نقد، بررسی و نظرات کتاب شنای شبانه - مگان گلدین
4.4
14 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان از دید یک گوینده و مجری پادکست هست که پرونده های جنایی رو مورد بررسی قرار میدن و داره جریانات و روند برگزاری دادگاه تجاوز به یه دختر کم سن و سال و همزمان حقیقت تجاوزی که سال ها پیش برای دختر دیگه ای اتفاق افتاده رو بیان میکنه قسمت های ابتدایی داستان به دلیل گنگ بودن احتمالا احساس کنجکاوی شمارو خیلی قلقلک نده ولی به مرور داستان طوری پیش میره که هرچقدر هم اطلاعات رو کنارهم بذارین دستاوردی برای پیش بینی ادامه داستان بهتون نمیده تا یک چهارم پایانی تقریبا و هیمن باعث جذابیت داستان میشه
کتاب نسبتا خوبیه. کتابی پلیسی معمایی با درون مایههای اجتماعی. موضوع کتاب بیشتر از قتل و معمای پیدا کردن قاتل، در رابطه با تجاوز به عنف و پیامدهای بعدی آن برای قربانیان و خانواده آنهاست. به علت موضوع کتاب (بررسی تجاوز به عنف)، فضای کتاب هم فضایی پر تنش و در کل غمگین است. به نظرم کتاب نکات آموزنده خوبی داشت بخصوص برای دختران و زنان و نیز پدر و مادرها که چطور ممکن است فردی طعمه تجاوز شود و چطور باید از قرار گرفتن در چنین موقعیتهایی اجتناب کرد. ترجمه کتاب خوب و روان است. تشکر از کتابراه عزیز.
این کتاب از این جنبه که باعث میشه درباره تجاوز یه مقدار اطلاعات بیشتری کسب کنید و با قربانی همدردی بیشتری پیدا کنید مفیده!
اما خیلی برای من خسته کننده بود و زیاد طول کشید تا تمومش کنم. نباید انتظار هیجان داشته باشین، خیلی روند ثابت و کسالت آوری داشت.
ولی برای بیشتر شدن اطلاعات و آگاهتر شدن بخونید!
اما خیلی برای من خسته کننده بود و زیاد طول کشید تا تمومش کنم. نباید انتظار هیجان داشته باشین، خیلی روند ثابت و کسالت آوری داشت.
ولی برای بیشتر شدن اطلاعات و آگاهتر شدن بخونید!
ریچل که پادکست ساز هست در مورد جرائمی تحقیق میکنه که حس میکنه در مورد اونها بی عدالتی صورت گرفته. در حین تحقیق در مورد یکی از همین جرائم نامههایی به دستش میرسه که خبر از جنایتی میده که با دقت روی اون سرپوش گذاشتن. ریچل به دنبال کشف حقیقت با حقایق تکان دهندهای مواجه میشه و.
وقتی این کتاب را میخوانید میتوانید تصور کنید که حال و هوای محاکمه یک پرونده تجاوز به چه صورت است، از این لحاظ میتوانم بگویم با کتاب دردناکی روبرو هستیم. قضاوتهای مردم، فشار روانی که روی خانواده شاکی هست و تلاش خانواده متهم برای اثبات بی گناهی را به بهترین نحو نشان میدهد.
همزمان با روند دادگاه ما با گذشته شهر هم آشنا میشویم و این باعث جذابیت بیشتر کتاب میشه. نامههایی که ریچل از اون شخص دریافت میکند و کم کم اتفاقی که برای خواهرش افتاده را توضیح میدهد، اتفاقی که همه نادیده گرفتنش و خیلی راحت این خانواده را قضاوت کردن...
ریچل توی یکی از قسمتهای اول پادکستش میگوید اگه بچه مدرسهای به طور اتفاقی مورد اصابت گلوله قرار بگیره هیچکس نمیگوید که قربانی اون روز نباید میرفت مدرسه، اصلا هیچکس قربانی رو سرزنش نمیکند. اما چرا همیشه انگشت اتهام سمت خود قربانیهای تجاوز هست؟ «اگه تنها نمیرفت خونه» «اگه از وسط پارک میانبر نزده بود» و...
خوندن این کتاب شاید دردناک باشد ولی من خوندنش را پیشنهاد میدهم. کتابی هست که وقتی شروع کنید به خوندنش، دیگه کنار نمیشه گذاشت.