نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بلندیهای بادگیر: عشق هرگز نمیمیرد - امیلی برونته
4.1
332 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خب پس اجازه بدین از راوی شروع کنم. ایشون به تنهایی میتونه بهترین کتاب رو با صداشون به یک اثر هنری اعصاب خرد کن تبدیل کنه. خب این خانم راوی احتمالا سابقه این کار رو داشته یا اینکه یک مدیر گروهی یا ناظری چیزی بالا سرشون بوده انقدر بی تجربه که یک دفعه هوار میکنه و یک جمله رو میگه و باز با صدای خیلی آروم شروع به ادامه میکنه. ادم موقع گوش دادن گاهی انقدر صدا نخراشیده ونوسان داره و یهو اوج میگیره در اون لحظه ادم میخواد دست به جنایت بزنه. از اقای سلطان زاده نیز خبری نبود. من بخاطر ایشون کتاب رو خریدم. در مورد داستان فکر میکنم منظورش این بود که افراد با اینکه از گذشته تجربیات سختی داشتند و شناخت کافی از یه ادمی مثل هت کلیف داشتن ولی در هر مرحلهای که یکی میخواد توی دام کثیف اون بیوفته جدی و مصمم رفتار نمیکنن و ادما بی اراده درون گردباد هیت کلیف نابود میشن. خرد میگه که از تجربیاتمون نهایت استفاده رو ببریمشخصیتهای قربانی درنهایت کودنی و ابلهی. اما خانم راوی افتضاح کردن. نام عشق هرگز نمیمیرد ربطی به داستان ندارد. داستان ضدو نقیض است چون یکجا رتکلیف علنا به دایه میگوید هدفش چیست ولی دایه اهمیتی نداده د اصلا اصلا ارزش نقد نظر دادن ندارد. از اصل ایراد دارد اینکه رت کلیف بچه اون خانواده نبوده و پسر خانواده دشمنش بوده خب پدر و مادر خانواده ارنشا که فوت کردن پسر میتونست براحتی رت کلیف رو بیرون کنه. کاری نداشته.
🍁 کتابی بسیار حرفهای با داستانی گیرا. نمیشه ادبیات انگلیس رو بشناسی، اما خواهران برونته رو نه!
اسم کتاب، اسم جایی بلند توی دشته که بادگیر هست، و اونجا یه خونهای وجود داره که توی اون منطقه خیلی معروفه. خونهای هست وخانوادهای داره به اسم ارن شا، با چند فرزند و دختر کوچیکشون کتی هستش. یه شب پدر خانواده وقتی از سفر میاد به عنوان سوغات برای خونه پسری به اسم هیت کلیفت میاره و به خانواده هم میگه که اون یتیمه و اونو به فرزندخوندگی قبول کرده.
وقتی پدر خونه میمیره، پسر بزرگ که از هیت کلیفت دل خوشی نداره، با اون به بدترین شکل مثل یه برده رفتار میکنه. درحالیکه میبینیم که کتی دختر کوچیک خونه عاشق هیت کلیفت شده و دوست نداره که باهاش کسی بدرفتاری کنه!
توی همسایگی خانواده ارن شا، خانوادهای متوول زندگی میکنه که پسری دارن به اسم ادگارد که اون هم عاشق کتی میشه.
کتی که عاشق هیت کلیفت هستش، برای اینکه بتونه اموال ادگارد رو بر دست بیاره، و از این طریق بتونه هیت کلیفت رو از دست برادرش نجات بده، زن ادگارد میشه. اما هیت کلیفت که این نیت کتی رو نمیدونه، برای مدتی طولانی به یکباره اونجا رو ترک میکنه. و بعد از چند سال وقتی برمیگرده جوونی برومند و پولدار شده!! خواهر ادگارد که مجرده عاشق کلیفت میشه! برادر بزرگ کاترین که همسرش رو زمان زایمان از دست داده بود، حالا یه قمارباز شده که همه داشته هاشو از جمله خونه ارن شا رو توی قمار به هیت کلیف میبازه…
و در آخر کاترین جبران اشباهاتش رو با مرگش داد. هیت کلیفت بر اثر عذاب وجدان و عذاب دوری از کتی به جنون مبتلا شد و از دنیا رفت… در کل کتابی بود که همه به اندازه اشتباهاتشون تاوان دادن. کتاب زیبایی بود☘️
اسم کتاب، اسم جایی بلند توی دشته که بادگیر هست، و اونجا یه خونهای وجود داره که توی اون منطقه خیلی معروفه. خونهای هست وخانوادهای داره به اسم ارن شا، با چند فرزند و دختر کوچیکشون کتی هستش. یه شب پدر خانواده وقتی از سفر میاد به عنوان سوغات برای خونه پسری به اسم هیت کلیفت میاره و به خانواده هم میگه که اون یتیمه و اونو به فرزندخوندگی قبول کرده.
وقتی پدر خونه میمیره، پسر بزرگ که از هیت کلیفت دل خوشی نداره، با اون به بدترین شکل مثل یه برده رفتار میکنه. درحالیکه میبینیم که کتی دختر کوچیک خونه عاشق هیت کلیفت شده و دوست نداره که باهاش کسی بدرفتاری کنه!
توی همسایگی خانواده ارن شا، خانوادهای متوول زندگی میکنه که پسری دارن به اسم ادگارد که اون هم عاشق کتی میشه.
کتی که عاشق هیت کلیفت هستش، برای اینکه بتونه اموال ادگارد رو بر دست بیاره، و از این طریق بتونه هیت کلیفت رو از دست برادرش نجات بده، زن ادگارد میشه. اما هیت کلیفت که این نیت کتی رو نمیدونه، برای مدتی طولانی به یکباره اونجا رو ترک میکنه. و بعد از چند سال وقتی برمیگرده جوونی برومند و پولدار شده!! خواهر ادگارد که مجرده عاشق کلیفت میشه! برادر بزرگ کاترین که همسرش رو زمان زایمان از دست داده بود، حالا یه قمارباز شده که همه داشته هاشو از جمله خونه ارن شا رو توی قمار به هیت کلیف میبازه…
و در آخر کاترین جبران اشباهاتش رو با مرگش داد. هیت کلیفت بر اثر عذاب وجدان و عذاب دوری از کتی به جنون مبتلا شد و از دنیا رفت… در کل کتابی بود که همه به اندازه اشتباهاتشون تاوان دادن. کتاب زیبایی بود☘️
کتاب بلندیهای بادگیر اثر امیلی برونته رو پیشنهاد میکنم. از لحاظ کاراکتر سازی بخوام بگم کامل مشخص هستش که هر کاراکتر عمق زیادی داره و لایه لایه به مرور مشخص میشه. بیشترین جذابیت رو کاراکترسازی و ساختاری داره. قبول دارم که جایی از داستان طوری بود که کمی برای من به شخصه تحمل ناپذیر بود اما ارزشش رو داشت که تا آخر گوش دادم.. فکر میکنم اون قسمت که کمی خسته کننده به نظر میرسید به این دلیل بود که کاراکتری در داستان نبود که خواننده بتونه احساس نزدیکی بکنه. هیدکلیف شده بود کاراکتر منفی و کاراکترهای دیگه یا منفور بودند یا ترحم آمیز. اما امیلی برونته با مهارت قشنگی که داره تونسته بود در آخر این ضعف رو جبران کنه.
بنظرم رمان در عصر خودش یعنی قرن نوزدهم بداعتی محسوب میشده و قطعا خوانندگان ان دوران حوصله بیشتری برای خواندن توصیفات طولانی و رخدادهای کند داشته اند، با توجه به این ویژگیها بنظرم داستان زیبایی بود که نشان میداد انسانها بی دلیل بد و شرور نیستند و بدطیتی شان ناشی از تربیت غلطی است که در دوران کودکی تجربه کرده اند، علاوه بر این رمان بازتابی از قوانین حاکم بر جامعه است که نشان میدهد، زن در جامعه اروپایی آن دوران از حق و حقوق اجتماعی برخوردار نبوده و مردها برایش تصمیم میگرفتند. درکل خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم مخصوصا که خوانش آن بسیار خوب و عالی بود.
با سلام و احترام خدمت خوانندهی آینده کتاب خوبی بود از نظر دایرهی لغات عالی بود و راوی نیز عالی بود هر دو خواننده کناب عالی بودن
ولی این عشق واقعی نبود که انتظارش رو داستم تنها کسی که در این کتاب عاشق واقعی بود هیرتن بود که عشق دل سختش رو نرم کرده بود و به هیچ کسی بدی نکرد و خوب زندگی کرد و اینکه آدم دیگه با خوندن این کتاب میترسه به کسی کمک کنه اون بچه رو به خونه آورد و کل زندگی شون رو تحت الشعاع قرار دادو نابود کرد همه رو به دامن مرگ کشوند و نویسنده خیلی راحت دربارهی مرگ حرف میزد و شخصیتها عمر کوتاهی داشتن و انگار مرگ رو خیلی نزدیک به تصویر کشیده بودن
ولی این عشق واقعی نبود که انتظارش رو داستم تنها کسی که در این کتاب عاشق واقعی بود هیرتن بود که عشق دل سختش رو نرم کرده بود و به هیچ کسی بدی نکرد و خوب زندگی کرد و اینکه آدم دیگه با خوندن این کتاب میترسه به کسی کمک کنه اون بچه رو به خونه آورد و کل زندگی شون رو تحت الشعاع قرار دادو نابود کرد همه رو به دامن مرگ کشوند و نویسنده خیلی راحت دربارهی مرگ حرف میزد و شخصیتها عمر کوتاهی داشتن و انگار مرگ رو خیلی نزدیک به تصویر کشیده بودن
یک داستان ضعیف که هیچ نشانی از عشق نداره و فقط در مورد چند نسل از یک سری خانواده بیمار روحیست که به دنبال آزار هم هستند و سیر اتفاقات به شکلی کاملا ساده لوحانه پیش میره و اگر شخصیتها کوچکترین بهره هوشی داشتند اینقدر ساده گول شخصیت بد داستان رو نمیخوردن
خوندن و شنیدنش رو به هیچ عنوان توصیه نمیکنم حتی با دو گوینده بی نظیرش
خوندن و شنیدنش رو به هیچ عنوان توصیه نمیکنم حتی با دو گوینده بی نظیرش
کتاب فکر میکنم برای عصر خودش یعنی قرن نوزدهم کتاب بی بدیلی بوده، جالب اینکه من ۱۵ سال پیش که این رمان را خونده بودم نسبت به الان جذابیت بیشتری برام داشت و شاید دلیلش این بوده که من ۱۵ سال پیش هیچ آشنایی با دوست داشتن و عاشق شدن واقعی نداشتم و اتفاقاتی که در داستان میافتاد رو بعنوان عشق قبول میکردم، داستان در بسیار از بخشهای خیالی و خارج از واقعیت پیش میره یعنی به راحتی و یکی یکی شخصیتهای اصلی داستان رو حذف میکنه. و همین موضوع باعث تعجب و سردی خواننده میشه،
ولی در آخر ارزش خواندن دارد
ولی در آخر ارزش خواندن دارد
نکته جالب توجه برای من این بود که مثل کتاب صد سال تنهایی گذر سالها و اتفاقاتی برای دو نسل از یک خانواده میافتد را از زبان یک خدمتکار وفادار به تصویر میکشد. و نویسنده با هنرمندی تمام همانند داستایوفسکی ما را وا میدارد در بعضی موارد با شیطانیترین شخصیتها همدردی کنیم. یک مورد دیگر که زیاد تاکید شده بود لزوم استفاده از هر دوی عقل و احساس برای تصمیم در مورد ازدواج است و اینکه بدون وجود هر کدام از این موارد ازدواج منجر به فاجعهای عظیم خواهد بود.
سلام و درود
این کتاب یک کتاب روانشناسی رمان وار کلاسیک است. بلندهای بادگیری که عمارت داستان را درون خود جای میدهند پر از طوفان و هیاهو. عقده، کینه و نفرت و در آخر حسرت داشتن یک عشق که ثمر بدهد و به ثبات برسد. به نظر شخصی من ارزو و حسرت عشق بود تا عشق راستین بین دو نفر. نویسنده به خوبی عقدهی شخصیت و مهر طلبی و تاثیر آن بر نسل بعدی را به تصویر میکشد. با سپاس فراوان از گویندگان کتاب، که به مانند نمایشنامهی خوب اجرا کردهاند و از شیوایی بیانشان لذت بردم. ممنونم از کتابراه
این کتاب یک کتاب روانشناسی رمان وار کلاسیک است. بلندهای بادگیری که عمارت داستان را درون خود جای میدهند پر از طوفان و هیاهو. عقده، کینه و نفرت و در آخر حسرت داشتن یک عشق که ثمر بدهد و به ثبات برسد. به نظر شخصی من ارزو و حسرت عشق بود تا عشق راستین بین دو نفر. نویسنده به خوبی عقدهی شخصیت و مهر طلبی و تاثیر آن بر نسل بعدی را به تصویر میکشد. با سپاس فراوان از گویندگان کتاب، که به مانند نمایشنامهی خوب اجرا کردهاند و از شیوایی بیانشان لذت بردم. ممنونم از کتابراه
اول روایت عمرانی رو خریدم و دیدم خوانش و ترجمه بسیار بدی داره، به هوای آقای سلطانی این نسخه رو خریدم و صدای راوی زن این داستان کسل کننده رو بدتر کرد، انصافا هر رمان کلاسیکی ارزش خوندن نداره، مثلا رمان ترغیب کجا و این کجا. این کتابو ۱۲-۱۳ سالگی خونده بودم و خیلی دوست داشتم ولی دوباره که شنیدم متوجه شدم به درد همون نوجوانی میخورده، ضمنا الن دین خدمتکار تو جریان کاترین اول و دوم نشون داد که چقدر گاف میده و کلی دسته گل به آب داده بود
علیرغم اینکه این رمان جزء کتابهای خیلی معروف میباشد اما من از خواندن (شنیدن) آن لذت نبردم.
شاید دیگر این نوع داستانها نیاز خواننده امروز را ارضا ننماید. به ظاهر رمان عاشقانه بود اما سرتاسر پر رذالت و حماقت بود. نویسنده به هر دستاویزی چنگ زده بود تا بتواند داستان را پیش ببرد فارغ از اینکه نیم نگاهی هم به شعور و درک خواننده داشته باشد، پرداختن به جزییات بیش از حد خارج از حوصله بود.
نتوانستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم.
شاید دیگر این نوع داستانها نیاز خواننده امروز را ارضا ننماید. به ظاهر رمان عاشقانه بود اما سرتاسر پر رذالت و حماقت بود. نویسنده به هر دستاویزی چنگ زده بود تا بتواند داستان را پیش ببرد فارغ از اینکه نیم نگاهی هم به شعور و درک خواننده داشته باشد، پرداختن به جزییات بیش از حد خارج از حوصله بود.
نتوانستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم.
از لحاظ خوانش کتاب من صدای خانم پاک ذاتو دوست داشتم البته قسمتهایی که با خوانش آقای سلطان زاده هست کمه. ولی در کل صداها و تغییرشون عالیه. درمورد متن داستان اصلا انتظار یه عاشقانه را نداشته باشین بلکه بیشتر به نظرم انتقام جویی و کینه توزی را نشان میده در طی دو نسل. به عنوان کتابهای کلاسیک که معروف هستند ترجیح دادم خونده باشم اما جزو کتابای محبوب من نبود. شاید برای دورهی خودش کتاب خیلی قوی محسوب میشده
خود داستان بسیار گیرا بود و شخصیتهای فوقالعادهای در آن بود اما راویها! در نسخه نمونه راوی بیشتر داستان وجود نداشت! اساسا با اینکه کتاب صوتی مثل تئاتر اجرا شود با انواع صداها مخالف هستم! به عقیده من کتاب صوتی باید مثل قصهگویی باشد نه یک تئاتر رادیویی با نواع صداهای مختلف وموزیکهای متن شوک دهنده! در مورد این کتاب صوتی، صدای راوی بیشتر داستان که صدای یک خانم است اصلا صدای راوی در نسخه نمونه نبود گیرایی نداشت!
به نظرم داستان را زیادی پیچ و تاب داده بود و میشد خیلی کوتاه تر بیان کرد.
جملات سرشار از تکرار بود و چندین کلمه مترادف رو پشت هم ردیف میکرد.
اینجور داستانها بیشتر به درد فیلم و سریال میخورند
گویندگی عالی بود و پر احساس و نقطه قوت کار بود.
تا کنون چندین رمان با صداهای خانم پاک ذات و آقای سلطان زاده شنیدم که همه عالی روایت شدند و اینجا هم که این همکاری بسیار خوب بود.
جملات سرشار از تکرار بود و چندین کلمه مترادف رو پشت هم ردیف میکرد.
اینجور داستانها بیشتر به درد فیلم و سریال میخورند
گویندگی عالی بود و پر احساس و نقطه قوت کار بود.
تا کنون چندین رمان با صداهای خانم پاک ذات و آقای سلطان زاده شنیدم که همه عالی روایت شدند و اینجا هم که این همکاری بسیار خوب بود.
اینبار موقع گوش دادن به این کتاب، هی یاد این حرف جودی ابوت توی یکی از نامههاش به بابالنگ دراز میوفتادم که نوشته بود: خواهران برونته تمام عمر توی صومعه زندگی کرده بودند، چطور تونستن همچین کتابای فوقالعادهای رو از زندگیهایی که تقریبا هیچ درکی ازش نداشتن بنویسن؟؟...
از آخرین باری که این کتاب رو خونده بودم، چندین سال میگذشت. اینبار هم مثل همیشه خیلی چسبید.
از آخرین باری که این کتاب رو خونده بودم، چندین سال میگذشت. اینبار هم مثل همیشه خیلی چسبید.
حقیقتا اینجور مواقع که یه اثر جاودانه رو میخونم یا میبنیم که ازش لذت نمیبرم همیشه به خودم میگم لابد من چیزی نمیفهمم…
در کل خیلی خسته کننده بود. خیلی زیاد. با جزییات زیاد که البته من طرفدارش هستم ولی اینجا…؟ همچنین شدیدا طرفدار این فضا و دورهی انگلیس هستم با این حال بازم اصلا جذبم نکرد. حتی میتونم بگم ارزش یکبار خوندن هم نداره متاسفانه.
شاید واقعا ادبیات کلاسیک سلیقهایه.
در کل خیلی خسته کننده بود. خیلی زیاد. با جزییات زیاد که البته من طرفدارش هستم ولی اینجا…؟ همچنین شدیدا طرفدار این فضا و دورهی انگلیس هستم با این حال بازم اصلا جذبم نکرد. حتی میتونم بگم ارزش یکبار خوندن هم نداره متاسفانه.
شاید واقعا ادبیات کلاسیک سلیقهایه.
کتاب زیبا و روانی بود داستانی گیرا داده که دوست داری هرچه سریعتر کل کتاب رو گوش بدی، متن رمان ذهنت رو درگیر خودش میکنه و خودت رو جای شخصیتهای اون میزاری و انگار داستان رو زندگی میکنی، پر از درس و پند اگر با دقت به ادن گوش بدی و نکته سنج باشی، از شنیدن کتاب اصلا خسته نمیشی و مثل همیشه راوی با صدای جذاب و شخصیت پردازی عالی به جذابیت کتاب اظافه کرده و لذت بخش تر.
به نظر من "یکی از برجستهترین داستانهای رمانتیک ادبیات انگلیس" توصیفی اغراق آمیز برای این رمان است، کتاب خیلی ساده و ضعیف هست حتی برای زمان خودش!!! البته شاید مشکل از ترجمهی کتاب هم باشد، جملههای بی سر و ته، دیالوگهای بی ربط و نصف و نیمه و... حتی باوجود گویندههای توانایی که این داستان داشت، باز هم من گوش کردن این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم.
مدتها بود که میخواستم این داستان را بخوانم. داستان بسیار معروفی است که بسیار توصیه میشود. اما جدای از بحث ارائهی داستان که شایسته و زیبا بود، ارتباطی با متن و روند داستان برقرار نکردم. و نهایتا نفهمیدم چرا یک نفر باید این داستان را بخواند. چه نوع نتیجهای از این همه خباثت باید گرفت؟!؟؟؟ مشکل من با متن داستان بود… به هر حال از کتابراه بسیار ممنونم
کتاب بدی نبود اما برای کسانی که با کتابهای داستایفسکی شروع کردن من جمله خودم باور پذیری کمتری داشت. قدرت داستایفسکی در تحلیل شخصیت به گونه ایست که در هیچ یک از کتابهایی که خواندم نظیر آن را نیافتم. هیت کیلیت شخصیت منفی که به یکباره رنگ عوض میکند ملموس و باور پذیر نیست و نمیتوان ارتباط خوبی با شخصیتهای داستان برقرار کرد.
هربار کتاب رو گوش کردم حس افسردگی بهم دست داده ولی چون راوی خوب بود تا آخرش ادامه دادم! خیلی داستان غمگینی هست، خوشحالم که گوش کردم، چون میخواستم نسخه چاپیش رو بنا به تعریف زیاد دیگران به کسی هدیه بدم، و حالا هیچ وقت به کسی حتی پیشنهادش نمیکنم. شخصیتهای داستان انگار بیمار روانی هستن، من اصلا حس خوبی از کتاب نگرفتم.
به نظر من کتاب چیزی برای گفتن نداشت و من غیر از صدای دلنشین خانم پاک ذات از کتاب لذت نبردم درضمن آرمان سلطان زاده در حد ۵ درصد حضور داشت. منتظر بودم داستان در جایی بالاخره به نقطه قوت و هیجان خود برسد که چنین نشد همچنین هیت کلیف نتیجه شرارتش را ندید و در کمال احترام از او یاد شد. من پشیمانم از خواندنش.
یکی از شاهکارهای امیلی برونته که نیازی به تعریف ندارد، عشق و نفرت را به قشنگی در این کتاب میتوان لمس کرد. صدای آقای آرمان سلطان زاده که استاد راوی گری هستند زیبایی این کتاب را چندین برابر کرده بود و همین طور خانم مریم پاک ذات، شخصا کتابهایی که با صدای استاد آرمان سلطان زاده باشد را با کمال میل خریداری میکنم.
احساس میکنم چیزی بهم اضافه نشد ولی برای سرگرمی جذاب بود و مثل همه داستانهای عشقی کشش خاص خودش رو داشت. ولی اینو خوب نشدن داد که گاهی یک محبت بی جا و دلسوزی بیجا چه عواقبی میتونه برای خودت و حتی نسلهای آیندت داشته باشه.
اندازه نگه دار که اندازه نکوست / هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
اندازه نگه دار که اندازه نکوست / هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
والا چی بگم؟ کتاب کتاب قشنگی بود، و بخوبی ما را با فرهنگ انگلیسیها آشنا میکند. الان فهمیدم چرا انگلیسیها انقدر بد ذات و تندخو هستند و با مردم دنیا این شکلی رفتار میکنند. اونا حتی با خودشون هم مهربون نیستن. ولی کتاب رو دوست داشتم. شنیدنش با صدای دلنشین راویانش تجربه دلپذیری بود.
جالب بود ولی خیلی خاص نبود تا کتابی خونده نشه مشخص نمیشه نظر خودت چیه دربارهاش پس نمونه رو گوش بدیم بهتره تا ببینیم کاربران چی میگن چون کاملا سلیقهای هس در ضمن قسمت کمی از کتاب رو جناب سلطانزاده اجرا کردن و صد البته دیگه که خانوم پاکذات هم عالی هستن در اجرا
جهت اطلاع وظیفه دونسم بگم
جهت اطلاع وظیفه دونسم بگم
کتاب بیشتر بلندیهای بادگیر بود و اسم عشق هرگز نمیمیرد واقعا به داستان بی ربطه!
گویندهها عالی بودن و از صداشون لذت بردیم. زیبایی کتاب هم به روایت خوب و رئال بودن اونه که روابط شخصیت هاش خیلی آدمو درگیر میکنه.
البته من یه کتابخوان آماتور و کم دانش هستم.