نقد، بررسی و نظرات کتاب لانا لاما و بره کوچولوی او - باربارا دورابتیز
4.4
195 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتاب خیلی خوبی بود به بچهها یاد میداد از روی ظاهر قضاوت نکنند؛ و مهم نیتهای افراد هست.
و داستان از دو قسمت تشکیل شده بود
در ابتدای داستان که گرگ با لباس گوسفند قصد نزدیکی و دوستی داشت نباید بهش اعتماد بشه.
و در انتهای داستان، که با ظاهر خودش، اما پشیمان از کارهای گذشته، اظهار ندامت میکرد نباید با توجه به ظاهر گرگ بودنش، اون رو قضاوت کرد و باید در جمع پذیرفت
و داستان از دو قسمت تشکیل شده بود
در ابتدای داستان که گرگ با لباس گوسفند قصد نزدیکی و دوستی داشت نباید بهش اعتماد بشه.
و در انتهای داستان، که با ظاهر خودش، اما پشیمان از کارهای گذشته، اظهار ندامت میکرد نباید با توجه به ظاهر گرگ بودنش، اون رو قضاوت کرد و باید در جمع پذیرفت
داستان و شخصیت پردازی قابل قبول است
مفهومی که در پس هر صفحه از این کتاب داستان آمده به دنبال هدفی است.
مفاهیم مفیدی در این داستان وجود داشت که به کودک درک بیشتر و بهتری از دنیای اطراف خود میدهد اما یک ایراد جزئی دارد و آن رنگ آمیزی کتاب است؛ اگر از رنگهای شادتری استفاده میشد به مراتب بر جذابیت داستان میافزود.
مفهومی که در پس هر صفحه از این کتاب داستان آمده به دنبال هدفی است.
مفاهیم مفیدی در این داستان وجود داشت که به کودک درک بیشتر و بهتری از دنیای اطراف خود میدهد اما یک ایراد جزئی دارد و آن رنگ آمیزی کتاب است؛ اگر از رنگهای شادتری استفاده میشد به مراتب بر جذابیت داستان میافزود.
لاکی یه روز که تنها بود و حوصله ش سر رفته بود متوجه میشه که یه گوسفند جلو در خونه شونه ولی همون موقع لانا از مدرسه میرسه و بهش میگه لاکی درو باز نکن اون گوسفند نیست اون گرگه بدجنسه و اینجوری به لاکی کمک میکنه.
فرداش دوباره لاکی بعد از بازی گرسنه میشه و همون موقع گرگ با لباس گوسفند جلو درشون میاد و براش خوراکی و کیک میاره ولی تا لاکی میاد درو باز کنه لانا از مدرسه میرسه و میگه لاکی گول نخور اون گرگه بدجنسه
و فرداش لانا به لاکی میگه معلممون میخواد بهت چیزایی یاد بده و با من بیا امروز مدرسه و اونو با خودش میبره مدرسه ویه دفعه میبینن گرگ هم پیش معلمشونه و مدیر میگه گرگ پشیمونه و با بچهها حرف داره و گرگ هم میگه من از همه شما معذرت میخوام بخاطر اینکه شمارو ترسوندم و میخواستم گول بزنم و دیگه تکرار نمیکنم
و براشون خوراکیهای خوشمزه درست میکنه تا جبران کنه
این داستان یاد میده که نباید همیشه به غریبهها اعتماد کنیم ولی ادمهارو هم نباید بخاطر اشتباهات قبلیشون همیشه یه جور قضاوت کنیم و باید هوای همدیگرو داشته باشیم و مراقب همدیگه و دوستامون باشیم.
کتاب خوبی بود، فقط عجیب بود که چند جا اسم این دو شخصیتو جابجا نوشته بود.