نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی یکی پس از دیگری - فریدا مک فادن
3.9
117 رای
مرتبسازی: پیشفرض
فاطمه رحیمی
۱۴۰۱/۱۰/۱۹
00
داستان خوبی بود چون توانسته بود بخوبی وحشت و دلهره و معمایی غیر قابل پیش بینی را طراحی کند و درعین حال به یک مسئله روانشناسی یعنی روانپریشی بپردازد لیزی در کودکی با خیانتهای پدرش روبرو بوده واز این حیث تحت تاثیر قرار گرفته و تحمل خیانت را نداشته بدیهی است حساسیت و شخصیت آدمها در برابر نا هنجاریها یکسان نیست اما برایم عجیب بود کلر که کودکی را با مادر سخت گیر بی رحم و روان پریش بدون حضور پدر با آن مدرسه که معلمش صبحها مست بود و شاگردانش مشکل دار بودند و حتی اولیا مدرسهاش کم مشکل نداشتند با آن کاری که در برداشتن کلاه از سر کلر کردند، گذرانده نه فقط براحتی از کنار مرگ مادر عبور کرده و به نوعی مقصر بوده که بارها میخواسته او را به قتل برساند در جوانی در مرگ پدرش بی تردید نقش داشته گربه محبوب مادرش را کشته چشم همکلاسی قلدرش را کور کرده و نسبت به همسرش خیانت کرده حالا اینقدر آدم نرمالیست! و حتی به خاطر خیانتش خود را عمیقا سرزنش میکند و البته توجیهی هم که در داستان آمده برای خودش دارد یادم افتاد از محبت مادر محروم بوده وحالا دو فرزند دارد که بی نهایت دوستشان دارد تحصیلات عالیه دارد و شغل شریفی دارد ولی خوب انتظار میرود اینها در برابر آن ناملایمات کافی نباشد و قدری نا هنجاری روحی روانی داشته باشد بهر حال داستان، تباهی ریشه دار و خیانت در حد وفور آدمها را منعکس میکند و نکته دیگر اینکه اگر ماشین خراب نمیشد داستان چگونه پیش میرفت چون ظاهرا عمدی در خرابی ماشین نبود گویندگی داستان خیلی خوب بود فقط شاید در بعضی جاها که ظاهرا هیجان لازم نبود با هیجان وبلند خوانده میشد.
کلیت داستان بنظرم محتوای سنگین و چشمگیری نداشت. بسیار کلیشهای و غیرواقعی و غیرممکن بود. ارزش وقتی که صرف شد نداشت. کلا داستان ضعیفی داشت. معماهای ریز داستان به طرز بچه گانهای جواب داده میشد. ضمن اینکه ابتدای داستان به شکل بی محتوایی کش دار و حوصله سر بر بود و بیش از اندازه به جزییات پرداخته شده بود و انتهای آن هم به شکل کودکانهای معماها حل شد. چرایی قتل میشل هم درست تعریف نشد.
ودر آخر اینکه تنها حسن این کتاب صوتی تدوین و اجرای زیبای گوینده و موسیقی متن آن بود.
موفق باشید.
ودر آخر اینکه تنها حسن این کتاب صوتی تدوین و اجرای زیبای گوینده و موسیقی متن آن بود.
موفق باشید.
جذابیت داستانی و غافلگیری عنصر اصلی نوشتههای فریدا مکفادن هستش.... این کتاب هم از این قانون مستثنی نبود.
هر چند روایت کمی سطحی بود و کوتاه بودن فصلها خیلی کمتر اجازه ارتباط گیری با شخصیت هارو میداد و حتی اسم فصل هم داستان اون رو جلوتر اسپویل میکرد، فصلهای فلش بک جذاب بودن....
و پایان کتاب مثل همهی کارهای مکفادن یه پنجرهای رو به سیاهی رو در ذهن خواننده برای همیشه باز نگه میداره....
واسه من کتاب بخش D اثر قابل احترام تری بود....
هر چند روایت کمی سطحی بود و کوتاه بودن فصلها خیلی کمتر اجازه ارتباط گیری با شخصیت هارو میداد و حتی اسم فصل هم داستان اون رو جلوتر اسپویل میکرد، فصلهای فلش بک جذاب بودن....
و پایان کتاب مثل همهی کارهای مکفادن یه پنجرهای رو به سیاهی رو در ذهن خواننده برای همیشه باز نگه میداره....
واسه من کتاب بخش D اثر قابل احترام تری بود....
داستان رو میشه به دوبخش تقسیم کرد اخر داستان و روند که داستان داره تا به اخرش برسه اخر داستان از نظر من جذاب بود ولی کمی شایدبشه گفت منطقی نبود.
روند داستانم
از نظر من متوسط رو به خوب بود و گوینده هم کارش خوب بود فقط گاهی اوقات یکم یسری خندهها و فریادها رو زیاد میکشید در کل کتاب خوبیه و مخصوصا پایان غیر قابل پیش بینی داره فقطای کاش انگیزه لینزی کمی منطقی تر بود.
نمیگم خیلی دور از واقعیت بود ولی کمی هم غیر منطقی بود
روند داستانم
از نظر من متوسط رو به خوب بود و گوینده هم کارش خوب بود فقط گاهی اوقات یکم یسری خندهها و فریادها رو زیاد میکشید در کل کتاب خوبیه و مخصوصا پایان غیر قابل پیش بینی داره فقطای کاش انگیزه لینزی کمی منطقی تر بود.
نمیگم خیلی دور از واقعیت بود ولی کمی هم غیر منطقی بود
از فکر نویسنده برداشت متفاوت داشتم
اتفاقات همیشه شبیه تفکرات ما پیش نمیره گاهیی نفر اشتباه بزرگ تو رو میبخشه در حالی که ازش متنفری اما کسی به خاطری اشتباه ساده دوستش قاتل میشه فکر میکنی سفر بهت خوش میگذره کنار دوست عزیزت و حالت رو بهم بزنه همسر منفور اما سفر وحشتاناک میشه و عشق برمیگرده و دوستت.... زندگی و آدمهای چالش زیباست کافی فقط هیچ چیز رو جدی نگیریم و همه چیز رو مهم بدونیم
اتفاقات همیشه شبیه تفکرات ما پیش نمیره گاهیی نفر اشتباه بزرگ تو رو میبخشه در حالی که ازش متنفری اما کسی به خاطری اشتباه ساده دوستش قاتل میشه فکر میکنی سفر بهت خوش میگذره کنار دوست عزیزت و حالت رو بهم بزنه همسر منفور اما سفر وحشتاناک میشه و عشق برمیگرده و دوستت.... زندگی و آدمهای چالش زیباست کافی فقط هیچ چیز رو جدی نگیریم و همه چیز رو مهم بدونیم
کتابی زیبا من واقعا این کتاب رادوست داشتم..... وکسانی که این ژانر رادرست دارند پیشنهاد میکنم گوش کنند ولذت ببرن..... صدای راوی زیبا وگوشنواز.... جذابیت این کتاب به قدری است که نمیتوانید اصلا حدس بزنید اخر کتاب چه میشود..... کتاب از گیرایی خاصی برخورداراست.... ممنون از کتابراه به خاطر زحمات زیادی که میکشد
داستان مهیجی بود آدمها اتفاقاتی که در کودکی برایشان رخ میدهد و پدر و مادر و اطرافیانی که باعث میشوند شخصیت کودک شکل بگیرد باید خیلی مسئولیت پذیر رفتار کنند. اکثرا انسامها عقدههایی در درونمان از گذشته شکل گرفته که باعث اختلالت روانی هر چند کوچک بشودو این عقده یا روانپریشی بیشتر ریشه در خردسالی یا نوجوانی دارد. شخصیت اصلی داستان هم قربانی گذشته خود بود.
یک داستان جنایی... با خوانش گویندهای بسیار خوب...
در کل نوشتههای فریدا مک فادن جذابند و تم جنایی دارند. میخکوب میشوی و تا پایان داستان در گیر کتاب میمانید.
موضوع کتاب راجب زوجی است که به خاطر سرد شدن روابطشان تصمیم میگیرند با چند تا از دوستانشان به سفر بروند و در طی سفر اتفاقاتی پیش میآید که اصلا قابل پیش بینی نیست.
در کل نوشتههای فریدا مک فادن جذابند و تم جنایی دارند. میخکوب میشوی و تا پایان داستان در گیر کتاب میمانید.
موضوع کتاب راجب زوجی است که به خاطر سرد شدن روابطشان تصمیم میگیرند با چند تا از دوستانشان به سفر بروند و در طی سفر اتفاقاتی پیش میآید که اصلا قابل پیش بینی نیست.
یه کتاب مهیج با پایان غیر قابل حدس. به این صورت که تا لحظه اخر ذهن خواننده مدام از کاراکتری به کاراکتر دیگه منتقل میشه بعنوام مضنون
اگه به کتابای جنایی، معمایی علاقه دارین انتخاب خیلی خوبیه،
در رابطه به گویش و جنبه صوتی محتوا هیچ ایرادی نداشت و کاملا حسی که باید رو بدون نقص و کاستی به شنونده منتقل میکرد
ممنون از کتابراه 🤍
اگه به کتابای جنایی، معمایی علاقه دارین انتخاب خیلی خوبیه،
در رابطه به گویش و جنبه صوتی محتوا هیچ ایرادی نداشت و کاملا حسی که باید رو بدون نقص و کاستی به شنونده منتقل میکرد
ممنون از کتابراه 🤍
روایت داستان خوب بود اما خود داستان خیلی معمولی شاید حتی تکراری بود. نمیدونم نویسندهها چه گیری دادن به اختلالات روانی، داستانها طوری نوشته میشوند که کسی با آن بیمار زجر کشیده همدلی نمیکنه، چون فکر کی کنه با یک هیولای بد ذات طرف هست نه یک بیمار، کسی اون بچه با انگشتای یخ زده و شکم گشنه و موهای تراشیده را یادش نمیاد.