خوب بود یعنی تا قسمتی عالی بود ولی بازم آخرش باز موند یعنی دمغ شدم حال نکردم انتظار دیگهای از این رمان با حال با نوشتاری مخصوص داشتم که اونطور پیش نرفت با این حال خیلی دوسش داشتم قصه رو
دست نویسنده درد نکنه که با این ادبیات خاص با زحمت فراوان بر روی کاغذ آورده جاهایی باور کردنی نبودجاهایی خیلی خوب وروان ودلنشین نوشته شده بود نکات ارزنده درش هویدا بود مرز دوست داشتن وتاثیر سن وسال واختلاف طبقاتی ووو...
چرا کسی رو که دوست دارن به زبون نمیارن وبهش اعتراف نمیکنن چرا که چند تا زندگی داغون شد وی بچه بیگناه رو دستشون موند اکا کار خوب روحشمت کرد چون نزاشت این اتفاق براش بیفته. اما ماهان کار خوبی نکرد که دو خانواده سهله 3 خانواده را در گیر کرد وآخرشم که معلوم نشد تا درد رو از جان خسته بدر برد
ریشه اینکار از تیمور شروع شده ونسل به نسل ادامه داشت
اما ناصر کارش درست بود واینطور آدما موفق و کامیابند همیشه ناصر عاشق شد واعتراف کرد ودست بکار شد وامون نداد تا قبل از جنگ ومرافه کارو فیصله داد
ماهان وتیمورم میتونستن ولی جرات نداشتن یا هرچی نمیدونم ولی بد کاری کردن وبدون عشق ازدواج کردن و سرنوشت بدی داشتن
تحمیل کردن نظر به کسی که براش خوبی کردی واونم باهات تعارف داره درست نیست که شمسا این کارو با ماهان کردواونم تو رو دربایسی گیر کرد وملیحه از بی توجهی وبی کسی وغم وغصه وافسردگیی بچهی مشکل دار آورد وخودش هم از دنیا رفت
اینا رو ازش باید درس گرفت
کلا داستان شیرین وی عاشقانه خاص بود بخونیدش حتما وازخوندنش لذت ببرید
این نوع نوشتن با زبان قدیمی هنر میخواد؛ قشنگ بود ولی کاش سرنوشت بعضی از اشخاص داستان رو اینطوری تمام نمیکرد؛ سرنوشت بعضیها هم معلوم نشد ولی در کل قشنگ بود
دست نویسنده درد نکنه که با این ادبیات خاص با زحمت فراوان بر روی کاغذ آورده جاهایی باور کردنی نبودجاهایی خیلی خوب وروان ودلنشین نوشته شده بود نکات ارزنده درش هویدا بود مرز دوست داشتن وتاثیر سن وسال واختلاف طبقاتی ووو...
چرا کسی رو که دوست دارن به زبون نمیارن وبهش اعتراف نمیکنن چرا که چند تا زندگی داغون شد وی بچه بیگناه رو دستشون موند اکا کار خوب روحشمت کرد چون نزاشت این اتفاق براش بیفته. اما ماهان کار خوبی نکرد که دو خانواده سهله 3 خانواده را در گیر کرد وآخرشم که معلوم نشد تا درد رو از جان خسته بدر برد
ریشه اینکار از تیمور شروع شده ونسل به نسل ادامه داشت
اما ناصر کارش درست بود واینطور آدما موفق و کامیابند همیشه ناصر عاشق شد واعتراف کرد ودست بکار شد وامون نداد تا قبل از جنگ ومرافه کارو فیصله داد
ماهان وتیمورم میتونستن ولی جرات نداشتن یا هرچی نمیدونم ولی بد کاری کردن وبدون عشق ازدواج کردن و سرنوشت بدی داشتن
تحمیل کردن نظر به کسی که براش خوبی کردی واونم باهات تعارف داره درست نیست که شمسا این کارو با ماهان کردواونم تو رو دربایسی گیر کرد وملیحه از بی توجهی وبی کسی وغم وغصه وافسردگیی بچهی مشکل دار آورد وخودش هم از دنیا رفت
اینا رو ازش باید درس گرفت
کلا داستان شیرین وی عاشقانه خاص بود بخونیدش حتما وازخوندنش لذت ببرید