نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ - لئو تولستوی
4.3
80 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان در مورد غافلگیر شدن شخص با وجاهت و موفقی بنام ایوان ایلیچ بوسیله مرگ هست. درست زمانی که همه چیز روی غلطک هست، مرگ اضطراب و ترسش را تحمیل میکنه و شمارش معکوس شروع میشه. استاد تولستوی در واقع بسیار دقیق شرایط یک انسان درگیر با مرگ را شرح میدهد، گریز از واقعیت، تلاش برای غلبه بر بیماری، اندیشیدن به خاطرات خوش زندگی و حتی در مواقعی که درد جونده میشه استفاده از تریاک و مورفین، اما نشانی از رمز گشایی حلقه مفقوده، یعنی پذیرایی و قبول واقعیت مرگ در داستان به چشم نمیخورد و در واقع همین کاستی هست که خواننده را تشنه و بی ثمر رها میکنه. هر چند در قسمت پنجم لحظه خداحافظی خانواده ایوان با او برای رفتن به تئاتر و تنها گذاشتن وی، یکی از رقت انگیزترین و لحظه نجوای او با ندای درونش از عمیقترین صحنههای ادبیات است ولی همچنان ارضای میل حقیقت خواهی و چاره اندیشی خواننده بی جواب میماند. راستی چگونه باید با واقعیت مرگ زیست؟
مثل کارهای دیگر تولستوی یک نوع سادهسازی مفاهیم بسیار پیچیده اجتماعی و فلسفی در قامت زندگیست. قدرتش در تطبیق را و بازسازی شخصیتها را در مقایسه پزشک و قاضی نشان میدهد و روند نزج گرفتن بیماری و خلق مفهوم بیمار را به تصویر میکشد.
تولستوی به زیبایی و جامعهشناسانه اثر اطرافیان را بر بیماری تبیین میکند. تغییر شکل باور و کنش بیمار را از خلال درد نشان میدهد. اما نقطه اوج انجاست که پای مرگ به میان میآید. مفهومی که باعث تثبیت و ماندگاری بیماری میشود. سوژه در این رمان کوتاه درگیر درد و بیماری و مرگ است.
تعریفش از گذشته و حال را در نسبت با مرگ نشان میدهد. ترس، ناباوری و بیعدالتی مرگ را برمیشمرد و در نهایت مرگ مرگ را میبیند. جایی که از دیدش مرگی درکار نیست و ترسی. جایی در انتهای داستان.
ظاهر کتاب ساده و عامیانه است. درست مثل یک زندگی عادی. اما ظرایفش آن را خواندنی کرده است.
تولستوی به زیبایی و جامعهشناسانه اثر اطرافیان را بر بیماری تبیین میکند. تغییر شکل باور و کنش بیمار را از خلال درد نشان میدهد. اما نقطه اوج انجاست که پای مرگ به میان میآید. مفهومی که باعث تثبیت و ماندگاری بیماری میشود. سوژه در این رمان کوتاه درگیر درد و بیماری و مرگ است.
تعریفش از گذشته و حال را در نسبت با مرگ نشان میدهد. ترس، ناباوری و بیعدالتی مرگ را برمیشمرد و در نهایت مرگ مرگ را میبیند. جایی که از دیدش مرگی درکار نیست و ترسی. جایی در انتهای داستان.
ظاهر کتاب ساده و عامیانه است. درست مثل یک زندگی عادی. اما ظرایفش آن را خواندنی کرده است.
کتاب خیلی خوبی بود و صدای راوی هم به دل مینشست، کتابی که باعث میشه آدم به فکر فرو بره و به خودش بگه آیا واقعا ارزش داره که به آدمای دور و برم انقدر اهمیت بدم وقتی که از من فقط برای خواسته های خودشون استفاده میکنند و اگر بدردشون نخورم سر ناسازگاری بر میدارند درست مثل خانواده و همکاران ایوان ایلیچ، یه جا ایوان ایلیچ ی دیالوگی داره که میگه: آیا تا کنون آنطور که دلم میخواسته زیسته ام؟ و چه بسا آدم هایی که این سوال رو خیلی دیر از خودشون میپرسند. کتاب مرگ ایوان ایلیچ آدم رو به فکر مرگ میندازه مرگی که ی روزی به سراغ همه ی ما میاد ولی هیچ کس برای اون آمادگی نداره درست مثل ایوان ایلیچ. پذیرفتن مرگ برای ایوان ایلیچ خیلی سخت بود و تولستوی خیلی قشنگ اونو برای مخاطب شرح داده. کاش پذیرفتن مرگ راحت بود.
در امتداد کتاب «مرگ با تشریفات پزشکی» اثر آتول گاواندی (که ایشان از این کتاب نام برده بودو من آشنا شدم) درک خواننده را نسبت به احساس و خواسته انسانهایی که علی رغم تمام تلاشهای علم مدرن، لاجرم در مسیر پایان زندگی قرار گرفتهاند، بیشتر میکنه. از یه جایی به بعد وقتی آدمها پی به مسیر برگشت ناپذیر خودشون میبرن خواستهها شون و انتظارات شون انگار از همه بیش تر درک احساسی اطرافیانشان هست و همدل شدنشان با شخص بیمار. گذشته از مفهوم این اثر زیبای لئون تولستوی نحوه خواندن این کتاب هم به زیبایی اثر میافزود و آن را دلپذیر تر میکرد
بسیار تاثیر گذار بود. شاید هر کدوم از ما تا وقتی در شرایطش قرار نگیریم نتونیم تصور کنیم درد مداوم چیه و منو یاد اون صحبت دکتر پیترسون انداخت که میگفت واقعیترین چیز در این دنیا درد هست و این درد هست که نمیشه انکارش کرد و ورای درد مرگ و رها کردن و شیفته اون قسمتش شدم که میگف این دفاع از زندگیی که کرده بود اجازه نمیداد که به جلو حرکت کنه.. و چقدر دریچه نگاه ادمها با هم متفاوته و چقدر انسان تنهاست.. سراسر درس زندگی بود. لذت بردم و ممنونم از شما و تیم خوبتون🌸🪷🌺🌼🪻💐🌻
غالب انسانها بیشتر به زندگی توجه دارند تا به مرگ؛ بیشتر تولد را میبینند تا مرگ و حتی اگر آیندهنگر باشند، بیش از مرگ، برای رشد و شکوفایی زندگی خود به مفاهیم زایشمحور دل میبندند! اما لئو تولستوی میخواهد در رمان کوتاهش با نام «مرگ ایوان ایلیچ» از مضمون مرگ برای پیشبرد زندگی و تعالی در شناخت، استفاده کند. در کل
کتاب خوبی بود و گوش سپرن به آن پیشنهاد میشود. راوی داستان بسیار شیوا و دلنشین داستان را روایت نموده است.
کتاب خوبی بود و گوش سپرن به آن پیشنهاد میشود. راوی داستان بسیار شیوا و دلنشین داستان را روایت نموده است.
من راستش فقط با یک پنجم انتهای داستان ارتباط گرفتم. هیچ اتفاق خاصی نداشت و نهایتا انتهای داستان بود که محتوی خیلی خوبی داشت و جذبم کرد... میدونم که کتاب به شدت بزرگ از نویسندهای فقیده، وقتی مقایسه میکردم با جنایت و مکافات داستایفسکی میدیدم که چقدر اون داستان سرشار از لحظههای ناب و پندهای خوب بود..
شاید هم نباید مقایسه کنم...
شاید هم نباید مقایسه کنم...
کتاب فوق العادهای بود
من قبل از این رمان، رمان شیطان رو از این نویسنده مطالعه کردم و اونجا بود که طرفدار قلم این نویسنده شدم.
این کتاب واقعاً خوب بود، داستان شخصی تأثیرگذار و مواجههی او با مرگ.
صدای زیبای گوینده و با قلم این نویسندهی با مهارت، باعث شد به مسئلهی مرگ بیشتر و عمیق تر فکر کنم.
مطالعهی این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم
من قبل از این رمان، رمان شیطان رو از این نویسنده مطالعه کردم و اونجا بود که طرفدار قلم این نویسنده شدم.
این کتاب واقعاً خوب بود، داستان شخصی تأثیرگذار و مواجههی او با مرگ.
صدای زیبای گوینده و با قلم این نویسندهی با مهارت، باعث شد به مسئلهی مرگ بیشتر و عمیق تر فکر کنم.
مطالعهی این کتاب رو بهتون پیشنهاد میکنم
اصلااااا شبیه توضیحی که راجبه کتاب نوشته نبود به زبون خیلی ساده میگفت فقط درگیر بدست آوردم اموال و جایگاه نشید یه داستانه خیلی عامیانه که شاید از خیلی آدمایی که جایگاه خوبه اجتماعی دارن و در آخر برای خود وجودیشون کاری نکردن. یه قاضی موفق که مریض میشه میمیره. خیلی کتابای مر مفهموم تری راجع به مرگ هست خلاصه که اصلا برام جذاب در حده کتاب نبود
🍁 هیچ وقت اینقدر بی پرده و هولناک به مرگ که میتونه بهمون این قدر نزدیک باشه فکر نکردم بودم. خیلی دلم برای ایوان سوخت که زمان مرگ فهمید که چرا اینقد اشتباه کرده و زندگی نکرده و عشق نورزیده! هیچ وقت دلم نمیخواد که جای اون باشم، پس باید سعی کنم هر کاری روکه اون کرده رو نکنم!
ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️
ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️
هنگامی که همسر ایوان ایلیچ از سه روز درد کشیدن اوقبل از مرگ میگفت دوستان ایوان ابتدا وحشتزده شدند که مبادا این واقعه برای آنها نیز رخ بدهد اما بعد از مدتی خود را اینگونه تسلی دادند که 《محال است این فاجعه برای آنها وقوع یابد》. و هنگامی ایوان ایلیچ در شغل خود از قدرنشناسیهای اطرافیانش مینالید متحیر بود که چگونه آنها این ظلم و ستمی که در حق او شده است را 《امری عادی》 تلقی میکنند. و زمانی که ایوان با دکتر مشورت مینمود متحیر بود که چگونه زنده بودن یا نبودنش ذره کوچکی هم برای پزشک اهمیت ندارد. و حتی دخترش و همسرش زمانی که ایوان در حلقوم مرگ میغلطید در فکر مهمانیها و مراسم و پوشش خود بودند. دوستان وی مرگ او را فرصتی تلقی مینمودند تا از طریق آن به ارتقا و پیشرفت شغلی نائل شوند. این داستان را باید بارها خواند و در مورد ان تفکر نمود.