نقد، بررسی و نظرات کتاب مغازهی خودکشی - ژان تولی
4.3
324 رای
مرتبسازی: پیشفرض
نظر بیشتر دوستان و خوندم اکثرا گفتن که سطحی بودا ولی به نظرمن موضوع جالبی بوده کل داستان که نگاه کنیم افسردگی بوده و اینکه در تاریکی و بدبینی کسی پیداشده که به نیمه پر لیوان نگاه میکنه و همه رو و شور و هیجان زندکی دعوت میکنه. حالا ممکنه قالب داستان سطحی باشه و هیجان خاصی نداشته باشه ولی مفهوم کامل و میرسونه و میتونیم درسو ازش بگیریم ولی اخر داستان برام نامفهومه
اگه رسالت آلن این بوده که همه رو از اون دنیای وحشتناک نا امیدی بیرون بیاره خودش چرا باید به اون کار دست بزنه؟
یعنی خودش نا امید بوده؟ اگه خودش نا امید بوده چطور با افسردگی قادر بوده با ماسکی از نا امیدی بخنده و کارهایی انجام بده بر خلاف میلش؟ این یکمی در تناقض هست اگر کسی میدونه لطفا پاسخ بده
با اینکه فقط برای جذابیت داستان بوده که خواننده رو بیشتر جذب کنه؟
اخر داستان و دوست نداشتم.
اگه رسالت آلن این بوده که همه رو از اون دنیای وحشتناک نا امیدی بیرون بیاره خودش چرا باید به اون کار دست بزنه؟
یعنی خودش نا امید بوده؟ اگه خودش نا امید بوده چطور با افسردگی قادر بوده با ماسکی از نا امیدی بخنده و کارهایی انجام بده بر خلاف میلش؟ این یکمی در تناقض هست اگر کسی میدونه لطفا پاسخ بده
با اینکه فقط برای جذابیت داستان بوده که خواننده رو بیشتر جذب کنه؟
اخر داستان و دوست نداشتم.
خیلی عجیب بود برام: نیاز داشتم تا توضیحات بیشتری کتاب ارائه بده تا بتونم کارشون رو هضم بکنم ولی این اتفاق نیفتاد به نظرم نمیشه گفت این کتاب باعث ترغیب آدم به زندگی میشه هرچند بعد از خوندنش آدم به این فکر میفته که خودکشی مزخرفه شخصیت پردازی آلن رو دوست داشتم گسترده تر باشه، میتونم قبول کنم که اوکی افسرده بود و بعد از دیدن حال خوب خانوادش تصمیم گرفت دیگه نباشه ولی خب چرا؟ یه جورایی تمام حال خوبی رو که براشون ایجاد کرده بود پس گرفتمن واقعا پیام این کتاب رو درک نکردم اینکه اول اونقدر با اعتماد به نفس و مصمم نسبت به کارشون بودند و اینکه انقدر زود تغییر رویه دادند/شخصیت خواهر و برادر الن خوب به تصویر کشیده بود و روند تغییرشون معقولانه تر به نظر میرسید به نظرم اگه عمیق تر و طولانی تر بود و اینکه داستان هارو گسترده تر میکردن خیلی بهتر میشد
پیام این کتاب خیلی واضح بود و به عقیده من، برخلاف نظر برخی دوستان، نمیتونه نقطه ضعف کتاب باشه. لزومی نداره مفاهیم مهم و تاثیر گذار در یه کتاب با پیچیدگی بیان بشه.
این کتاب برخلاف اسمش برای من سراسر امید بود.
پایان کتاب غم انگیز بود اما بهمون رسالت هر آدمی رو یادآور میشد.
شاید میشد کتاب قوی تر اینها باشه، ولی این به معنی نیست که این کتاب ارزش خوندن نداشته باشه.
وقتی به این خانواده فکر میکنی، تو ذهنت میگی امکان نداره چنین خانوادهای وجود داشته باشه، این اصلا موجودیت بیرونی نداره اما وقتی دقیق تر نگاه میکنیم، میبینیم گاهی ما خودمون ناخواسته اطرافیان خودمون رو به همین مسیر سوق میدیم و چه بسا خیلی هامون توسط خانواده هامون به این مسیر کشیده شده باشیم!
نه دقیقا به این شدتی که تو این کتاب بیان شده، ولی میتونیم نمود واقعی اونو ببینیم.
این کتاب برخلاف اسمش برای من سراسر امید بود.
پایان کتاب غم انگیز بود اما بهمون رسالت هر آدمی رو یادآور میشد.
شاید میشد کتاب قوی تر اینها باشه، ولی این به معنی نیست که این کتاب ارزش خوندن نداشته باشه.
وقتی به این خانواده فکر میکنی، تو ذهنت میگی امکان نداره چنین خانوادهای وجود داشته باشه، این اصلا موجودیت بیرونی نداره اما وقتی دقیق تر نگاه میکنیم، میبینیم گاهی ما خودمون ناخواسته اطرافیان خودمون رو به همین مسیر سوق میدیم و چه بسا خیلی هامون توسط خانواده هامون به این مسیر کشیده شده باشیم!
نه دقیقا به این شدتی که تو این کتاب بیان شده، ولی میتونیم نمود واقعی اونو ببینیم.
خطر اسپویل (!)
اگر هدف نویسنده تشدیدِ میل به خودکشی و ناامیدی در خواننده بوده است، باید گفت بسیار موفق بوده اند! از میانهی داستان و با توجه به توضیحات مکرر مربوط به اسم بچهها، حدس پایان داستانِ آنها دور از ذهن نبود و اولین چیزی که بعد از پایان داستان به ذهنم رسید، این بود که الن از همه افسرده تر بود و فقط به خاطر بهتر کردن حال خوانوادهاش خودش رو شاد نشون میداد و با اینکه میدونست ممکنه بعد از مرگش، سرنوشت خوانوادهاش هم مثل خودش بشه اما دیگه بیشتر از این تحمل حفظ ظاهر رو نداشت! البته قطعا نویسنده (با توجه به تاکید موکد بر ناخواسته بودن تولد کودک سوم و توصیفات مثبت در خصوص او) قصدِ القای نجات دهنده بودن الن رو به مخاطب داشته اما موفق نبوده!
اگر هدف نویسنده تشدیدِ میل به خودکشی و ناامیدی در خواننده بوده است، باید گفت بسیار موفق بوده اند! از میانهی داستان و با توجه به توضیحات مکرر مربوط به اسم بچهها، حدس پایان داستانِ آنها دور از ذهن نبود و اولین چیزی که بعد از پایان داستان به ذهنم رسید، این بود که الن از همه افسرده تر بود و فقط به خاطر بهتر کردن حال خوانوادهاش خودش رو شاد نشون میداد و با اینکه میدونست ممکنه بعد از مرگش، سرنوشت خوانوادهاش هم مثل خودش بشه اما دیگه بیشتر از این تحمل حفظ ظاهر رو نداشت! البته قطعا نویسنده (با توجه به تاکید موکد بر ناخواسته بودن تولد کودک سوم و توصیفات مثبت در خصوص او) قصدِ القای نجات دهنده بودن الن رو به مخاطب داشته اما موفق نبوده!
اگر به پیشنهاد یکی از دوستانم نبود این کتاب رو انتخاب نمیکردم، به نظرم یکم سطحی بود و فاقد مفاهیم عمیقی بود که بتونه تو فکر انسان ریشه بدوونه! نویسنده میخواست یک مفهومی رو انتقال بده و اون رو به سادهترین شکل ممکن به رشته تحریر درآورده.. انسان در واقعیت نه صددرصد خوشبینه نه صددرصد بدبین، بلکه از هر دو به قدری داره، و فقط درصدش تو افراد مختلف متفاوته… و کلا در طول داستان بدبینی این خانواده به همون اندازه سطحی و مسخره بود که خوشبینیشون در آخر! ولی اینکه از این کتاب خوشتون بیاد یا نه به سلیقه شخصیتون در کتاب خوندن بستگی داره🌱
(❌️خطر اسپویل/ لورفتن داستان❌️)
یه چیزی ک به هیچ عنوان تو کتاب بهش اشاره نشده بود و باید کسی ک کتاب رو میخوند میفهمید این بود ک آلن از همه افسرده تر بود و بنظر من پایان کتاب به بهترین نحو بود من خودم وقتی ک کتاب رو تموم کردم یه جورایی انتظار داشتم ک کتاب ادامه داشته باشه ولی بنظرم آلن یه فردی بود ک داشت از افسردگی رنج میبرد و نمیخواست کس دیگهای از این بیماری رنج ببره پس سعی کرد ک حالشون رو خوب کنه و وقتی دید ک تونسته خانوادش رو خوشحال کنه خودش رو از رنج افسردگی خلاص کرد.
یه چیزی ک به هیچ عنوان تو کتاب بهش اشاره نشده بود و باید کسی ک کتاب رو میخوند میفهمید این بود ک آلن از همه افسرده تر بود و بنظر من پایان کتاب به بهترین نحو بود من خودم وقتی ک کتاب رو تموم کردم یه جورایی انتظار داشتم ک کتاب ادامه داشته باشه ولی بنظرم آلن یه فردی بود ک داشت از افسردگی رنج میبرد و نمیخواست کس دیگهای از این بیماری رنج ببره پس سعی کرد ک حالشون رو خوب کنه و وقتی دید ک تونسته خانوادش رو خوشحال کنه خودش رو از رنج افسردگی خلاص کرد.
این کتاب داره میگه آلن به دنیا اومد و یه فرستاده بود و رسالتی به گردنش بود وبه خوبی رسالتش رو پایان رسوند و خانواده و مردم محل زندگیش رو از یه عالمه خاکستری به یه عالمه رنگارنگ دعوت کرد اما آخرش واقعا دردناک بود آلن خودش ازاینکه یه نقاب رو صورتش بود تا نشون نده خودش چقدر افسردس خسته شده بودودیگه طاقت نداشت به زندگی ادامه بده شاید میخواست بگه ادما به اصل خودشون برمیگردن وآلن هم به همین شکل اما واقعا دردناک بود من خیلی اشک ریختم نسخه چاپیشم تهیه کردم تا بقیه هم مطالعه کنند.
کتاب مغازه خودکشی رو به توصیهی یکی از پیجهای کتابخوانی دانلود کردم. اما از نظر من نوع داستان نویسی کتاب سطحی و گذرا بود؛ گرچه که مفهوم و مقصود اصلی داستان بسیار بحث برانگیز و قابل پرداخت بود اما نویسنده میتونست با ادبیاتی خیلی بهتر و عمقی تر کردن شخصیتهای داستان، خواننده رو به چالش بکشه. اگر خوانندهی باهوشی باشید از ابتدای داستان میتونید انتهای اون رو حدس بزنید. برای کسایی که دنبال داستان مهیج و چالش برانگیز هستن توصیه نمیکنم کتاب رو.
کتاب بسیار ضعیف، سطحی و به شدت overrated هست
مناسب هیچ ردهی سنی نیست
برای فرد بزرگسال بیش از اندازه قلم خام و کودکانهای داره و برای یه کودک هم محتوای تاریک و به شدت نامناسبی داره
برخلاف نظر اکثر دوستان من اصلا با پایانش ارتباط نگرفتم و به نظرم نویسنده فقط میخواست پایان داستانو غیر منتظره کنه و از فضای آبگوشتی و سطحی اواخر داستان نجات بده
ترجمه هم بی ایراد نبود ولی درمجموع قابل تحمل بود
نهایتا اگه ذرهای واسه وقتتون ارزش قائلید این کتابو نخونید 👎
مناسب هیچ ردهی سنی نیست
برای فرد بزرگسال بیش از اندازه قلم خام و کودکانهای داره و برای یه کودک هم محتوای تاریک و به شدت نامناسبی داره
برخلاف نظر اکثر دوستان من اصلا با پایانش ارتباط نگرفتم و به نظرم نویسنده فقط میخواست پایان داستانو غیر منتظره کنه و از فضای آبگوشتی و سطحی اواخر داستان نجات بده
ترجمه هم بی ایراد نبود ولی درمجموع قابل تحمل بود
نهایتا اگه ذرهای واسه وقتتون ارزش قائلید این کتابو نخونید 👎
نحوه بیان و به تصویر کشیدن موارد مختلف در داستان من را شگفت زده کرد. با زبان طنز, حقایق تلخ را بیان میکند. روند داستان جذاب هست ولی انتهای ان رو دوست نداشتم. احساس میکنم اگر طرفدار کتابهای خیلی عمیق نباشید احتمالا از این کتاب لذت ببرید. هر چند کتاب کوتاه و مختصری است که وقت زیادی از شما نمیگیرد.
من نسخه صوتی کتاب رو شنیدم و متاسفانه اسم گوینده رو به خاطر ندارم ولی بسیار عالی بود.
من نسخه صوتی کتاب رو شنیدم و متاسفانه اسم گوینده رو به خاطر ندارم ولی بسیار عالی بود.
اسپویل!
کتاب جالبی بود و اینکه این موضوع حس میشد که با وجود تلاش زیاد این خانواده برای افسرده و ناراحت بودن بازهم به سمت شادی و امید سوق داده شدن اونم از سمت کورسوی شادی از طرف کوچکترین عضو خانواده حس خوبی به آدم میداد و امید میداد ولی از سمتی هم اینکه در آخر آلن ماموریتش که به پایان رسید خودکشی کرد نشونهی این بود که خودش درواقعیت شاد نبود و فقط به عنوان یک ماموریت به قضیه نگاه میکرد.
کتاب جالبی بود و اینکه این موضوع حس میشد که با وجود تلاش زیاد این خانواده برای افسرده و ناراحت بودن بازهم به سمت شادی و امید سوق داده شدن اونم از سمت کورسوی شادی از طرف کوچکترین عضو خانواده حس خوبی به آدم میداد و امید میداد ولی از سمتی هم اینکه در آخر آلن ماموریتش که به پایان رسید خودکشی کرد نشونهی این بود که خودش درواقعیت شاد نبود و فقط به عنوان یک ماموریت به قضیه نگاه میکرد.
کتاب خوبی بود و تاثیرگذار نمیدونم واقعا چی بگم در مورد هدف نویسنده از اخر داستان فقط اینکه واقعا مغازه خودکشی خودکشیه پر از حس و انرژی بد نشون میده تو جو بد قرار گرفتن پایان تلخی داره من اصلا موافق نیستم که آلن برای نجات اومده بود چون رها شدنش پایان ماجرا نیست و اینکه نشون نمیدن خانواده دیدشون عوض شده بلکه بالعکس ممکنه تک تک خانواده با رها شدن اون دست به خودکشی بزنن
در کل میتونست پایان خوبی رقم بزنه
در کل میتونست پایان خوبی رقم بزنه
اسپویل!
شاید به نوعی اتفاقی که در آخر کتاب واسه آلن رخ میده در دنیای پیرامون ما هم رخ میده بدین شکل که مثلا اساتید موفقیت و روحانیون و قدیسین و غیره هم مارو تشویق به زندگی کردن میکنن و بهمون انگیزه میدن و معنایی برای زندگی کردن بهمون میدن ولی در پشت پرده اونها خودشون بی معنا تر و افسرده تر از همه هست و فقط به جای این که خودکشی کنن منتظر مرگ طبیعی میمونن.
شاید به نوعی اتفاقی که در آخر کتاب واسه آلن رخ میده در دنیای پیرامون ما هم رخ میده بدین شکل که مثلا اساتید موفقیت و روحانیون و قدیسین و غیره هم مارو تشویق به زندگی کردن میکنن و بهمون انگیزه میدن و معنایی برای زندگی کردن بهمون میدن ولی در پشت پرده اونها خودشون بی معنا تر و افسرده تر از همه هست و فقط به جای این که خودکشی کنن منتظر مرگ طبیعی میمونن.
شخصا از این کتاب خوشم اومد. شاید بعضیها از سطحی بودن مفاهیم داستان حرف بزنن ولی من با این مورد مشکلی نداشتم و به نظرم خیلی جالب بود که همه در دنیای این کتاب، به جای مخفی کردن احساسات بدشون و سعی در خوب به نظر رسیدن، با صدای بلند از ناراحتی هاشون حرف میزدند و یه دنیای خاکستری برای خودشون ساخته بودند ولی جو جامعه به نظر هیچ کدومشون عجیب نمیومد.
قسمتهایی که درباره چگونگی عملکرد ابزارهای خودکشی توضیح میده، قلب آدم رو به درد میاره.. اینکه نویسنده چنین چیزهایی به ذهنش رسیده، جای شک ایجاد میکنه که شاید قبلا به این مسائل فکر کرده یا به نوعی سادیسم داشته
کتاب واقعا اونقدری که بعضیا تعریف کرده بودن، جذاب نبود، شاید برای نوجوانها جالب باشد.. اما پشیمانم از اینکه وقتم رو صرف خوندنش کردم..
کتاب واقعا اونقدری که بعضیا تعریف کرده بودن، جذاب نبود، شاید برای نوجوانها جالب باشد.. اما پشیمانم از اینکه وقتم رو صرف خوندنش کردم..
افسردگی و ناامیدی از زندگی چیزیه که همهی ما تو زندگی یبار تجربش کردیم. بنظر من آلن از کل اعضای خانوادش افسرده تر و غمگین تر بود ولی این رو نشون نمیداد و سعی میکرد همیشه شاد و خوشحال باشه تا خانوادشو یجورایی از این بیماری نجات بده که خوشبختانه در آخر موفق هم شد؛ نویسنده اخر داستان رو خیلی غم انگیز و زیبا به بهترین شکل به پایان رسوند.
علت دادن این همه نظر و پربحث بودن آن فقط شاید موضوع بکری بود که نویسنده به رشته تحریر دراورده بود اوایلش جذاب وگیرا بود واینکه ادم بتواند درهر شرایطی اینقدر مثبت باشد برایم جذاب بود ولی از اواسط داستان کتاب روندی معکوس میگیره و نویسنده خیلی جاها را بدون اینکه علت خاصی پشت حوادث پیشرو داشته باشه فقط میخواهد بخورد خوانندهاش بدهد و تمام
از نظر من، حقایق تلخ رو به خوبى با طنز بیان کرده. ولى آخر داستان، با هدفى که کتاب دنبال میکرد، همخونى نداشت و عجیب بود که فقط سعى کرده پایانش غیر قابل پیش بینى باشه! و البته به هیچ وجه کتاب عمیقى نبود. در کل از خوندنش پشیمون نیستم. ولى به کسى هم پیشنهاد نمیکنم که بخونه.
کتابی با شروعی دهشتناک و با پایانی غیر قابل پیش بینی... برام عجیبه که چرا نویسنده از اون مفهومی که مضمون اصلی کتاب بود، در پایان کتاب صرف نظر کرد و ترجیح داد که داستان غیر قابل پیش بینی باشه تا امیدبخش؟!
ترجمه هم کاملاً روان بود و کلیت داستان، به اندازه اسم کتاب، جذابیت داشت...
ترجمه هم کاملاً روان بود و کلیت داستان، به اندازه اسم کتاب، جذابیت داشت...
این امتیازم دلایلی داشته که امیدوارم برای کسایی که در خرید کتاب شک دارن موثر باشه
1) جا داره که از مترجم تشکر کنم بابت ترجمه خوبش
2) پیام کلی کتاب بسیار سطحی و مشخصه، پیام کلی کتاب اینه که مثبت اندیشی خوبه و منفی اندیشی بده و اینو تو کل داستان میبینیم، که قطعا یه نویسنده قهار پیام کلی رو در اعماق مخفی میکنه که اثر گذاریش خیلی بیشتر میشه.
2) شخصیت پردازی آلن بسیار ضعیفه، بقیه اعضای خانواده در عین نا امیدی در بعضی قسمتهای رمان امیدواری از خودشون نشون میدن، ولی آلن از اول تا اخر رمان حتی یکبارم حس نا امیدی نشون نداد و به قول معروف شور خوشبینی رو در آورده بود که ما همچین شخصیتی رو توی دنیای واقعی نمیبینیم، حتی امیدوارترین افراد در جاهایی نا امید میشن
3) اطلاعات نویسنده در خودکشی افراد مهشور کامل بود، اما این اطلاعات سطحی جایگذاری شده بودن، مثلا اینکه اسم بچه هاشو از روی کسایی که خودکشی کردن انتخاب کرده بود.
4) از اول تا آخر داستان کاملا مشخص بود که نویسنده اطلاعات کمی از عوامل خودکشی داره و در واقع درکی از این واقعیت نداره، مثلا توی داستانش علت خودکشی بسیاری از شخصیتا این بود که مسخرشون میکردن، در صورتی که انقدر هم ساده نیست و خودکشی خیلی علتهای عمیق تری داره، و در وسطهای داستان هم دیدیم که نویسنده داشت روشی یاد میداد برای افرادی که میخوان خودکشی کنن دیدشون رو به جهان باز کنن (همون قسمت که آلن میخواست ماسک آینه دار رو بفروشه) در صورتی که شخصیتی که توی این قسمت بود تنها دلیلش برای خودکشی این بود که فکر میکرد زشته و نویسنده از آوردن یه مثال سخت تر (مثل فقر) طفره رفته بود.