نقد، بررسی و نظرات کتاب بگذار کودکی کنم - سحر حسنی
مرتبسازی: پیشفرض
فاطمه سلیمانی
۱۴۰۱/۰۷/۰۴
81
این کتابو اول از روی اسمش انتخاب کردم بعدش هم بخاطر اینکه نوشته بود واقعیه و وقتی بخش نمونه. کتابو خوندم تصمیم گرفتم حتما بخرمش و بقیه اشو بخونم خودمو جای شخصیت داستان قرار دادم باهاش گریه کردم باهاش خندیدم نگران شدم و متنفر شدم و عاشق شدم کتاب خوبی بود ولی خیلی براش گریه کردم و واقعا از جاهلیت اون زمان ناراحت شدم و غصه خوردم حتما باید افرادی ک عقیده قدیمی دارن و معتقدن دخترها و پسرها باید زود ازدواج کنن و با اونیکی ک خانواده اشون انتخاب میکنه زندگی کنن حتما حتنا این کتابو بخونن و بفهمن چقد اشتباه میکنن هاجرهای زیادی توی این دنیا وجود دارن ک بچگی نکردن و حسنهای زیادی ک ب عشقشون نرسیدن و هاجرهای رندگیشونو عذاب دادن این کتاب متناسب بیشتر سنها هست از نوجونان تا بزرگسالان شاید چون بزرگسالان ما کتاب نخوندن و از زندگی بقیه درس نگرفتن زندگی خیلی از بچها رو نابود کردن و ب تباهی کشیدن ک توی سن کم چیزهایی تجریه کنن ک ادم بزرگها هم زیر غم اون دردها کمر خم میکنن ب افرادی ک این کتابو خوندن یا میخونن توصیه میکنم برای بقیه هم این داستانو تعریف کنن شاید ازدواجهای زوری و زود هنگام کمتر و کلا از بین برع
سلام و عرض ادب
واقعا بهترین کتابی بود که تو عمرم خواندم خیلی جذاب و گیرا بود و خیلی دلم میگرفت در یکی دو روز تمومش کردم و واقعا خیلی دلم به حال هاجر میسوزه که چقدر زود ازدواج کرده بود و از سنتهای خرافاتی قدیم خیلی حالم بده میشد و چه ظلمها که به هاجر از طرف خود حسن و خانواده حسن بهش شد و صبر عجیب هاجر و توکل به خداوند و استعانت از خدا در زمان سختیها خیلی برام جذاب بود و در به قول شاعر که میگه
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
و خدا جای حق نشسته هر چه بلا سر هاجر آوردن بعداً تقاص پس دادن از تومور گرفتن حسن و تصادف پریچهره و اتفاقات بد که برای افرادی که به هاجر ظلم کردن افتاد بهم این درس داد که متوجه بشیم که دنیا دار مکافات هست خوبی کردی اجرش میبینی ولی ظلم گردی باید منتظر تاوانش تو همین دنیا باشی و دلم خیلی بعد هاجر به زهرا سوخت که از دست ظلمهای باباش قرص برنج خورد و فوت کرد. خوندنش به همه توصیه میکنم مخصوصا به پدرانی که ظلم به خانواده میکنن و خودشونو صاحب اختیار زن و بچه هاشون میدونن و به قول حسن زن و بچههای خودمم هر جوری دلم خواست رفتار میکنم بهشون میگم تو همین دنیا منتظر تقاص باشن. دنیا خیلی کوچیکه.! 😜
واقعا بهترین کتابی بود که تو عمرم خواندم خیلی جذاب و گیرا بود و خیلی دلم میگرفت در یکی دو روز تمومش کردم و واقعا خیلی دلم به حال هاجر میسوزه که چقدر زود ازدواج کرده بود و از سنتهای خرافاتی قدیم خیلی حالم بده میشد و چه ظلمها که به هاجر از طرف خود حسن و خانواده حسن بهش شد و صبر عجیب هاجر و توکل به خداوند و استعانت از خدا در زمان سختیها خیلی برام جذاب بود و در به قول شاعر که میگه
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
و خدا جای حق نشسته هر چه بلا سر هاجر آوردن بعداً تقاص پس دادن از تومور گرفتن حسن و تصادف پریچهره و اتفاقات بد که برای افرادی که به هاجر ظلم کردن افتاد بهم این درس داد که متوجه بشیم که دنیا دار مکافات هست خوبی کردی اجرش میبینی ولی ظلم گردی باید منتظر تاوانش تو همین دنیا باشی و دلم خیلی بعد هاجر به زهرا سوخت که از دست ظلمهای باباش قرص برنج خورد و فوت کرد. خوندنش به همه توصیه میکنم مخصوصا به پدرانی که ظلم به خانواده میکنن و خودشونو صاحب اختیار زن و بچه هاشون میدونن و به قول حسن زن و بچههای خودمم هر جوری دلم خواست رفتار میکنم بهشون میگم تو همین دنیا منتظر تقاص باشن. دنیا خیلی کوچیکه.! 😜
داستان زندگی دختری به اسم هاجر که در کودکی و به اجبار پدرش با حسن که اوهم به اجبار پدرش تن به این ازدواج داده شروع میشه. داستان کودک همسری و دردها و رنجها و سختیهای ازدواجهایی از این سبک رو خیلی شنیدیم و خوندیم و متاسفانه در این داستان اون قدر در مورد کتک خوردنهای هاجر و جراحتهای بدنش گفته شد اما در مورد چگونه مداوا شدنش نگفته مثلا پایی که با ترکه زدن به کف پاخون ریزی کرده وگوشتش کنده میشه چه طور میشه با اون پا همون روز راه رفت و یا کاسه مسی داغ که روی کمر کسی بگذارند و داغش کنند چه طور بهبود پیدا کرده رو نگفته یه نکته خیلی مبهم دیگه داستان هم که تو روستایی که فقط یه ماشین بوده چه طوری یه کارگر ساده مزرعه اون ماشین رو دستکاری میکنه تا جایی که ماشین به دره سقوط میکنه و سرنشین ماشین میمیره. اینها نکات مبهم و سوال برانگیز داستان بود که میشد بهش توجه کرد. اما به این مسئله خوب پرداخته بود که دختر و زنی که در منزل پدرش پشت و پناهی نداشته باشه جسارت و بی توجهی خانواده همسرش خیلی زیاد میشه و واقعا زن موقعی ارامش داره و میتونه ارامش رو به دیگران هدیه بده که پشتوانه و دلگرمی داشته باشه که این نقش تو داستان با کمک پدر شوهر هاجر ایفا میشد. و این که زندگی کردن با مردی که دست بزن دارد و به اخلاق و تعهد پای بند نیست عاقبت خوشی ندارد و فرزند آوری در چنین خانوادهای موجب تحکیم خانواده نمیشود بلکه به تعداد افراد رنجور و افسرده جامعه میافزاید و این که پایان داستان واقعی تر از شروع و متن داستان بود
مطالعه کتابهایی از این دست را برای پدرها و مادرهایی که به زور برای ازدواج بچه هاشون تصمیم میگیرند، پیشنهاد میکنم.
مطالعه کتابهایی از این دست را برای پدرها و مادرهایی که به زور برای ازدواج بچه هاشون تصمیم میگیرند، پیشنهاد میکنم.
کتاب خوبی بود، با وجود اینکه در ابتدا از واقعی بودن سرگذشت زندگی هاجر گفته بودن اما انگار نویسنده از قوه تخیل بهره گرفتن، همین امر موجب شده که آمیخته شدن واقعیت و خیال پردازی به وضوح نشون داده بشه... نکته دوم: غلط املایی به وفور دیده میشه. و سوم اینکه سن و سال در چند جای داستان به اشتباه حساب شده. درسته چند جا از داستان نویسنده سعی در حذف بعضی از قسمتهای داستان و به خلاصه وار بودن به ویژه در انتهای کتاب بسنده کرده بودن اما درکل کتاب جالبی بود که با تک تک اتفاقات (خنده، شادی، غم، غصه، از خود گذشتگی و... ) میتونستم خودم رو جای شخصیتهای مختلف و لحظات حساس و غم انگیز بذارم... امیدوارم هیچ بانویی در سرزمین عزیزمون گرفتار چنین مصیبتی نشه و همچنین تونسته باشم با نظرم به شما در انتخابی بهتر کمک کرده باشم
کتاب فوق العاده قشنگی بود با اینکه داستان بسیار بسیار بسیار غم انگیزی را روایت میکرد چقدر هنگام خواندن کتاب غصه خوردم خشمگین شدم گاهی دلم میخواست داد بزنم از ظلمی که به راوی داستان و زنان سرزمینم شده و میشود.
این همه بی عدالتی و ظلم و خدایی که میبیند و ساکت است این حق زنان نیست و تا زمانی که خود زنان به فکر هم نیستند و هوای هم را ندارند انتظاری از مردان نمیرود.
خواندن کتاب را به مردان مخصوصا پیشنهاد میکنم و امیدوارم روزی زنان از این همه سختی و ستم و دیدگاههای قدیمی رها شوند
این همه بی عدالتی و ظلم و خدایی که میبیند و ساکت است این حق زنان نیست و تا زمانی که خود زنان به فکر هم نیستند و هوای هم را ندارند انتظاری از مردان نمیرود.
خواندن کتاب را به مردان مخصوصا پیشنهاد میکنم و امیدوارم روزی زنان از این همه سختی و ستم و دیدگاههای قدیمی رها شوند
سیر تکاملی داستان بد نبود پایان بازی داشت ولی انگار ناقص بود توقع داشتم عاقبت همه افراد داستان یکم واضح تر مشخص بشه در کل داستان عبرت آموزی بود برای همه به نظرم ک خانوادهها بیشتر مراقب جوون هاشون باشن جوونها هم سعی در پیدا کردن راه درست زندگی باشن مسئله کودک همسری رو توضیح داده بود ک متاسفانه یک پدیده رایج هست توی برخی از روستاها و حتی شهرهای کشور و عواقب گاها بدی رو روی روح و روان افراد داره. در کل پیشنهاد میکنم بخونیدش چون زبان داستان برای من جالب و سرگرم کننده بود.
به نظرم این کتاب طرز زندگی گذشتگان ما که کاملا مردسالاری و حاکمیت مرد بود را نشون میده رمانی به شدت غم انگیز و به افرادی که حالت عصبی و افسره هستند پیشنهاد نمیدم که این حالتشون رو بدتر میکنه ولی درد این رمان اینه که زن را فقط برای زاییدن و کلفتی و نیاز جنسی میخوان و زن هیچ ارزش معنوی برای مرد نداره و این یعنی ظلم و ستم به جامعه زن که خوشبختانه الان مثل گذشتگان دور نیست و زن برای حق خودش میجنگه و حتی مردها هم تعداد اکثریتشون روشن فکرن.
وجود باورها و اعتقادات غلطی که در جوامع و در اذهان بزرگترها خصوصا والدین وجود داشته و موجب شکل گیری ازدواجهای به شدت نادرست و به دنبال آن تولد کودکانی که در آینده دچار انواع و اقسام معضلات جسمی و روحی و بعضا اعتیاد به موادمخدر و مسکرات و یا خودکشی میشدهاند. در این رمان هم قدری از این مصایب روایت شده که به نظرم تا حدودی در میزان خشونتهای شخصیتهای داستان علیه شخصیت اول یعنی هاجر شاید اغراق هم شده. تشکر از خانم نویسنده
با احترام به نویسنده: اگر این خانم متولد ۱۳۱۲ بوده با دوازده سال سن میشه سال ۱۳۲۴اون بچه اولش رو آورده حالا ما بعد بیست سال هم در نظر بگیریم نه خانهها حمام داشتن و نه قرص برنجی اون زمان بوده آخه یه بچه دوازده ساله مگه چقدر توانایی داره که انقدر کتک بخوره و بازم بلند بشه و کار انجام بده، زایمان کنه بلند بشه در جا کار انجام بده ایشون زمان حال رو با زمان گذشته مخلوط کردن و برای جذب خواننده بنظرم خیلی تخیل قاطی شده بود
داستانی بسیارغم انگیز، اوایل. کتاب کلا به کتک ودعوا وگریه گذشت، به نظرم میشد داستان روجذاب ترازاین تعریف کرد ، اینهمه فشارروانی وفقط وفقط کتک کاری، یکم دورازذهنه، اغراق به کاررفته بود به نظرمن. چندان پایان خوب وخوشی هم نداشت، به نظرم اگرکتاب روبرای این میخونیدکه آگاهی پیداکنید یا اطلاعات مفیدی به دست بیارید این کتاب اصلا مناسب نیست ، چون بجز درد ورنج به هیچ چیز دیگه ای نپرداخته.
کتاب خوبی بود داستان کاملا واقعی به نظر میرسید و حقیقت زندگی بود ولی متاسفانه حقیقت تلخی بود خیلی از زندگیها اینجوریه ولب به عنوان خواننده کتاب داستان گاهی وقتها توقع خوشی و عاشقی شخصیت اصلی داستان رو داشتم واقعا هرجاگفتم الان همه چی اوکی میشه وضع بدتر شد ولی خب اگه میخواستی دقیق بشی عبرت آموز بود و درس خوبی به من داد اینکه گاهی توهرنقشی اززندگی که باشی باید کوتاه بیای و صبوری کنی.
خیلی ابکی بود اون زمان ازدواج تواون سن به شدت رواج بوده و عادی چطور مادرو خواهرش و دروهمسایه ناراحت ازدواج تو سن کمش بودن مگه خودشون موبع ازدواج بزرگتر بودن!!!! پسره فقط ۷سال بزرگتربود بعد به این میگفته جای بچه منه من دارم بچه بزرگ میکنم!!!! چراانقد بیش از حد نویسنده شخصیت هاجرو ذلیل و بی عرضه و خنگ نشون داده تااین حد؟ پر از پیش امدهای فیر واقعی غیر منطقی
خیلی بزن بزن بود اوایل، تو ساده لوحی دختر انگار اغراق شده حداقل مادر دختر در مورد مسائل ساده مثل عادت ماهیانه میتونست یادش بده و آمادگی پیش از ازدواج هیچی نمیدونست، نفرت عمیق مادر شوهر و شوهرش عجیبه، بجای داستان گفته بود با خاک پوشاک شده بچه برام جالب بود چجوری با خاک آخه؟ در کل داستانی واقعیست و زنان زیادی حتی الان گرفتار کودک همسری و آزار و اذیت میشن
بسیار داستان ضعیف و غیر قابل باور داشت به ویژه جایی که زن رو میخواستن سنگسار کنن و در ادامه داستان اومده که مادرش بی اطلاع بود و برای همین از حال رفت در اون زمان ودر ابادی چطور این خبر رو نشنیدن، در جای جای داستان از این مدل حرفها وجود داشت که داستان رو خیلی ضعیف میکرد برای هیچ گروه سنی توصیه نمیکنم
سلام فعلا تونستم مقداریش رو بخونم. ذهنم از واقعیتهایی که سر یه انسان میتونه بیاره قفل شده خواهشا با اطرافیانتون خوب برخورد کنید چون برخیها صدمههای روحی زیادی دارن، مرحم زخم هم دیگه باشید و باشیم. نه این که نمک بپاشیم روزخم همدیگه. درسته خدا همه مون رو نجات میده اما ماهم باید رفتار درست داشته باشیم.
کتاب سراسر تلخی و کتک و دعوا بود و هاجر زنی که با اینکه سعی میکرد قوی باشه اما چارهای جز تن دادن به این زندگی و کتک از شوهرش نداشت، و باعث و بانی تموم این سختیها به نظر من پدرهای اونا بودن که بدون در نظر گرفتن علایق بچه هاشون اونا رو به عقد هم درآوردن که تو زندگی به جز آزار همدیگه و بچه هاشون کاری نکنن
سرگذشت جالبی بود تقریبامیشه گفت افکار و عقاید قدیمیها در مورد دختر همینحور بوده البته خانوادههای زیادی بودن که برای زن ارزش و احترام خاصی قائل بودن ولی میشه گفت جسارت زن و اعتماد به نفسش هست که باعث میشه دیگران بهش بها بدن و احترام بزارن,
در کل متن کتاب خوب نگارش شده بود و خیلی زیبا سرگزشتها را به چالش کشیده بود
در کل متن کتاب خوب نگارش شده بود و خیلی زیبا سرگزشتها را به چالش کشیده بود
کتابی از سرگذشت زنانی که هیچی قدرتی در تصمیم گیری برای زندگی خود ندارند ولی پراز اغراق و رنج تموم کتاب شاهد کتک خوردن و ظلم پذیری یک دختر کوچک هستیم که در اخر هم سرنوشتش سیاه شد بهتر بود بعد از ان همه سختی یک فرد قدرتمند میساخت تا بتواند انتقام عمرش را بگیرد نه اینکه شکست خورده انتظار مرگش را بکشد
داستان بسیار غم انگیز بود و نویسنده هم خیلی اغراق کرده بود آخه مگه میشه یک دختر دوازده ساله تحمل این همه کتک و شکنجه را داشته باشه و اطلاع نویسنده درمورد خانواده هاجر هیچ اشارهای نکرده بود که ازدست این مرد نجاتش بدهند فقط این داستان غم گریه زاری بود و پایان خوبی نداشت زیاد جالب نبود
تمام داستان پر بود از انرژی منفی برام باورکردنی نبود آدمای داستان اینقدر ظالم و وحشی باشند که حتی به دختر و عروس خودشون هم رحم نمیکنند بعضی وقتها ظلمی که بهمون میشه البته از حماقت خودمونه هاجر با اینکه شوهرش رو میشناخت چرا باید بچه چهارم و پنجم رو میآورد که اونا هم بدبخت بشه مثل خودش
من کتابهای با نگارش گذشته رو دوس دارم، اینکه مادربزرگهای ما چه مشکلاتی داشتن و الان ما چقدر آزاد هستیم با وجود ثروت مند بودن پدرش باز هم زود شوهرش دادن تا از شر دختر بودنش خلاص شن. من اطرافم این جور موردها زیاد دیدم فقط اکثرا آخرش زندگیشون خوب بوده ولی متاسفانه اینجا خوب نبود