در این جلد جونا و ایبی به داستان علاءالدین میرود آنها در ابتدا به بازی با توپ بچه ها میپیوندند اما ابیبی ناخواسته توپ را به صورت ءالدین میرفت میزند و علاءالدین مجبور میشود به خانه برود در همین بین جادوگر شرور از راه میرسد و جونا تصمیم میگیرد به جای علاءالدین به غار رود و از چراغ جادو بخواهد ماری رز را آزاد کند انها همراه جادوگر شرور میروند جادوگر شرور آنها را به داخل غار میفرستد و یکی از حلقههای جادوییاش را که یک غول جادو درون اوست به آنها میدهد جونا و ایبی غول جادو را پیدا میکنند اما ایبی به جای کلمه پری از کلمه غول استفاده میکند و غول چراغ جادو ازاد میشود آنها همان چراغ خالی را به جادوگر دادند جادوگر آنها را رها کرد و آنها از غول کوچک درون حلقه کمک گرفتند و.. ....
پیشنهاد میکنم بخونید پشیمون نمیشین
در کل این کتاب می خواد به ما بگه که همه چیز عادلانه نیست ولی ما می تونیم تلاش خودمون رو بکنیم تا بالاخره بتوانیم خواسته هایمان را به دست بیاوریم خیلی کتاب قشنگی بود واقعا پشیمون نمیشید هیچوقت از خوندن این مجموعه جذاب
پیشنهاد میکنم بخونید پشیمون نمیشین