نقد، بررسی و نظرات کتاب جزء از کل - استیو تولتز
4.4
334 رای
مرتبسازی: پیشفرض
اگر به خوندن داستانی بلند با محتوای فلسفی علاقه دارید میتونم بگم این کتاب بی نظیر هست. اول در مورد ویرایش باید بگم کمی غلط املایی و جابجایی اسامی در نگارش وجود داره ولی طوری نیست که چشمگیر باشه و بنظرم قابل قبول هست. در مورد محتوا باید عرض کنم یک داستان کامل از نظر احساسی، جنایی، عشقی داره که با مباحثات و آموزههای فلسفی توام شده و در صحنههایی از کتاب واقعا احساسات آدم برانگیخته میشه. شاید در بخشهایی از کتاب به نظر بیاد که نویسنده زیاده گویی میکنه و داستان رو به حاشیه میبره ولی با توجه به اینکه هر کدوم از شخصیتهای راوی نظرات فلسفی خودشون رو برای خواننده بازگو میکنن کاملا قابل پذیرش هست. شخصیت پردازی کتاب بسیار عالی بود و تمام کاراکترها به بهترین نحو ممکن توی ذهن خواننده نقش میبنده. در مورد پیام کتاب نظر بنده اینه که نویسنده میخاد بگه عشق مهمترین نیاز، امید و آرزو برای زندگی هست و اینکه زندگی در لحظه رو توصیه میکنه و مهم تر از همه، اینکه رسیدن به همه این موارد الزاما نیاز به تحصیل و تفکر نداره بلکه گاهی رها کردن و رها شدن بهترین راهنمای مسیر خواهد بود
کتاب جالبی بود و خواندنی...
یه نکتهای ک از این کتاب فهمیدم این بود ک ما هر چه قدر توی زندگی از یه چیز خاص بخواهیم فرار کنیم بر عکس بهش نزدیک تر میشیم...
به نظر من برای حل مشکلات باید زد به دل اونا...
جسپر داشت مدام از پدرش مارتین فرار میکرد، غافل از اینکه یکی مثل اون داره میشه...
یه جاهایی مارتین رو تحسین میکردم و یه جای دیگه سرزنش...
حتما از خواندن این کتاب لذت میبرید اگر صبور باشید 😊
یه نکتهای ک از این کتاب فهمیدم این بود ک ما هر چه قدر توی زندگی از یه چیز خاص بخواهیم فرار کنیم بر عکس بهش نزدیک تر میشیم...
به نظر من برای حل مشکلات باید زد به دل اونا...
جسپر داشت مدام از پدرش مارتین فرار میکرد، غافل از اینکه یکی مثل اون داره میشه...
یه جاهایی مارتین رو تحسین میکردم و یه جای دیگه سرزنش...
حتما از خواندن این کتاب لذت میبرید اگر صبور باشید 😊
یکی از معدود رمانهایی بود که تا انتها با ذوق مطالعه کردم و نه صرفا کنجکاوی برای پایان ماجرا. تصویر سازی رمان خوب بود و اگر با داستان همراه شوید از مسیر داستان لذت میبرید نه اینکه آخرش چی میشه. از طرفی دیدگاههای گاهاً متفاوت پدر و پسر در زمینههای مختلف برای من جذاب بود و تشویق به ادامه مطالعه میشدم. نکته دیگهای که برای من جالب بود درباره این رمان نویسنده بود که این رمان اولین رمان این نویسنده بوده و از نظر من عملکرد و سیاستی که در داستان نویسی این رمان به کار برده فوق العاده است.
هنگام خوندن بارها و بارها تصمیم گرفتم که ادامه ندم و رها کنم خوندن این کتاب رو به خاطر وحشت آشفتهای که از خوندنش حس میکردم به خاطر چراهایی که جواب منطقی براشون پیدا نمیکردم اما شب به شب ناخودآگاه سراغش میومدم و میخوندمش. تا صفحهی آخر کتاب هم همینقدر در جدال و کشمکش بودم با خودم با این کتاب. در کل از اون کتابهاست که تا مدتها به شخصیت هاش فکر میکنم و قطعا مدتها همراهم هستن به خصوص تفکرات فلسفی شون.
کتاب خواندن یعنی تجربه کردن دنیاهای متفاوت و شخصیتهای گوناگون، قلم قوی و داستان قوی این کتاب شما رو به دنیای جذاب، پر کشمکش، طنز و زاویه دید و طرز فکر شخصیتها و حوادث و اتفاقاتی سوق میدهد که همه تحت یک نظام هدفمند هستند شما با گوشت و خون خودتون میتونید تجربیات حس کنید گاها خوشحال یا ناراحت شوید و از تجربیات یاد بگیرید، و همچون غیرقابل پیش بینی بودن بعضی حوادث زندگی، در داستان این کتاب هم عاشق تصادفی بودن شوید.
من اگه بخوام به این کتاب نمره بدم ۸از ۱۰ میدم. شروع کتاب عالی بود شخصیت سازیها خوب بود ولی میانهی کتاب با نظریه پردازیهای فلسفی اشباع شده بود طوری که حوصلهی خواننده ارو سر میبرد. هرچند بخش پایانی کتاب هم به جذابیت شروعاش بود و در کل کتاب خوبیه برای خوندن ولی به کسانی که حوصلهی روده درازیهای فلسفی رو ندارند توصیه نمیشه چون بخش عمدهی کتاب بیان افکار دو شخصیت مارتین و جاسپره که هم جالبه و هم کمی گیج کننده.
غیر قابل پیش بینی، مهیج، توصیفهای جدید، ترجمه روان، جملهها و عبارات فلسفی قابل تامّل و... از جمله ویژگیهای این کتاب بودن. از اون کتاباست که کاملاً برای تبدیل شدن به یه فیلم، مناسبه... ولی به نظر من، فضای کلی داستان، منفی بود و اگه ذهن تاثیرپذیری دارین و دوست ندارین که زیاد تو حال و هوای منفی قرار بگیرین، به نظر من این کتاب رو نخونین بهتره...
داستانش برام جالب بود
از شخصیت پدر خوشم میاومد
و رابطه پسر و پدریش دارای کشمکش عجیب، جالب و هر از گاهی دارای احساس میشد
ک همینش قابل لمس تر کرده بود این رابطه رو
وقتی ک تمومش کردمی حس سوراخی در مغزم پدید اومد
چون برای مدت طولانیی ماه و خوردهای طول کشید تا تمومش کنم
و عملا داشتم با شخصیتها و فضای داستان زندگی میکردم
ب کتاب روستا و رمان دوستت قطعا پیشنهاد میکنم
از شخصیت پدر خوشم میاومد
و رابطه پسر و پدریش دارای کشمکش عجیب، جالب و هر از گاهی دارای احساس میشد
ک همینش قابل لمس تر کرده بود این رابطه رو
وقتی ک تمومش کردمی حس سوراخی در مغزم پدید اومد
چون برای مدت طولانیی ماه و خوردهای طول کشید تا تمومش کنم
و عملا داشتم با شخصیتها و فضای داستان زندگی میکردم
ب کتاب روستا و رمان دوستت قطعا پیشنهاد میکنم
با سلام و احترام بدون اغراق قدرت قلم، تخیل و تکه کلامهای نویسنده بنحوی تحسین برانگیز و جذاب که لحظه به لحظه ذهن خواننده را درگیر و کنجکاو پیگیری داستان میکند و این روند تا پایان داستان ادامه دارد و در خاتمه باید از سرکار خانم معصومه محمودی بابت این ترجمه روان قدردانی که چه در غیر این صورت بسیار از جذابت کتاب کاسته میشد. با تشکر ناصر شاهبداقی
محشره. جز بهترین کتابهایی که خوندم. نگاه متفاوت نویسنده به جز جز مسائل زندگی آدم به فکر فرو میبره و با وجود حجم زیاد کتاب خواننده نه تنها خسته نمیشه بلکه مشتاق تر میشه. و گویندهها به زیبایی کتاب خوندن. مخصوصا گویندهای که از زبان جاسبر میخونه برای هر فرد لحن متفاوتی متناسب با شخصیت افراد داره. شنیدن این کتاب لحظات خوشی برای من رقم زد
من تعریف این کتابو خیلی شنیدم برای همین شروع کردم به خوندن اما برخلاف انتظارم یک رمان کاملا درام و اجتماعیه و حس غالبی که در رمان وجود داره فقط و فقط ناامیدی
ولی خب از اون دسته کتاب هاییه که نمیشه از وسط رهاش کرد
یه جورایی مور مورت میکنه که کتابو تموم کنی به نظرم هر کتابی ارزش یه بار خوندن رو داره و این کتاب هم مستثنی نیست
ولی خب از اون دسته کتاب هاییه که نمیشه از وسط رهاش کرد
یه جورایی مور مورت میکنه که کتابو تموم کنی به نظرم هر کتابی ارزش یه بار خوندن رو داره و این کتاب هم مستثنی نیست
کتابی است که باید حداقل ۲ بار خوانده شود تا بعضی مطالبش را متوجه بشی، نمیدانم از ترجمه هست یا خود کتاب؟ ولی در کل کتاب جالبی بود و حالات و افکار و احساسات متفاوت انسانی بصورت فلسفی در طول زندگی یک فرد بیان کرده بود. البته که بعضی جاهایش به فرهنگ ما نمیخواند. اگر درگیر افسردگی یا حال ناخوش هستید این کتاب رو نخونید و بزارید واسه بعد.
درود، دوستان اگه در مورد دیدگاه من نظرشون رو بدن، ممنون میشم. این کتاب رو کسی به من معرفی کرد که باهاش در مورد نقش ماورا در زندگی و وجود ماورا بحث میکردم. حالا که این کتاب رو میخونم اصلن متوجه نمیشم، این کتاب چه رابطهای میتونه با مباحث جدی خداباوری و خداناباوری داشته باشه!؟ اگر شما هم نظری دارین لطفن بگید. ممنون.
عالی بود من صوتیشو گوش کردم و بی نهایت بی نهایت لذت بردم هرچند طولانیه اماامیدوارم دوباره بخونمش بسیار پرر بار و محتوی دارای کشش و کمدی و رمانتیک و فلسفی و.... نمیشه توضیح داد. کتابهای زیادی در طول داستان اسم برده میشد و ادم رو کنجکاو میکرد بخونشون. هم چیزی به ادم اضافه میکنه هم میفهمی چقدر کم داری!
احساس می کنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم. خواهش می کنم این یادت بمونه مارتین اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچ وقت برای #برگشت دیر نیست. حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی. نگو راه برگشت طولانی و تاریکه. نترس از این که هیچی به دست نیاری.
بینظیرترین کتابی که خوندم فوق العاده توصیف صحنهها شخصیت پردازیها عاااالی بود و چقدررر همزاد پنداری میکردم با شخصیتها بخصوص مارتین و چقدررر غم انگیز بود لحظه مرگ مارتین آخر کتاب که رسیدم همش تو دلم میگفتم مارتین عزیزم خیلی حرف دارم راجع به این کتاب ولی نمیدونم از کجاش بگم معتادش میشین و دلتون برای شخصیتها تنگ میشه
داستان کتاب روایتی شبه فلسفی از یک پدر و پسره که فکر کنم شاید حداقل ۶۰٪ افراد رو وادار به تفکر میکنه. سیر داستان جالبه ولی اگر در شرایط روحی و روانی خوبی نیستید خوندنش رو توصیه نمیکنم. به شخصه تجربه خوبی از مطالعه کتاب داشتم ولی انتظار پایان پر بار تری رو داشتم؛ به هر حال نظر شخصیه.
داستان پردازی و قلم جذاب نویسنده در کلِ کتاب ستودنی بود. شما داستان زندگی چندین شخصیت را در این کتاب میخوانید و با هنر نویسنده قادر به درکِ تمامِ شخصیتها هستید اما نقطه ضعف بزرگِ نویسنده این بود که فیلسوف نیست اما علاقه شدیدی به تحلیلِ فلسفی مسائل دارد که موجب گنگ شدن صفحات زیادی از کتاب شده است.
اسم رمان رایدک میکشد، رمانی که استعاره وکنایه هایش روح را میبلعد وفلسفه وجنون باهم مانند ریسمان بافته شده درهم تنیده شدهاند. همه قسمتهای کتاب روح گزندهای دارد ولی گزندگیاش به گونهای نبود که حال آدم را خراب کند بیشتر شبیه نیشگونی بود که تورو به زندگی برمیگرداند
بخشی از کتاب: وقتی خیلی تلاش میکنی کسی را فراموش کنی، خودِ همین تلاش کردن به یک خاطرهی فراموشناپذیر تبدیل میشود. حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را فراموش کنی و این چنین، یک خاطرهی فراموشنشدنی دیگر هم ایجاد میشود.
رهایی در این است که شبیه دیوانهها باشی.
هرکس که ادعا میکند یکی از دوستانش در طول سالها هیچ تغییری نکرده، فرق نقاب و چهرهی واقعی را نمیفهمد