نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مردی که سایه شد - پونه شاهی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
پونه
۱۴۰۰/۱۰/۲۱
باحال، خنده‌دار و جنون امیز😁
ایده جالب و جذابی داره، ادمی که از سایه خودش
می‌پرسه از من چی میخوای؟
بعدشم با سایه یکی میشه!
از تنهایی با خیالاتش وارد معامله شده
دیوونه شده، با سایه‌اش حرف میزنه‌وهیچ کس رو ندار‌ه‌که بهش از دلتنگی‌هاش‌ بگه، از خوشی‌هاش، بعدم عاشق میشه‌، طبق روال داستان‌ها، عاشق دختر همسایه
فک می‌کنم این که سایه این ادم چیزی رو به دست میاره که اون ادم داشته و تازه فکر می‌کرده اون هرگز نمی‌تونه صاحب این چیزا بشه، واز این بابت که چیزی رو داشته که اون نداشته خوشحال بوده نشونه ناکامی ادم‌ها و اتفاقات خلاف انتظار ماست، که یکهو کسی که فکر می‌کردیم هرگز نمی‌تونه، جلو تر از از خودمون می‌بینیم!
هر چند که دلم برای اون ادم میسوزه ولی برام خوشحال بودم که با سایه‌اش حرف میزنم!
بیچاره‌ تازه عاشق شده بود 😁و بعدشم اینقدر به سایه‌اش بی‌توجه شد که فهمید زودتر از اونی که فک میکرده هر دوتا دلخوشی‌ش رو از دست داده😂
در مجموع باحال بود، خنده‌دار و تلخ از این بابت که تنهایی یه ادم و شکست عاطفیش رو روایت می‌کرد😂
فاطمه .
۱۴۰۰/۰۶/۲۹
داستان داستان نو و خاصی بود و من به شخصه ازش لذت بردم. ممنونم از نویسنده و راوی اثر که یک سری جاها بهتر بود کمی بیشتر مکث کنن تا شنونده بهتر بتونه با داستان همراه بشه یا تلفظ یه سری کلمات با مکثی میانشون اتفاق بیفته ولی به هرحال زیبا بود و به خاطر وقتی که گذاشتن متشکرم. جدای از همه‌ی چیزهایی که دوستان دیگه درباره داستان و مفهوم اون گفتن و خب خیلی هم جالب و درست هستش یه بحث دیگه‌ای هم که هست سکوتیه که سایه از اون برخوردار بود و مرد از اون انتقاد میکرد. مرد حرف زدن رو دلیل زنده بودن میدونست و زندگی در سکوت رو بی نتیجه. اون فکر میکرد سایه به خاطر اینکه حرف نمیزنه یا لباسای رنگی نمیپوشه یا مثل اون بلد نیست قشنگ دود سیگار رو بیرون بده نمیتونه نظر دختر همسایه رو به خودش جلب کنه. غافل از اینکه سکوت و خاموشی به حرف نزدن نیست. خاموشی اصلی به اینه که نتونی احساساتت رو بیان کنی و خود واقعیت رو بروز بدی و کاری کنی که با خود واقعیت دوست داشته بشی. و اون سایه در عین سکوت و سیاهیش این جرئیت رو داشت که دوست داشتنشو به دختر همسایه ثابت کنه و بتونه در کنار اون زندگی کنه. شاید همون موقعی که با سرعت تو مسیر بارونی قدم بر میداشت رفته بود تا حسش رو نسبت به دختر همسایه نشون بده و خودواقعیش رو بروز بده:)
ولی خب یه چیزی که برای من سوال شد اینه که چرا سایه با وجود اینکه تبدیل به جسم شد و رنگ خودش رو گرفت هنوز صرفه میکرد..؟!
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۳/۰۱/۱۳
مردی که سایه شد از پونه شاهی قصه فانتزی و تک خاص دارد. پونه شاهی با انتخاب این مضامین نشان می‌دهد که ذهنی جستجوگر و خلاق دارد و در ایده‌پردازی برای نوشتن دستش باز است. داستان از انتخاب محصول تک صحبت می‌کند محصول عشق و ارتباط. شاهی، سایه را چنان همراه سوژه دارد که ابتدا معماگونه نشان داده می‌شود. شاهی از طنازی زنانه نیز برای کتابش الهام گرفته است. عشق پدیده شیرینی برای کتاب است و دستمایه نوشتن نویسنده کتاب صوتی مردی که سایه شد، نیز است. عشقی که از همدلی و همزبانی یا بهتر بگوییم همراهی جانداران و بی‌جان‌ها نیز صحبت می‌کند. داستان روح دارد و با روان مخاطب، ذهن او را نیز درگیر می‌کند. در مورد نظر خود به عنوان یک انسان و خواننده، شما در برقراری رابطه با کاراکترهای قصه آزاد هستید. هیجان و کشش داستان در تمام طول داستان زیاد است و در تمام طول داستان منتقل شده است. پونه شاهی نویسنده خوش آتیه است که من فکرکنم اولین اثری است که از وی خواندم.
خالد بارانی
۱۴۰۲/۰۳/۲۶
داستان خلاقانه‌ای بود تا بحال هیچ داستانی رو از این زاویه نخونده بودم خیلی لذت بردم
کسی که با سایه خودش حرف میزند و از این که سایه همیشه باهاش هست ولی حرف نمیزند کلافه شده هست، چون خودش خیلی تنها هست
این تنهایش باعث میشه بیشتر با سایه خودش حرف بزند و کنجکاو باشد و واسعش سوال بود چرا سایه من همیشه با من هست ولی حرفی نمیزند
چون خودش خیلی تنها بود و توهماتی رو میزد فکر میکرد سایه هم به او نگاه میکند و حرف‌های که توی دلش بود رو با سایه میگفت
مرد برای این خودش رو برتر از سایه نشان بده تغییراتی رو در ظاهرش داد که سایه نمیتدانست انجان بده و یک روزی که مرد ناشناس (همان سایه) کنارش نوشته بود دختر همسایه رو میبنی و عاشقش میشه و واسع جلب توجه دختره تصمیم میگره کار جالبی انجام بده از دوستش شنیده بود دختر‌ها از مردی که سیغار میکشه خیلی خوششون میاد واسع همین سگار کشیدن رو شروع میکن
سرانجام متوجه میشه دختره هم ازش خوشش اومده چون دختره هم مثل خودش گلدان و گلبرگ‌ها گزاشته‌اند و یک کتابی هم گزاشت بود
مرد چون عاشق کمی ارام تر شد در نتیجه فکر میکند سایه هم آروم تر از قبل شده در و آخر داستان فکر کنم (راوی داستان تغییر میکنه حالا از قول سایه نوشته شده)
سرانجام مرد با دختره ازدواج کرده و روی یک میز نشسته و صاحب فرزند شدن و سایه از این ور خوش بختی اون دوتا رو میبینه
امین
۱۴۰۱/۱۱/۲۷
داستان پرمحتوا و پر از استعاره‌ای بود که برداشت‌های متفاوتی میشه ازش داشت
طوری که هرکدوم از نظرات دوستان رو میخونی و اینهمه برداشت درست و متفاوت رو میبینی خیلی جالبه
از من چی میخوایی،: سوالی که ما از خودمان بارها پرسیدم
که فلسفه وجودی مان چیست برای چی اومدیم هدف چیه مقصد کجاست چرا اومدیم
جایی که میگه سکوت به معنای مرگ هستش میتونه نشان از تعامل انسان‌ها با همدیگه باشه یا شاید ضعف انسان رو نشون بده که میخواهد هر طور شده خودش رو به دیگران اثبات کنه و اگر اینکارو نکنه خودش رو پوچ میبینه
در واقع خود کم بینی بزرگی در این ادم وجود داره که برطرف شدنش، رو فقط در توجه دیگران به خودش میبینه.
جایی که از راز عشقش حرف میزنه نشون میده که با حرف زدن و فکر کردن ادم بیشتر وابسته میشه و بیشتر دنبال جلب توجه میره.
بخاطر جلب توجه کتاب میخونه سیگار میکشه و. ‌..
که این خود یک معضل در بین جوانان و نوجوانان هستش (البته کتاب خوندنش خوبه‌ها خخ)
در نهایت برداشت شخصی من این هستش که اون شخصی که با دختر ارتباط برقرار میکنه سایه شخص نیست بلکه یک فرد دیگر است
مرد دیگر سایه خود را نمیبیند چون خودش سایه شده و درواقع با سایه یکی شده
و خودش میشود همان مردی که ابتدای داستان گفت
یعنی مردی که حرف نزند یعنی مرده و عشق و همه چیز را ازدست خواهد داد.
کتاب جالبی بود
راوی هم خوب بود
و ارزش چندبار گوش کردن رو داشت.
الینا قبادی
۱۳۹۹/۱۱/۱۴
خیلی جالب از دست دادن خودواقعی در مقابل بدست آوردن دیگری را توضیح داده بود، درواقع مرد واسه جلب توجه دختر مورد علاقه‌اش آنقدر سایه یا همان "رفتارهای متفاوت ازخودش" را بزرگ کرد که خودش در مقابل سایه‌اش قرارگرفت واز سایه‌اش کوچکتر وکمرنگ تر شد. ***در کتاب مفهوم عمیق خودفراموشی به سبکی متفاوت به تصویر کشیده شده*** برداشت دیگه که فکر کنم منظور نویسنده بوده در واقع نیمه تاریک وجود (سایه) هست در واقع احساساتی ورفتارهایی که در خودمان واز چشم دیگران پنهان میکنیم. آن بخش از وجودمان که اگر باهاش آشتی کنیم، بپذیریم ویا بتوانیم حلش کنیم به خودشناسی عمیق رسیدیم. *** دقیقا آن بخش که مرد راز درونش را به سایه گفت، سایه کوچکتر شد***
Ketab khon
۱۴۰۱/۰۲/۱۳
کتاب بدی نبود اما از نظر داستانی تا حدودی آزاردهنده بود. اول اینکه آغاز و پایان خوبی نداشت و در نهایت مخاطب را با کلی سوال رها می‌کرد و متن بیش از حد گنگ بود. تقریبا نمی‌شد کاراکتر اصلی را درک کرد و این موضوع که چطور سایه جای او را گرفت خود مسئله دیگری است. انتقاد مهم تر در زمین شروع بود. در هنگام شروع کاراکتر اصلی می‌گوید که می‌خواهد برود همه جا بگوید از من چه می‌خواهی؟ برای شروع خوب است اما به هر حال باید جایی به این سوال پاسخ داده می‌شد از نظر من متن باید بسیار بسیار بیشتر از چیزی که الان بود می‌شد تا بهتر بتوان درکش کرد. البته به عنوان کتاب صوتی کوتاه قابل قبول بود. با تشکر از نویسنده و تیم صدا
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۱۱/۲۷
داستان مردی که سایه شد داستانی جالب و زیبا نوشته‌ی پونه شاهی است. داستان ابتدا خیلی واقعی است و درباره‌ی مردی است که سایه‌اش همه جا ساکت همراهش است و لحظه‌ای او را تنها نمیگذارد البته در روزهای ابری و بارانی هم سایه همراه مرد است و داستان از ابتدا هم با کمی تخیل همراه است ولی در انتهای داستان میبینیم که جای مرد و سایه عوض میشود و سایه صاحب صدا و رنگ میشود و مرد بر عکس کم کم صدا و رنگش را از دست میدهد و تبدیل به سایه میشود و دیگر داستان میزان تخیلش بیشتر میشود تا جایی که سایه با دختر مورد علاقه‌ی مرد ازدواج میکند و صاحب بچه میشوند. با تشکر از کتابراه و کانون فرهنگی چوک برای تهیه‌ی این داستان جالب رایگان برای ما.
علیرضاحبیبی
۱۴۰۲/۰۳/۲۷
سلام
دیدگاه دیگر دوستان رو مطالعه کردم.
چند نکته به نظرم رسید:
اینکه کار جدیدی به حساب نمیاد وبه گونه‌ای از فیلم یک ذهم زیبا برداشت شده.
برداشت شخصی خودم:
یک فرد کوتاه، با جسه کوچک، جامعه گریز که قدرت ارتباط با دیگران رو نداره، خود کوچک بین هستش و دارای اسکیزوفرنی شدید هستش.
ولی از نگاهی دیگر میشه گفت که، اغراد. و مثل خودش تهنا میبینه، عابرین، دختر و...
همه تنهان حتی در کنار کسی که باهاش زندگی میکنی تنهایی، پوچی و... شاید من زیادی حساس شدم ولی فکر میکنم داستانهای ژانر نکبت کلا داره زیاد میشه! وجالب اینه که کلی هم طرفدار داره، شاید هم نوشتنش خیلی راحت تر از دیگر ژانرهاست
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۳/۰۹
داستان کتاب به گونه‌ای هست که میشه برداشت‌های متفاوتی داشت اینکه مرد دچار خودفرانوشی شده و رفتارهایی متفاوت از شخصیت خودش برای ابراز احساسش به دختر همسایه نشون داده تا اینکه خود واقعیش مثل سایه به انزوا کشیده شده یا نه شخصیت داستان با ازدواج و بچه دارشدن و سرگرم شدنش با زندگی جدید سایه رو فراموش کرده و حالا این سایه ست که داره حرف میزنه! یا برداشت بعدی اینکه شخصیت داستان زندگی رو در صحبت کردن و پوشیدن لباس‌های رنگا رنگ میدید و روش درست بروز احساسش رو بلد نبود چیزی که سایه در عین ساکت بودنش بلد بود!؟ به هرحال داستان قشنگ و سرگرم کننده‌ای داشت و ارزش گوش کردنش رو داره
فاطمه بیننده
۱۳۹۹/۰۸/۱۰
بسیار زیبا بود سایه مرد غریبه خوده اون مرد بود یک بار مرد زندگی را تعریف میکرد و سایه همیشه همراهش بودو قسمت بعد جایه سایه و مرد تغیر کرد و مرد داستان زندگی خودشو ک حالا با دختر همسایه ازدواج کرده بودو از زبان سایه‌اش میگفت داستان پرمفهومی بود شاید اینکه زندگی هر کس دو رو داره شایدم اینکع هرکس هرچند تنها ک باشه یک دوست داره ک همیشه همراهشه😉😎
Kimia Omidvar
۱۴۰۰/۱۲/۰۸
بسیار زیبا و جذاب بود والبته کمی گنگ. 🙄. این گنگ بودن به مخاطب این اجازه رو میده هر جوری که دوست داره داستانو برای خودش تفسیر کنه😊بنظر من داستان دوقسمت داشت قسمت اول که از زبان مردی که با سایه‌اش درگیر بود ودر این میان عاشق دختر همسایه هم شده بود وقسمت دوم از زبان سایه‌ی مرد نوشته شده بود، در قسمت دوم مرد با دختر همسایه ازدواج کرده وبچه دار شده و درگیر زندگی شده بود پس فرصتی برای سایه بازی نداشت واین سایه بود که به مرد گیر داده بود😊این داستان باصدای گرم گوینده جذابتر هم شده بود👏حتما گوش کنین مطمئنم خوشتون میاد🌻🌻🌻
🌙 M
۱۴۰۰/۰۵/۱۲
واقعا یکی از بهترین کتابها بود. به قدری جذاب بود که 3 بار این کتاب رو گوش دادم.
نیمه‌ی اول داستان جسم داره راجع به سایه (یا همون منِ درون) حرف میزنه و نیمه‌ی دوم سایه راجع به جسم حرف میزنه. نقطه عطف این جابه جایی همون چند هفته ایه که تو داستان خبری نیست ولی مرد با دختر همسایه ازدواج میکنه. این ازدواج باعث میشه جایگاه سایه با جسم عوض بشه تو داستان. ممنون از دوستان بابت نظرات خوبشون. این هم دیدگاه من بود.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۰۲
داستان بد نبود، اما به دلیل تلخی زیاد به دلم ننشست. مردی که سایه‌اش حتی شبها هم رهایش نمیکند. مرد فکر میکند چون سایه حرف نمیزند و نمیتواند لباسهای مختلفی بپوشد، پس خودش قدرتمندتر است. در حالی که عاقبت، تمام وجود مرد، سایه می‌شود و هویت اصلیش را از دست میدهد. به تبع آن، سایه همه‌چیز را از چنگ او درمی‌آورد. علاوه بر هویت، اتاق، عشق و سرگرمیهایش را نیز از او می‌گیرد و از مرد، هیچ باقی نمیماند.
Mozhgan
۱۴۰۲/۰۹/۲۹
کتاب مردی که سایه شد داستان متفاوتی است. برداشتی که من کردم درواقع سایه روایت کننده است و از خود واقعی مرد تعریف میکند. مرد در واقع اقدامی برای دختری که دوست داشت نمیکردآدمی آرام و ساکت بود و میترسید به سمت دختری که دوست داشت برود. این سایه بود که مشتاق بود و دوست داشت با دختر ارتباط برقرار کند. پایان داستان مرد جرات پیدا کرد و پیش دختر رفت. وسایه‌اش تنها ماند.
خاطره
۱۴۰۱/۱۱/۰۴
کتاب روانشناختی ایرانی است درباره توهمات یه مرد. من نتونستم زیاد با داستان ارتباط بگیرم. به نظرم یوژه زباد جالب نیست ومیشه گفت بیشتر از یکی از داستان‌های اقای گلشیری که نامش الان خاطرم نیست ولی درباره توهم یه مرد بود که فکر میکرد هرشب یه مردی از تراس خونه اس میاد داخل واز در میره بیرون با یه گونی رو دوشش کپی شده. کلا داستان حرف تازه وجالبی برای گفتن نداشت
.....
۱۴۰۱/۰۵/۳۱
کتاب کوتاه جالبی بود. البته من اول متوجه ماجرا نشدم: / که به لطف نظرات دوستان به قضیه پی بردم...
اما در رابطه با گویندگی باید بگم چون من قبلا صدای ایشون رو در نقش یه پیرمرد شنیده بودم، حالا پذیرش ایشون بعنوان یه جوان سخت بود و در کل صدا با نقش سازگاری نداشت. ماجرای داستان جالب بود، خلاقیت ساده و دلنشین نویسنده رو دوست داشتم
نیلوفر راد
۱۴۰۱/۰۷/۳۰
انقدر نظر مثبت خوندم استرس گرفتم نظرمو بنویسم.
اما بنده دغدغه نویسنده (چی خواستن از خود، یا به عبارتی علت بودن) رو بزرگ و حیاتی میبینم از طرفی پرداخت به این سوال بزرگ کاملا در این کتاب کاملا سطحی ست و در سطح هم میماند. اما همین که این دغدغه رو دارین خوبه.
راوی بسیااار کسل کننده و بی انرژی.
سمیه حبیبی
۱۴۰۳/۰۷/۰۶
اول داستان مردی بود که با سایش حرف میزد و از سکوت سایه رنج میبرد تا اینکه ازدواج کرد و دیگه تنها نبود و سایش رو فراموش کرد و در آخر داستان این سایه بود که با مردی که فراموشش کرده بود حرف میزد و هر دو به هم میگفتن از من چی میخای که همه جا همراهم هستی و اما ساکتی، ذهن نویسنده داستان خلاق بود.
احسان احمدیان
۱۴۰۰/۱۰/۱۲
ما نسل ما نیست. در زمان حال و انقلاب مدرنیته انفورماتیک جهانی شامل data A technological و خصوصا بعد از یک ساله اخیر. بهترین قلم‌ها به سیاه نمایی رفته مگر یک رومان واقعی که تو را از حال ببره و مثل یک معتاد دیوانه وار حتی از خوابت بزنی و آن را دنبال کنی. مانند آگاتا کریستی چخوف جین آستین و...
سپیده کهنمویی
۱۴۰۲/۰۳/۲۴
کتاب در مورد یک مرد و سایه ایی هست که سایه او نیست. ابتدا همراه همیشگی مرد هستش بعد از او جدا میشه و با دختر همسایه ازدواج میکنه. سایه رنگ میگیره و مرد سایه میشه. خب به نظرم جذاب نبود. شاید خیلی مختصر و خام موند ولی ایده جدیدی داشت. امیدوارم نویسنده به نوشتن ادامه بده.
پیمانه سعید
۱۴۰۱/۰۹/۰۷
کتاب جالبی بود، و معنای مفهومی خاصی رو دنبال میکرد، انسانی که میتونه با قرارگرفتن در مسیر جدید و مسئولیت تشکیل خانواده، از توجه خاص به خودش و زندگی با محوریت خود دست بکشه و توی زندگی جدیدبدلیل توجه بیشتر به اطرافیان، تبدیل به سایه بشه و وجود خودش رو کمرنگتر ببینه
زینب عموعلی
۱۴۰۰/۰۴/۰۶
خیلی پر معنا از چند جهت. فکر میکنم از بس خواست خودشو تغییر بده تا نظر اون دخترو جلب کنه خود واقعیش گم شد و یه کس دیگه شد بخاطره همین خودش خودشو پیدا نمیکنه و از اونی که بود فقط یه سایه میبینه... زیبا بود ممنونم از نویسنده و گوینده و کتابراه عزیز
شهروز سلیمانی
۱۳۹۹/۱۲/۱۱
داستان جالب و خاصی بود، نیاز به تعمق داشت تا مفهوم داستان رو متوجه بشی. بنظر من حتی میشه سایه رو آینده فرد در نظر گرفت که اگر کاری را کرد یه جور میشود و اگر دست روی دست گذاشت و اونو به تعویق انداخت هم داستان جور دیگر تمام میشود
احسان مجیدی
۱۳۹۹/۰۹/۱۵
کتابی مفهومی و زیبا فقط راوی یکم اشکالات کوچک داشت و چون رایگان هست میتوان آنهارا نادیده گرفت ولی در کل زندگی همه ماهارو بیان میکند سایه‌ای که بدون سایه هستیم
Javad Del
۱۴۰۱/۱۲/۱۷
داستان تخیلی و فرد از فرط تنهایی به مرز جنون رسیده و شاید همه ما این سوال که از کجا آمدیم و چرا و تا کی؟ را از خودمان پرسیده ایم. ولی به نظرم زیاد قوی و جذاب نیامد. البته با تشکر از نویسنده و ناشر و کتابراه.
A.asgari
۱۴۰۱/۰۹/۰۷
بسیار جالب وتو و کمی گنگ بود و میشد از داستان تعریف‌های متفاوتی برداشت کرد و یه ادم چقد میتونه تنها باشه و خودشو نشناسه و با سایه‌ی خودش دوس باشه و اول از زبان مرد بود و بعدا از زبان سایه خیلی جالب بود
لیلا دلاوری
۱۴۰۰/۰۶/۲۷
خیلی زیبا و پرمعنا بود. روزمرگیها ما رو از خود واقعیمون دور کرده. اینقدر سعی کردیم برای خوشایند دیگران زندگی کنیم که دیگر خود حقیقیمون رو به فراموشیست طوری که انگار دیگر او را نمی‌شناسیم
Sahar Ngr
۱۳۹۹/۰۸/۲۵
متاسفانه صدای راوی اصلا دلنشین نیست😤
بابک نیکوئیان
۱۴۰۱/۰۷/۲۳
شخصا به این مدل داستانها خیلی علاقه ندارم یعنی این ژانر خاص که حالت توهمی و خیالی و اوهام گونه دارد و نوعی بیماری روانی را در شخصیت اول داستان، به تصویر میکشد خیلی برایم جالب نیست
زهرا احمدی
۱۳۹۹/۱۰/۰۹
کمی گنگ نوشته شده بود البته اینم میتونه برای خودش سبکی باشه به هر حال من خیلی خوشم اومد خیلی جذاب بود خانم شاهی داستانتون فوق العاده جذاب و نو بود عالی بودین ممنونم
نگین نگینی
۱۳۹۹/۰۷/۳۰
داستان متفاوتی بود من لذت بردم، در رابطه با نظر دوستانی که گفتن راوی بی انرژی بود به نظر من این داستان یه همچین صدایی میخواست، به نظر من خوب بود🤷‌♀️
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۶/۰۷
روایت زندگی یک انسان کاملا تنها و افسرده است که با تنهایی خود رفیق شده و از دنیای بیرون بریده است. تنها شادی و تفریح او نشستن جلوی پنجره و نگاه کردن به دختر همسایه است.
میرزاییی
۱۴۰۳/۰۳/۱۷
داستان کتاب بسیار زیبا بود.
روایت یک اتفاق از سه دیدگاه متفاوت
اما صدای گوینده هاش یه مقدار شبیه هم بود و در اوایل داستان متوجه نمی‌شدم که الان از زبان سحر یا انسیه
پروانه اکبری_نویسنده
۱۴۰۲/۰۸/۰۹
به نظر من کاراکتر اصلی هیچوقت با دختر همسایه ازدواج نکرد، خیالشو داشت ولی انقد تنها و بی حامی بود که نتونست کاری بکنه، اخرشم دید که یه نفر دیگه دختره رو از چنگش دراورد
علی رفیعی
۱۴۰۲/۰۲/۲۰
این مه سایه ادم همه جا با ادمه شاید چیز ترسناکی باشه ولی واقعیت اینه که سایه ادما همیشه دنبال ادماس حتی تو نور، نویسنده به خوبی نتونست داستان رو شروع و به پایان برسونه،
جابر عبدالحسینی
۱۴۰۱/۰۳/۲۰
از خواندن این کتاب نتیجه میگیریم با دست روی دست گذاشتن واز دست دادن فرصتها کسانی که هیچ شانسی در مقابلمان ندارند به راحتی از آن استفاده میکنند. حتی سایه خود فرد
سمانه راد
۱۳۹۹/۱۲/۰۱
جالب بود انعکاس داستانو دوس داشتم
حس میکنم میتونه ت زندگی خیلیا تاثیر گذار باشه
خیلی نتیجه‌ها میشه از این داستان کوتاه چند دقیقه‌ای گرفت
سپاس از نویسنده و دستندر کاران
نگین ل
۱۳۹۹/۱۱/۱۲
سایه مرد باطن خودش بود که باهاش زندگی می‌کرد ولی نقشش کم رنگ تر بود، بعد باطنش پر رنگ تر شد و خودش رو نشون داد و ظاهرش به انزوا کشیده شد.
Ygn Mrd
۱۳۹۹/۰۸/۰۴
داستان خوب و جالبی بود گرچه مفهوم اصلی رو درک نکردم.. برای چند لحظه از مشغله‌ها دور شدم.. ولی صدای راوی خیلی بی کیفیت بود اگه کیفیت بیشتری داشت میتونست عالی باشه
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۰۳/۲۶
در واقع سایه ی مرد بخشی از وجود خود مرد بود، بخشی از شخصیت خودش که شاید میخواست پنهان بکند. داستان زیبا و پر از استعاره ای بود. چند بار گوش کردم تا بفهمم.
فندق طلایی
۱۴۰۱/۱۲/۲۶
هر بار که بشنوی یه ایده جدید میاد! تقریبا از کتاب‌های صوتی دیگه‌ای که گوش کردم بهتر بود. مردی که سایه شد هم مبهم بود و هم واضح!..... خلاصه پیشنهادش میکنم
نسرین حسینی
۱۴۰۱/۰۸/۲۵
محتوای کتاب آموزنده و جالبه. بخاطر سایش از خودش دور شده و اینکه خیلی دیرمتوجه شد که کسی دوسش داشته و داشته بهش حس پیدا میکرده سایه‌اش بوده.
H E
۱۴۰۰/۰۴/۲۸
زیبا و پر معنا بود.
اشخاص برای به دست آوردن چیز‌ها یا کسانی که دوستشان دارند یا میخواهند آن‌ها را داشته باشند خود را تغییر میدهند و از خود واقعی دور میشوند.
امیرمحمد زنگنه
۱۴۰۰/۰۳/۰۶
داستان زیبایی بود. ایده پردازی نویسنده خیلی عالی بود شاید این بلا بر سرش آمده است. اما به هر حال خوب بود و زیبا اما محتوای سنگین و تکان دهنده‌ای نبود.
سیده آیدا تنها
۱۴۰۰/۰۱/۱۹
خیلی عالی بود... به زیبایی نشون میداد که چطور برای رسیدن به شخص دیگه‌ای خود واقعیت رو از دست میدی... و همین طور هم صدای کسی که میخوند هم عالی بود...
میترا ن
۱۳۹۹/۰۹/۱۳
خیلی متفاوت و لذتبخش بود، باوجودی که برداشتهای متفاوتی هم از آخر داستان میشه داشت...
صدای راوی با متن داستان خیلی جور بود.
هدیه محمدی
۱۳۹۹/۰۸/۰۴
مرسی از نویسنده‌ی این کتاب، عالی بود، رو من که خیلی تاثیر گذاشت، میشه گفت داستانش کمی غمگین بود ولی همین غمگینی ش جذابش کرده بود🌹🌹
Meysam Nayeri
۱۳۹۹/۰۷/۲۶
سخت میشه مفهوم نویسنده را درک کرد
شاید منظور اینه که غفلت کردن مساوی با سکوته
ولی گوینده هم میتواند پر انرژی تر باشد ممنونم
فریبا امینی امینه
۱۳۹۹/۰۷/۰۴
داستان متفاوت و جالبی بود. کوتاه و لذت بخش! مرسی از نویسنده‌ی عزیز
1 2 3 4 5 >>