نیز دارد. ممنون
با درود این کتاب ما را با جامعه امریکا و معضلات آن بهتر آشنا میسازد. البته فقر و بی خانمانی در همه جوامع وجود دارد که نتیجه ناعدالتی در توزیع ثروتها میباشد. خانم جنیفر در کتابشان داستان زندگی دخترجوانی را روایت میکند که در سن۱۷ سالگی از روی هوس و بی خردی عاشق استاد موسیقی خود که متاهل بوده میشود و نتیجه این عشق نافرجام کودکی معصوم به نام پرن میباشد. مادر که متعلق به خانواده مرفع بوده برای مخفی کردن کودک، باخودروی شخصیاش ازخانه میگریزد و مدت ۱۴ سال با کودکش در پارکینگی کناره جاده در شهر فلوردیا درکمال فقرو درسختترین شرایط زندگی میکند. درآن جا مادر با مردی که قاچاقچی اسلحه بود آشنا و با او طرح دوستی میریزد که این امر موجب غفلت مادر از فرزندش میگردد. چندی بعد مادر توسط نوجوانی که مشکل روحی داشته باشلیک گلوله کشته میشود و پلیس فرزند را به پیرمردی خیر میسپارد. زنی مکزیکی که ازساکنین همان پارکینگ بوده و با پرن آشنایی داشته اورا مخفیانه با خود از آنجا میبرد. پرن در هتل میانه راه معشوقه مادرش را که مرد بد ذاتی بوده به قتل میرساند.
و به همراه زن به مکزیک میگریزند. با سپاس از خانم اعتمادی راوی داستان و کتابراه.
و به همراه زن به مکزیک میگریزند. با سپاس از خانم اعتمادی راوی داستان و کتابراه.
جنیفر کلمنت با قلم فوقالعادهش، گوشهای از فرهنگ، اتفاقات و رفتارهای مردم آمریکایی رو از زبون دختری به اسم پرل نقل میکرد. روند داستان نرم و عالی بود و واقعا باهاش ارتباط گرفتم. عجایب آدم رو به تفکر وا میداشت، به اینکه چرا همهی مردم این داستان اینقدر عجیب هستن؟ شاید همهی ما عجیب هستیم و عادتهامون اگر مثل کسی مانند پرل با دقت بررسی بشه، احتمالا همینطور باشیم؛ تعجب آور، عجیب...
احساسات شخصیتها به خوبی منتقل میشد و پلیدی رو خیلی آهسته و مثل دود سیگارهایی که میگفت، به تصویر میکشید. جزئیات و صحبتها به اندازهی هم بودن و این امکان وجود داشت که بتونیم با شنیدن، همزمان تصاویر توصیفهایی که دختر مو طلایی انجام میده رو توی ذهن به وجود بیاریم.
به نظرم این کتاب قسمتی از زندگیای غریب رو نشون میده که باعث میشه از نگاه اونها به وضعیت نگاه کنیم.
به عنوان کسی که کار نقد انجام داده، باید بگم در این کتاب نقصی نمیبینم و جایزهای که گرفته واقعا حقه!
احساسات شخصیتها به خوبی منتقل میشد و پلیدی رو خیلی آهسته و مثل دود سیگارهایی که میگفت، به تصویر میکشید. جزئیات و صحبتها به اندازهی هم بودن و این امکان وجود داشت که بتونیم با شنیدن، همزمان تصاویر توصیفهایی که دختر مو طلایی انجام میده رو توی ذهن به وجود بیاریم.
به نظرم این کتاب قسمتی از زندگیای غریب رو نشون میده که باعث میشه از نگاه اونها به وضعیت نگاه کنیم.
به عنوان کسی که کار نقد انجام داده، باید بگم در این کتاب نقصی نمیبینم و جایزهای که گرفته واقعا حقه!
هر چقدر هم هضم مطالب این کتاب با ذائقه ایرانی و فرهنگ ما امکان نداره ولی این چیزی از حقیقت جامعه ای که توش کتاب به تحریر اورده تغییر نمیده. در حالی که خیلی ها امریکا رو ارمان شهر خودشون کردن و به سوی فرهنگی که فرسنگها با تار و پود ما تفاوت داره تمایل پیدا کرده اند حتی به نظر من توصیه به خوندن این کتاب توی این برهه از زمان که مهاجرت به امریکا و اروپا از طرف جوانها تبدیل به تمام خواسته هاشون شده و انگیزه تلاش رو ازشون گرفته بسیار به جا و منطقی است. کشور ما هم مشکلاتی رو داره ولی شکر خدا از جنس شخصیت ها و حقیقتهای نوشته شده در سطر سطراین کتاب نیست. خوندن این کتاب منو وادار کرد که هزاران بار از خدای خودم به خاطر اینکه توی چنین فرهنگی زندگی نمی کنم شکر کنم. و چیزی که بیشتر از همه برام جالب بود وضعیت سربازهای اجیر شده توی جنگها بودن که تاوان جنایتهاشون رو توی کشورهایی مثل افغانستان و عراق به اون شکل پس میدادن و این حقیقت تلخ که نه سرباز آمریکایی و نه اون بیچاره هایی که توسط اونها کشته شدند هیچ نفعی از جنگ و خونریزی نبردند بلکه این یک بازی دو سر باختی است که همه انسانها چیزی برای از دست دادن دارند نه به دست اوردن. ای کاش نه اسلحه ای بود و نه عشقی. عشقی که خودش رو تا این همه ذلت خوار و خفیف می کرد که این چنین عشقی فقط هوس بود که نام توهمی عشق را با خودش به یدک کشیده
بسیاری از ما یک آرمانشهر در ذهنمان ساخته ایم. شهری که همه چیز آن بر بهترین اصول قرار دارد. و پایبندی به قوانین در وهله ی اول اهمیت آن است. افراد در آن به عدالت به جایگاهی بالا رسیده اند، پیشرفت ها بی کم و کاست اتفاق می افتد. و انسان ها از بسیاری آفات در امان هستند. حال آنکه در همین زندگی معاصر خودمان کوچ کردن به بسیاری کشوری برای عده ای از افراد یک بلیط برنده محسوب می شود. در گوشه و کنار دنیا برای رسیدن به آن در حال تلاش هستند. آمریکا کشوری که بسیاری افراد مخصوصا مردم کشورهای کم تر برخوردار، آن جا را کشوری آرمانی در نظر می گیرند و از بسیاری لحاظ آن را نمونه می دانند. هر چند بسیاری از این باورها درست است اما نگاه صفر یا صدی موجود غلط به شمار می رود. اینکه در این کشورها خشونت، بی عدالتی، عدم رعایت قانون و... اتفاق نمی افتد دروغی بیش نیست. جنیفر کلمنت در کتاب عشق و اسلحه از نیمه ی تاریک جامعه ی آمریکا پرده بر می دارد. او نویسنده ای چیره دست است و با مهارت بسیار مشکلات جامعه ی آمریکا، تبعیض ها و ناکارآمدی ها را در چارچوب قصه ای جذاب و پر کشش بیان می کند. این کتاب جذاب و مهیج را به علاقه مندان این ژانر و فضا پیشنهاد می کنم.
قبلا کتاب "دعا برای ربوده شدگان" را از "جنیفر کلمنت" خونده بودم که به خاطر رگه مکزیکی بودن خیلی بادقت فضای زنده ی زندگی زنان و دختران را به همراه مخاطراتی که تهدیدشان میکرد بیان کرده بودند. در این کتاب هم زندگی دختری چهارده ساله به نام "پرل" رو میشنویم که از عشق و روح لطیف مادرش صحبت میکنه، مادری که به خاطر دوست شدن با معلمش و باردارشدنش برای اینکه زندگی پدر بچه ش رو که متاهله به هم نریزه، تمام مخاطرات زندگی در ماشین با یک نوزاد رو به جون میخره. اون قسمت از داستان که مادر "پرل" یادگاری هایی رو که مربوط به گذشته و در واقع هویتشون بود رو مثل ظروف نقره، گیلاس های کریستال، ویولون، قوطی موسیقی، کشتی کاردست چین که از عاج فیل درست شده بود و کیسه جواهرات رو برای تامین معاش روزانه خیلی ارزون میفروشه خیلی ناراحت شدم. و اینکه یه دختر کوچولو سروکارش به اسلحه میفته غمگین کننده بود. و از اون سکانسی که مادر پرل در کلیسا با نواختن پیانو همه رو سورپرایز کرد لذت بردم. خوندن کتاب رو پیشنهاد میکنم، چون عشق مادر به فرزند دقیقا احساس میشه و با زندگی سخت این گروه از جامعه آشنا میشیم. از تیم کتابراه و خانم اختر اعتمادی برای روایت کتاب سپاسگزارم
عشق و اسلحه با روایتی واقعگرایانهای از زندگی مردم جهان، از جنیفر کلمنت داستانی بلند با موضوعیت فقر و خودباختگی است. بانوی نویسنده در انتخاب کلمات جادو میکند و خواننده را مسحور خویش میکند ومخاطب را برای به انتها رساندن داستان ترغیب میکند و دنبال خودش میکند. کلمات قلمبه سلمبه به کار نمیبرد اما خواننده در محتوای داستان غرقه میکند. دیالوگهای کتاب قوی و بانفوذ است. موضوع فقر و فساد و حاشیه نشینی و قاچاق اسلحه با عشق پیش میرود و کاراکتر کوچک داستان از درک بالایی برخوردار است و این درک برای خواننده نیز گاهی درس آموز است. دقت نویسنده در بیان داستان بالا است و این دقت مانع حدس قسمت بعدی داستان میشود. در برخی قسمتها ممکن است روایت باز گذاشته شود اما خواننده کمتر اذیت میشود. کشش داستان در تمام قسمتها وجود دارد و بازیگری کاراکترهای کلمنت بسیار زیاد است. سوژه موردعلاقه من نبود اما توانایی بانوی نویسنده نمیتواند زیر سوال رود. و تضاد کلمات و قدرت نگارش جملات برای جنیفر کلمنت تک و ویژه او است.
داستان دارای فراز ونشیب همراه با شخصیت وداستانهای هر شخصیت دقیقا مثل بازی سرنوشت برای هر فرد با بودن در مکان یکسان سرنوشت وهدف وارزوهای مختلف دارند برعکس چندین فصل اول که بسیار جذاب پر از هیجان بود انتهای داستان به شکل خلاصه و بسیار بی محتوی تمام شد. صرفا یک داستان جذاب با انتهایی بدون نقطه پایان. چالش عشق و مادری و مهر در کنار به باد رفتن ارزوها وامال در حقیقت داستان مادری که به واسطه عاشق شدن بیپناه وبدون سلاح با روحی اسیب دیده مجبور به تحمل ثمره عشق. با پدیدار شدن عشقی جدید ثمره عشق قبلی به باد تند سرنوشت سپرده میشه. سرگذشت زنی که هرگز زندگی نکرده وهرگز زندگی کردن عاشق شدن وتوانایی مقابل با بحران ونتونسته به فرزندش اموزش بده مادری که خودش در عشق غوطه ور ولی نه عشق به موجودی بی پناه در حقیقت مادر در کودکی خود مانده وهرگز بزرگ نشده زنی بدون تجربه خسته از ناملایمات و در حسرت یک اغوش
در ابتدا با شنیدن صدای خانم اختر اعتمادی منتظر یک رمان با داستان پردازی خیلی قوی بودم زیرا ایشان به درستی از عهده اجرا برآمدند ولی در ادامه کمتر به خواسته ام رسیدم. قبول دارم که خانم جنیفر کلمنت نویسنده متبحری هستند ولی این داستان از نظر من انسجام لازم را نداشت. ابتدا مادر به گونه ای معرفی می شود که گویی برای آسایش فرزندش و این که به هر قیمتی از گرفتن حضانتش توسط بهزیستی ممانعت کند تلاش بسیار می کند ولی در ادامه چنین به نظر می رسد که از نظر تربیتی کاملا رها شده است. مگر می شود بوی سیگار مادر را نگران نکند و از دید او مخفی بماند. در ضمن داستان فقط گفته شد که توقف کوتاه مدت تبدیل به توقف ۱۴ ساله شد ولی هیچ توضیحی از نوع زندگی و نیازها و احتمالا خودداری مادر از نیاز به توجه داده نشد ولی یک دفعه با دیدن مردی عشق در یک نگاه به وجود آمد به گونه ای که دختر را مرتب از ماشین که همان منزل و پناهش بود بیرون می کرد و البته ویژگی خاصی از فرد مورد علاقه اش که باعث این همه شیفتگی بشود ذکر نشد. در کل احتمالا نویسنده آشفتگی و عدم تعادل جامعه هدف را مدنظر داشته ولی تماما نا امیدی و یاس و ابتذال؛ چیزی که روی دیگر سکه فرهنگ در جامعه غربی را نشان می دهد و فکر می کنم دریافت جوایز هم به دلیل بیان واقعیاتی که کمتر کسی افشا می کند می باشد ولی از نظر داستان پردازی بسیار ضعیف بود.
شیوه ای جذاب و شگفت آور، داستان عشق و ماجراهای پرهیجان را روایت می کند. لوپز با توانایی روایت و توصیف شخصیت ها، خواننده را به دنیایی عمیق و پویایی می برد که در آن احساسات، روابط و مواجهه های زندگی به طور زیبا و واقعیت نما به تصویر کشیده می شوند. اما برای تجربه کامل اثر، ممکن است برخی از خوانندگان به نقدهایی مبتنی بر سلیقه شخصی در مورد روایت یا پیچیدگی داستان دست پیدا کنند. "عشق و اسلحه" از جنیفر لوپز یک رمان عاطفی و پرهیجان است که با شیوه ی دلنشین و جذاب خود، خواننده را به دنیایی از عشق، هیجان و ماجراهای پر از انگیزه می برد. لوپز با توانایی بالایی در توصیف شخصیت ها و ساختار داستان، توانسته است یک اثر شگفت آور و جذاب را ارائه دهد. این کتاب به خواننده احساساتی عمیق و تجربیاتی جذاب ارائه می دهد که ممکن است در زندگی واقعی ما همیشه به آن ها دسترسی نداشته باشیم. در مجموع، "عشق و اسلحه" یک انتخاب عالی برای علاقه مندان به داستان های عاشقانه و هیجان انگیز است.
کتاب عشق و اسلحه، زندگی غیر عادی مادر و دختری را در زمانی نه چندان دور از فضای حال حاضر آمریکا توصیف می کنه و برش هایی از زندگی مملو از ترسها، نگرانی ها، خشونت ها و در عین حال صحنه های لطیف و رمانتیک بین اون ها و اطرافیانشون ارائه میده. به نظر من آمریکا یا حداقل بخشی از مردم اون بدلیل کشتارها و جفاهایی که در حق سرخپوستان انجام دادند دچار کارما شده اند و نشانه های این واقعیت رو در فضای چنین کتابهایی - چه واقعی باشند و چه غیر واقعی - میشه دید. اگر واقعی باشند که جای بحث نیست و اگر در خارج رخ نداده باشند حکایت از زخمی و معذب بودن لایه ناخودآگاه جمعی و به قول یونگ "روح زمانه" مردم داره و هنرمندان و نویسندگان دارد که وجدان های بیدار جامعه اند این روح رو تجلی داده اند. من از مطالعه مبسوط چنین کتابهایی بدلیل تأثیر منفی فضای خشن آن بر حال خوبم، خیلی استقبال نمی کنم. اما از معرفی آن توسط کتابراه بهره بردم و پیامش را گرفتم و از این بابت از شما ممنونم.
با سلام خدمت همه ی دوستان کتابراهی کتاب عشق و اسلحه داستان نسبتا کشش داری هست و دوست داری بدونی آخرش چی میشه. نویسنده جزو نویسندگان معروف هست و خشونتی که در اسلحه و تفنگ وجود داره را به خوبی نشان داده است و اینکه هر کسی شایستگی داشتن اسلحه را ندارد و سود حاصل از فروش و قاچاق این ابزار ویرانگر را نشان داده است ولی در داستان نکاتی هست که مورد پسند من نبود. اولی سیگار کشیدن دخترش دومی ازدواج با پسری که دوستش داشت در کودکی وسوم اینکه اهمیتی برای مادرش نداشت با چه کسی می گردد و چه کاری می کند و فرستادنش بیرون از خانه برای تنها بودن با معشوقه اش. که البته اینها ریشه در دوران کودکی مادر داشت و سخت گیریها و کتکهای والدینش و اینکه اینجور وقایع با فرهنگ کشور ما جور نیست. در کل از اجرا و داستان لذت بردم و از مهربانی مردی که سرپرست موقت بود و خانم مکزیکی خیلی خوشم اومد.
ضمن سپاس از کتابراه بابت زحماتشون در خصوص کتاب باید بگم این اولین تجربه من از این نویسنده بود که متاسفانه تجربه خوبی نبود چرا که کتاب از دید من فاقد موضوع خاص و گیرایی لازم بود ضمن اینکه روند روایی داستان بسیار یکنواخت و خنثی بود و توضیحات اضافه نویسنده نیز در خصوص بعضی از موضوعات که تاثیری در روند داستان نداشت این کتاب را بیشتر کسالت بار مینمود من این کتاب رو بیشتر در حد یک فیلمنامه کوتاه برداشت میکنم در خصوص خوانش داستان ضمن احترام به بانوی خواننده داستان و سپاس از زحماتشون باید بگم ایشون برای روایت این کتاب با توجه به اینکه داستان به نقل از پرل دوازده ساله بود مناسب نمینمود واین خود باعث عدم ارتباط حسی بیشتر یا داستان میشد در صورتی که میشد برای نقل آن از گویندهای با صدایی به مراتب جوان تر که قابلیت تغییر تن صدا به یک دختر نوجوان را داشته باشد بهره برد.
کتاب در ابتدا خوب شروع میشه ولی پایان بازی داره. بیشتر خوانندگان در نظراتشون گفتند مادری که با نوزادش به فلوریدای آمریکا میاد در حالیکه اون ساکن فلوریدا بوده و جایی از داستان گفته که به خونشون نزدیک هم بوده چون از نظر مارگو بهترین جا برای مخفی شدن نزدیکترین جاست. در ضمن خیلی زیاد به جزئیات پرداخته شده مسائلی که گفتن و نگفتنش تاثیری در روند داستان نداشت. در نهایت همدستی دو مرد در قتل مارگو و علت قتل به نظرم مبهم باقی ماند. متاسفانه زیاد با خوانش گوینده محترم ارتباط برقرار نکردم. ضمن تشکر از زحماتشون ترجیح میدادم صدای جوانتری برای شخصیت پرل بکار گرفته بشه و برای شخصیتهای مختلف تن صداها تغییر کنه. خانم محرابی در کتاب آخر هفته دخترانه بسیار ماهرانه این کار رو انجام دادن و سطح توقع من رو بردن بالا. به هر حال ممنون از مترجم و سایر عوامل محترم و دست اندر کار.
آفرین بخوانش و آهنگ صدای خانوم اختر سرمدی که با صدای آرامبخش ایشان داستان جذاب و غمگین عشق و اسلحه را اجرا کردند. داستان این کتاب میتواند حقیقت باشد چرا که بخوبی نمایانگر زندگی بیش از ۲۰ درصد مردم آمریکا هست که بدون خانه هستند. با توجه به اینکه بیشتر از ۴۷ سال هست که در امریکا زندگی میکنم و هر روز زیر پلهای بزرگراهها صدها چادر خواب را میبینم، کتاب عشق و اسلحه داستان روایت غمگینی از بی خانه بودن را توصیف میکند، بخصوص اینکه خودم در زمان دانشجویی یکسال در ماشبن کرابسلر زندگی کرده ام. کتاب عشق و اسلحه ارزش دو بار گوش کردن را دارد. «دلم میخواد عاشق آیندهام بشوم» «مادر میگفت باز شروع کردن، دارن رودخانه را میکشند» «همه کساتی که در محوطه ما زندگی میکردند، یا چیزی میفروختند، یا قول چیزی را میدادند، یا در رؤیای جیزی بودند.» هیچکس به چیزی اعتقاد نداشت»
من به شخصه از این کتاب خیلی خوشم نیومد بستگی به سلیقه افراد هم داره ولی به نظر من فضای داستان فضای دلگیری بود توصیفاتش و غیره از نحوه زندگی پرل که البته میگم بستگی داره شما دوست داشته باشید راجع به سختیهایی که این مادر و دختر بیخانمان کشیدن بخونین یا نه بخشهای انتهای داستان جذابیت بیشتری داشت ولی من خودم لذت چندانی نبردم و حس کردم سروع داستان یکم سریع و بی مقدمه و پایان بندی هم تا حدودی ناقص بود البته که اتفاقی در قسمت اخر کمی مارو راضی میکرد ولی فیط کمی دوست داشتم بیشتر راجع به آینده پرل توضیح میداد و از طرفی صدای گوینده واقعا با شخصیت اصلی راوی داستان همخونی نداشت به موضوعات اجتماعی زیادی در ابن کتاب پرداخته شده بود که به نظرم تلاش خوبی بود ولی من به شخصه با کتاب ارتباط نگرفتم و احساساتم رو نسبت به این نوضوعات جریحه دار نکرد
پیشنهاد میکنم متن کتاب رو بخونید. در مورد خود داستان هم باید گفت نویسنده کتاب یعنی کلمنت در عشق و اسلحه راوی نوجوانی را برمیگزیند که با مادرش در یک اتومبیل کهنه در محوطهی کنار کاروانهای اقامتی زندگی میکند. مادر به فلوریدای امریکا آمده و قرار بوده فقط با این ماشین یک توقف کوتاه داشته باشد، اما توقف چهارده سال طول کشیده. دختر او راوی روابطشان با آدمهایی مانند خودشان است. طردشدگانی که در آن محوطهی بزرگ زندگی میکنند. از سویی در نزدیکی ماشینشان منطقهای پر از تمساح وجود دارد که ثروتمندان با اسلحه برای شکارشان میآیند. این میان حضور یک مرد همهچیز را دگرگون میکند، مردی که میخواهد مقابل شر بایستد، مقابل اسلحه، و رمان تبدیل میشود به روایتی شگفتآور از عشق و خشم و میل به اسلحه
کتاب عشق و اسلحه روایت دختر جوانی است که با مادرش در یک خودرو زندگی میکنند به امریکا آمدهاند و قرار بود فقط یک توقف کوتاه داشته باشن اما ۱۴ سال طول کشید این کتاب داستان انسانها یی است که طرد شدهاند و در حاشیه شهر زندگی میکنند داستان مسحور کننده درباره خانواده اجتماع خشونت و عشق که از دریچه نگاه دختر نوجوانی تیزبین بیان میشه کتاب روزنهای کوچک باز میکند برای دیدن انسانهایی که هر روز زیر پس ماندههای سمی فرهنگ اسلحه در آمریکا فرو میروند شاید آنها فرزندان فراموش شده باشند اما پس از خواندن کتاب هرگز انها را از یاد نخواهید برد این کتاب یک تراژدی غم انگیز تکان دهنده با چاشنی شیرینی از عشق پر است از شخصیتهایی که تا مدتهای طولانی پس از پایان کتاب در ذهن باقی میماند
کتابهای کلمنت رو دوست دارم ولی عشق و اسلحه به نظرم بهتر از دعا برای ربوده شدگان بود و با ان ارتباط بیشتری برقرار کردم. مخصوصا صدای خانم اعتمادی داستان را جذاب تر میکرد. روایت زندگی خانه بدوشان و یا بیخانمانها تا مغز استخوان انسان نفوذ میکرد. کلمنت در کتابهایش بیشتر مسئله فقر و تبعیض را به نمایش میگذارد به گونهای که حتی مجروح جنگی هم از ان مستثنی نیست. روابط انسان ها به خصوص انسان های فقیر در این کناب بخوبی دیده میشود. نکات بسیار خوبی در این کتاب بود و جمله بندی ها و تشبیهات و استعارهها محشر بود. کلمنت احساسات ادمها رو خیلی زیبا و ظریف نقش میکند. از مطالعه ان خیلی لذت بردم. موسیقی هم عالی بود. ممنون از کتابراه.
کتابی عالی، حتما بخونیدعشق و اسلحه داستانی است مسحورکننده دربارهٔ خانواده، اجتماع، خشونت و عشق که از دریچهٔ نگاه دختر نوجوان تیزبینی بیان می شود که خود به اجبار داستانی عجیب را زندگی می کند. کتاب روزنهٔ کوچکی باز می کند برای دیدن انسان هایی که هر روز تا زانو در پس مانده های سمی فرهنگ اسلحه در امریکا فرومی روند. آن ها شاید فرزندان فراموش شدهٔ امریکا باشند، اما پس از خواندن این رمان دیگر هرگز آن ها را از یاد نخواهید برد. تراژدی آرام کلمنت تکان دهنده است و غم انگیز با چاشنی شیرینی از عشق. داستان پُر است از شخصیت هایی که تا مدتی طولانی پس از پایان کتاب در ذهنتان باقی خواهند ماند. حتما پیشنهاد میشه که بخونید.
این کتاب به نوعی نقد و نکوهش حمل اسلحه و تبعات اون هست که به شکل داستان نقل شده. چون این موضوع در کشور ما رایج نیست شاید ارتباط برقرار کردن با اون برای ما سخت باشه ولی انصافا بسیار تاثیرگذار و قابل درک هست. قهرمان داستان شرح زندگی خودش رو که سالها همراه با مادرش و داخل یک اتوموبیل بوده تعریف میکنه و از جایی به بعد به دلیل سادگی و بی تجربگی این مادر و دختر، به نوعی در دام قاچاقچیان حمل اسحله میفتن و زندگی شون دستخوش تغییرات شدیدی میشه. از طرفی نویسنده دنیا رو از دریچه دید مادر ودختری ساده و زودباور روایت میکنه که خالی از لطف نیست. گوینده کتاب هم خیلی خوب و مسلط کتاب رو اجرا کردن.
داستان از دارای جذابیت و هیجان متوسط هست، محیط و موقعیت خوب بیان شده، اما به نظرم در بیان احساسات ضعیف عمل کرده و آن قدرها نمیشود فهمید شخصیت اصلی چه احساسی دارد. نویسنده به خوبی نشون داده، که چه طور افراد قربانی به راحتی در دام عشقی بیفرجام میفتن و در آخر نتیجهای جز فاجعه نداره. جاهایی از داستان مبهم ماند، علت رفتار آقای هرگز برنگرد و همینطور رفتار مادر که چه طور یکدفعه از این رو به اون رو شد که اهمیتی به فرزندش ندهد. گوینده صداش خوب بود، اما به نظرم اگه از صدای جوانترین استفاده میشد، مناسب تر بود. در کل داستان متوسطی هست، اما خواندنش رو به همه کسانی که فرزند نوجوان دارند توصیه میکنم
داستانی ملموس و واقعی از انسانهایی که به هر دلیل از جامعه طرد و رها شدهاند و گویی که اصلا وجود ندارند.... همچنین مشکلات و درگیریهای درونی و بیرونی هر یک از این افراد به خوبی تصویر شده است
و نکته مهم دیگر اینکه این افراد فقط ویژه جامعه آمریکا نیستند و در هر سرزمینی چنین رانده شدگانی از اجتماع، حال به هر دلیلی، دیده میشوند.
حکایتانسانهای تنها و درمانده با آرزوهایی که در حالت عادی بسیار ساده و معمولی هستند اما برای آنها دست نیافتنی شده اند و در این میان فساد و تباهی هم چاشنی چنین زندگی میشود.... گویی که هیچ انتخاب دیگری ندارند...
صدای راوی هم در خوب بود و گیرا سپاس
و نکته مهم دیگر اینکه این افراد فقط ویژه جامعه آمریکا نیستند و در هر سرزمینی چنین رانده شدگانی از اجتماع، حال به هر دلیلی، دیده میشوند.
حکایتانسانهای تنها و درمانده با آرزوهایی که در حالت عادی بسیار ساده و معمولی هستند اما برای آنها دست نیافتنی شده اند و در این میان فساد و تباهی هم چاشنی چنین زندگی میشود.... گویی که هیچ انتخاب دیگری ندارند...
صدای راوی هم در خوب بود و گیرا سپاس
در نقد این کتاب، باید گفت که در این کتاب، با یکی از زیباترین و جذابترین کتابهای عصر معاصر روبهرو هستیم. مادر و دختری که علیرغم میل باطنی، زندگی به شدت عجیب و غریبی دارند که ممکن است از دور جالب به نظر آید؛ لکن در باطن، پر است از ترس و لرز ابدی. فرم روایی داستان به گونهای است که مخاطب را به خوبی با خود همراه کرده به طوری که تا رسیدن به پایان داستان، حس کنجکاوی او فروکش نکند. در بطن این داستان، نقدهای ذکاوتمندانهای نسبت به جامعه کنونی آمریکا و معضلات آن دیده میشود. در کلام نهایی، مواجهه با این اثر و رودر رویی با هوشمندی نویسنده به شدت توصیه میشود.
چه کتاب قشنگی و کتاب خوان لذت خواندنش رو برایم صدچندان میکرد لحن کاملا مناسبی داشتند و توصیفات کامل نویسنده اززاون محل و دریاچه و به خصوص افراد دید واضحی به خواننده میداد. در کل کتاب خوبی بود و نقد خاصی نمیتونم ازش داشته باشم و جالب اینکه بیشتر شخصیتهای کتاب نه سفید سفید و نه سیاه بودند و بیشتر شخصیتها خاکستری بودند. فقطای کاش مادر داستان به غیر از رویاپردازی قوی بودن و چگونگی ارتباط با افراد مختلف هم به دختر کوچک خود یاد میداد. و جمله آخر حاوی اسپول است اگر کتاب را تمام نکرده اید نخوانید: مرگ ایلای دلمو خیلی خنک کرد
درود بر کتابراه عزیز.. شروع داستان تا جایی که پرل با خانم مکزیکی همراه نشده بود خوب بود ولی بعد از آن و بخصوص با آن پایان گنگ و نامفهوم دیگر جذابیتی نداشت.. به نظرم میشد شخصیت پرل را پرورش داد و سالهای آینده زندگی او را به تصویر کشید.. با اینکه روایت خانم اعتمادی یکنواخت بود ولی با آن حس غریبگی نداشتم و برایم دوست داشتنی و روان بود. شخصیت خواننده مکزیکی آمریکایی بنام سلنا پرز که در داستان راجع به آن صحبت شده کاملا حقیقی است و فیلم زندگی و ترور ایشان با بازی جنیفر لوپز ساخته شده. بطورکلی کتاب را پیشنهاد نمیکنم. پاینده باشید
کتاب، روایت داستان از دهان کودکی است، از اجتماع خاصی که در ماشین یا کاروان هستند، این روایت به گونه ای است که ما را داخل حس و حال و فرهنگ خود نمی برد، و ما وارد زندگی آن ها نمی شویم از دور نظاره میکنیم، اما حس خوبی نسبت به این گونه زندگی نداریم، انگار همه چیز و هر حرکتی مانند، تیر اندازی، کشتن، ول کردن و رفتن، حتی عاشق شدن، همینطور سر سری و بدون حس مسولیت انجام میشود و اینکار را نویسنده بدون دخالت و شخصیت سازی انجام میدهد دوستی نوشته بودند کتاب را نخوانید، اتفاقا باید خواند ودانست تا خوب را از بد تمیز داد با سپاس از شما
قبلا در کتاب روانشناسی رشد با نویسندگی یک آمریکایی در مورد زندگی سخت مادران تک فرزند بی پدر خوانده بودم روایت این کتاب گویای این شرایط هست دخترانی که در یک رابطه جنسی بدون تعهد دارای فرزند شده بعدا دچار افسردگی شده و دلبستگی جز فرزند پیدا نمی کنند ولی در شرایط اقتصادی دشواری زندگی خود و فرزندشان را اداره می کنند نکته دیگر کتاب به نظرم اعتراض به حمل اسلحه و عواقب آن را گوشزد می کرد نکته مثبت کتاب پذیرش فرزندان بدون سرپرست توسط بعضی از خانواده ها بود که به نظرم بین ما این موضوع جا نیفتاده و کمرنگ هست
کتاب خوبی بود و صدای مسلط و دلنشین گویندهاش باعث شد که از آثار ماندگاری تو ذهنم باشه.... البته نوع زندگی که در این کتاب بهس پرداخته شده برای ما شاید کمی نا مآنوس باشد اما اگر گوشهای از زندگی و گذشته ما، فقط گوشهای از آن شبیه زندگی دخترک داستان باشد مطمئنا این کتاب برای شما بسیار دلنشین و بیاد ماندنی خواهد بود. کسانی که دغدغه شان، آسیبهای اجتماعی است از خواندن این کتاب لذت خواهند برد. ممنونم از رادبو گوشه برای اجرای زیبای این کتاب. فقط ابکاش موسیفی متن کمتر خشن بود. ممنونم
سلام به کتابراه و کتاب راهی ها رمان عشق و اسلحه از زبان دختر نوجوانی روایت میشود که با مادرش در یک اتومبیل کهنه در محوطهی کنار کاروانهای اقامتی زندگی میکند. مادر به فلوریدای امریکا آمده و قرار بوده فقط با این ماشین یک توقف کوتاه داشته باشد، اما توقف چهارده سال طول کشیده. دختر او راوی روابطشان با آدمهایی مانند خودشان است. طردشدگانی که در آن محوطهی بزرگ زندگی میکنند. از سویی در نزدیکی ماشینشان منطقهای پر از تمساح وجود دارد که ثروتمندان با اسلحه برای شکارشان میآیند و ادامه داستان...
عشق و اسلحه داستانیست دربارهٔ خانواده، اجتماع، خشونت و عشق از دید یک دختر کتاب پنجره کوچکی باز می کند برای دیدن انسان هایی که هر روز تا کمر در پس مانده های سمی فرهنگ اسلحه در امریکا فرو می روند. آن ها شاید فرزندان فراموش شدهٔ امریکا باشند، اما بعد از خواندن این رمان دیگر هرگز آن ها را فراموش نخواهید کرد تراژدی آرام کلمنت تکان دهنده است و غم انگیز با چاشنی شیرینی از عشق. داستان پُر است از شخصیت هایی که تا مدتی طولانی پس از پایان کتاب در ذهنتان باقی خواهند ماند.
نویسنده یک مکزیکی آمریکایی هست، و به جوری انگار با تنفر کتاب رو نوشته. تفکرات چپی، که همه ی اقلیت ها رو فرشته و قربانی نشون داده و بقیه رو هیولا. کتاب از نظر ادبی سطح خیلی بالایی رو نداره ولی ارزش یک بار شنیدن و وقت گذروندن رو داره. تنها نکته مثبتش توصیفات خوبه کتاب بود که می تونستید به راحتی داستان رو تجسم کنید. ولی از یه جایی به بعد داستان خیلی خسته کننده شد. کلا میشه گفت تا ویس پنج یه سری توضیحات بود و بقیه اتفاقای مهم قسمت آخر افتاد.
بادرود به کتابراهیهای عزیز و تشکر از رادیو گوشه و خانم میچما سرمدی برای خوانش زیبای این اثر. داستان عشق واسلحه روایت جالبی از تضادهای زندگی ماست هر کدام از ما زمانی بین عشق وخشونت مجبور به انتخابی هستیم که خودمان میدانیم با ذات درونیمان درتضاد است این داستان روایتی از زندگی و عشق مادر و دختری است که در محیطی ناامن زندگی میکنند واسلحه انتخابی برای نگه داشتن عشق وامنیت در آن محیط زندگیست. موضوع داستان زیبا بود ولی با ساختار فکری جامعه ما در تضاد بود
ممنون از کتابراه عزیز که کتابی دیگه رو برا شنوندگان درنظر گرفتصدای دلنشین راوی عزیز ک این کتاب رو برای ما روایت کردند عالی بودکتابی ک بنظرم مشابه ش رو خیلی میشه ایت روزها دیدعشق مادرانه ب فرزند که با همهی سختیها بچه شو بزرگ میونه ولی از یه جایی به بعد خودش و احساسش براش تبدیل میشه به الویت و از فرزندش میگذرهبخاطر این موضوع نقدهای زیادی دیدم، ولی اگه یه کم واقع بینانه نگاه بشه، دور از واقعیت نیست و هیچ مادری رو بخاطر انتخابش نبایدسرزنش کنن
با عرض سلام و وقت بخیر در ابتدا از کتابراه ممنونم که این کتاب رو برای ایام نوروز بصورت رایگان در اختیار خوانندگان قرار داد. موضوع داستان که زندگی در یک ماشین با ان همه حواشی هسن برای من کاملا بدیع بود. عنوان داستان که عشق و اسلحه است برای داستان عنوان بسیار مناسبی است هر چند انگار عنوان انگلیسی آن Gun Love هست که به نظرم بایستی اسلحه عشق معنا شود. در هر صورت از گوش دادن به کتاب لذت بردم. داستان کشش خاصی برای جذب مخاطب داشت و واقعا ذهن رو درگیر میکرد.
با صدای گرم و دلنشین گوینده داستان جالب و غم انگیز و بسیار تأمل برانگیز را بشنوید، فرزندان تجاوز، فرزندان تولید مثل، فرزندان الکل، فرزندان اعتیاد، فرزندان طلاق، فرزندان بی فرهنگی. هنوز در فلسفه چرایی آن ماندهام، ما همچون چرخه گیاهان و جانوران نیستیم ما با اختیار متمایز شدیم ولی مدفون در خودخواهی هستیم، متنفرم از مردهای بی کنترل و زنهای دامن زن به این بی عرضههای لعنتی، کاش جهان جای بهتری بود برای یک بار زندگی.
رمان عشق و اسلحه یک داستان بسیار جذابه که معضلات اجتماعی رو به تصویر میکشه داستان بسیار روان و خلاقانه است و تضادهای قشنگی تو کتاب هست وجود ترس و خشم در عین حال لطافت داستان که هر شنوندهای با خودش همراه میکنه. گویندهگی و بخش صوتی کار هم خیلی جذابه. خانم کلمنت نویسندهی بسیار توانمندی هستن. در کل پیشنهاد میکنم حداقل یک بار بخونیدش.. در آخر از کتابراه تشکر میکنم که این کتاب رو رایگان در اختیارمون قرار داد.
کتاب نسبتا خوبیه و برا من بعد دیگری از زندگی رو به نمایش گذاشت که تجربه ش نکردم و شناختی هم ازش نداشتم. زندگی خارج از چهارچوب تعریف شده. شاید اگه تو محیطی سخت گیر از نظر خوب و بد و با پدر و مادری قانونمند بزرگ شده باشین بیشتر براتون جالب باشه. در ابتدا صدا و نحوه خوانش گوینده برام جذاب نبود ولی بعد از چند فصل برام جذاب شد و یکی از مواردی که باعث شد کتاب رو تا آخر گوش بدم صمیمیت نهفته در صدای گوینده بود.
جنیفر کلمنت که استاد روایت طردشدگان و حاشیه نشینان است در عشق و اسلحه راوی جوانی را بر میگزیند که با مادرش در یک اتوموبیل کهنه در محوطهی کنار کاروانها اقامتی زندگی میکنند. مادر به فلوریدای آمریکا آمده و قرار بود فقط با این ماشین یک توقف کوتاه داشته باشد. اما توقف چهارده سال طول کشیده. دختر او راوی روابطشان با آدمهایی مانند خودشان است. طرد شدگانی که در آن محوطهی بزرگ زندگی میکنند.
کتاب عشق و اسلحه
کتاب عشق و اسلحه
نویسنده وضع خشونت در سطوح مختلف جامعه امریکا وتاثیر ناهنجاریها ونابسامانیها موجود در جامعه توصیف میکند وزشتی جنگ و خرید وفروش اسلحه وتاثیر آن را بر سرنوشت تعدادی از افراد ان جامعه توصیف میکند زندگی دختر ومادری در ماشین برای مدتی بسیار طولانی جادبه اصلی کتاب است فقر وحاشیه نشینی ومعضلات وبدبختیهای ناشی از آن که خیلی خوب بیان شده است البته ترجمه خوب وروانی هم دارد که به راحت تر خواندن ان کمک میکند.
عشق و اسلحه داستانی است مسحورکننده دربارهٔ خانواده، اجتماع، خشونت و عشق که از دریچهٔ نگاه دختر نوجوان تیزبینی بیان می شود که خود به اجبار داستانی عجیب را زندگی می کند. کتاب روزنهٔ کوچکی باز می کند برای دیدن انسان هایی که هر روز تا زانو در پس مانده های سمی فرهنگ اسلحه در امریکا فرو می روند. آن ها شاید فرزندان فراموش شدهٔ امریکا باشند، اما پس از خواندن این رمان دیگر هرگز آن ها را از یاد نخواهید برد.
این رمان به شما وعدهی یک شاهکار جذاب را میدهد، بسیار قوی شروع میکند، بوی غرب و فیلمهای وسترن میدهد، داستان غیر تکراری دارد و دارای ایدههای خلاقانه و هنریست، اما رفته رفته به یک داستان کاملا معمولی و کم جذبه با طعم افسردگی و سیگار تبدیل میشود و مانند قلب تپنده ایست که به مرور از حرکت باز میایستد. همچنین کتاب پایان قابل پیشبینی دارد و درکل چیزی به شما اضافه نمیکند. نخوانید و گوش ندهید. تمام
کتاب خوب و تاثیر گزاری بود به نظر من دوران نو جوانی هر کسی قسمتی حساس و پر تنشی از زندگی هر فرد هست اینکه چطور در نوجوانی میتونی انتخابهای درست داشته باشی رو اصلا نمیشه پیش بینی کرد یا فهمید نمیتونم اینو به عنوان سرنوشت یک مادر قبول کنم ولی برای اینکه این تصمیم رو میگیره چه موقع فرارش وچه موقع مردنش نمیتونم قضاوتش کنم در کل کتاب خوبی بود که ادم مجبور میکرد به نوجوانی خودش برگرده
جنیفر کلمنت که استاد روایت طردشدگان و حاشیه نشینان است در عشق و اسلحه راوی جوانی را بر میگزیند که با مادرش در یک اتوموبیل کهنه در محوطهی کنار کاروانها اقامتی زندگی میکنند. مادر به فلوریدای آمریکا آمده و قرار بود فقط با این ماشین یک توقف کوتاه داشته باشد. اما توقف چهارده سال طول کشیده. دختر او راوی روابطشان با آدمهایی مانند خودشان است. طرد شدگانی که در آن محوطهی بزرگ زندگی میکنند.
در مورد کتاب جالب و شنیدنی بود.. عشق مادر به زندگی و بچه.. مکافاتهای بیخانمانی و در آخر دردسر عشق که مانند کتاب، تیر خلاص رو به زندگی مادر و دختر میزنه... دختر میمونه و آیندهای نامعلوم و گنگ... جمله معروف کتاب هم واقعا عالی بود، اگر خواستی بفهمی کی دوستت داره خودت رو به مریضی بزن.. راوی و صدای گیرای ایشون هم به جذابتر شدن کتاب کمک شایانی داشت... موزیک متن هم خوب بود.. ممنون
(هیچوقت نمیفهمی شیطان کجا قایم شده. دروغگوها همیشه خودشون رو کشیک یا شاعر نشون میدن. اون توی پاکترین جاها پنهان میشه)
من با کتابراه عاشق کتاب صوتی شدم صدای راوی را دوست داشتم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر مکزیک در قالب رمان پیشنهاد میکنم داستان غمگین اما جذاب است داستان زندگی یک دختر، که چهارده سال را در یک ماشین به همراه مادرش به سرآورده
من با کتابراه عاشق کتاب صوتی شدم صدای راوی را دوست داشتم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر مکزیک در قالب رمان پیشنهاد میکنم داستان غمگین اما جذاب است داستان زندگی یک دختر، که چهارده سال را در یک ماشین به همراه مادرش به سرآورده
داستان بخودی خود قشنگ نبود، قصه زندگی آدمهایی که درست پا جا پای کسانی می گذاشتند که قبلاً آن راه رفته وضربه دیده اند وجان خودرابر سر ندانم کاری ها گذاشته اند. فقروهمپایه آن قاچاق که همیشه چون سرابی دلخوش کن است. آن چیزی که مرا وادار کرد آن را بشنوم صدا وبیان زیبای راوی آن بود که قبلاً کتاب باغهای تسلا رااز ایشان شنیده ام که بی نهایت زیبا خوانده بود.