به نظر من کتاب بخشی از کتاب صدسال تنهایی است که جداگانه نوشته شده است. داستان چهار شخصیت اصلی دارد که توسط سه شخصیت کتاب روایت میشود.
شخصیت اول دکتر است. دکتر راوی کتاب نیست اما درمورد اونوشته شده وبه اتفاقهای زندگی او از وقتی که به ماکوندو میاید تا وقتی که خودکشی میکند که به دو دلیل منفور همه اهالی ماکوندو است، دلیل اول و
کم اهمیت تر حوادث مربوط به ارتباط او با مه مه است ودلیل دوم و مهمترین درمان نکردن مجروحان جنگ داخلی است وبه همین دلیل نفرت همه اهالی ماکوندو را متوجه خود میکند.
شخصیت دوم پدری است که احساس خوشایندی نسبت به دکتر ندارد اما چون قول داده است تا او را دفن کند، حاضر میشود خشم اهالی را متوجه خود کند اما به قولش عمل کند وبخشی از داستان را روایت میکند.
شخصیت سوم دختر است که از دکتر خوشش نمیاید ولی احساس خیلی بدی هم نسبت به او ندارد اما به خاطر پدرش درمراسم تدفین دکتر شرکت میکند وبخش بزرگی از داستان راهم روایت میکند.
شخصیت چهارم پسری است که به خاطر مادرش درمراسم شرکت تدفین شرکت میکند وبخش کوتاهی از داستان را روایت میکند.
گویی بخشی از صد سال تنهای هست که جدا نوشته شده، باز هم تنهایی انسانها و مواجهه عریان با خودشون و سرنوشت محتومی که چه خود ساخته باشنش چه تقدیر منحط و غم انگیزه.. کتاب حرف نداره
شخصیت اول دکتر است. دکتر راوی کتاب نیست اما درمورد اونوشته شده وبه اتفاقهای زندگی او از وقتی که به ماکوندو میاید تا وقتی که خودکشی میکند که به دو دلیل منفور همه اهالی ماکوندو است، دلیل اول و
کم اهمیت تر حوادث مربوط به ارتباط او با مه مه است ودلیل دوم و مهمترین درمان نکردن مجروحان جنگ داخلی است وبه همین دلیل نفرت همه اهالی ماکوندو را متوجه خود میکند.
شخصیت دوم پدری است که احساس خوشایندی نسبت به دکتر ندارد اما چون قول داده است تا او را دفن کند، حاضر میشود خشم اهالی را متوجه خود کند اما به قولش عمل کند وبخشی از داستان را روایت میکند.
شخصیت سوم دختر است که از دکتر خوشش نمیاید ولی احساس خیلی بدی هم نسبت به او ندارد اما به خاطر پدرش درمراسم تدفین دکتر شرکت میکند وبخش بزرگی از داستان راهم روایت میکند.
شخصیت چهارم پسری است که به خاطر مادرش درمراسم شرکت تدفین شرکت میکند وبخش کوتاهی از داستان را روایت میکند.