نقد، بررسی و نظرات کتاب صد سال تنهایی - گابریل گارسیا مارکز
4.3
115 رای
مرتبسازی: پیشفرض
به نام خدا یک اثر دیگر از نویسندهی پر آوازهی قرن چه عصر ما یعنی گابریل گارسیا یا نه بگذار یک جور دیگر بگویم اثر خاص و کم نظیرش یعنی صد سال تنهایی و این نویسندهی پیر که که در سال های انتهای عمرش ذهنش به شیرینی رسیده و این را در کلام گنجانده و اما این کتاب عجیب و غریب او صد سال تنهایی چرا عجیب چرا غریب؟! شاید چون با ساختار فکری دیگران کمی متفاوت و اثر او سوریال است که به عمنی ماهیت اشیا یا ماهیت همه چیز اسن و اضافه کردن چیزی به واقعیت شاید هم نمایاندن واقعیت آنطور که هسن نه آن طور که دیده میشود در ابتدا که نام کتاب را خواندم حس میکردم درمورد مسئلهی اساسی تنهایی است ولیکن بعد از خرید کتاب متوجه شدم اوضاع کمی پیچیده تر از این حرف ها است و این واژه را به طرز غریبی معنا کرده انسانی که می رود و یک دهکده را تاسیس میکند و این میشود شاکلهی داستان ما و البته قطعا چنین شخصی جسارت و هوش خاصی دارد آن هم از یک نوع متفاوت آن داستان که اساسا معلوم نیست در چه دورانی است حدس میزنم قرن ۱۸ یا ۱۷ باشد اساس و بیس داستان که نسل خاندان با خوزه آرکادیو شروع میشود و انتهای آن با اعورلیانو تمام میشود و در این بین ملیکوعیدز کولی کل آیندهی خاندان را پیش بینی میکند برای من قابل هضم و منطقی نیست شاید هم اصلا نباید منطقی باشد اما آخر اصلا این چه آش دهن سوزی باشد که تاریخ صد سالهاش را پیش بینی کرد و اگر پیلار ترنرا ۱۴۰ سال سن دارد این یعنی از صد سال هم عبور کرده و لیکن در انتهای داستان باز هم به ۱۰۰ سال اشاره میکند داستان از انسجام خوبی برخوردار نیست و آن چنان اثر شگرفی نیست که جایزهی نوبل دریافت کند شاید فقط توهمات ذهن مریض یک پیرمرد باشد.
کتاب صد سال تنهایی اثر فاخر نویسنده توانمند گابریل گارسیا مارکز هست که آثار خواندنی دیگری چون عشق سالهای وبا و پدرسالار را دارد. به طور کلی ادبیات آمریکای لاتین تا حدودی رمز آلود و عجیب به نظر میرسد و امکان برقراری ارتباط در اوایل کتاب به سختی اصل میشود و گاهی لازم هست یه کتاب چندین بار خوانده شود. عرفان و ادبیات و سیاست و تاریخ در بیشتر این آثار به هم آمیخته هست. کتاب صد سال تنهایی هم فارغ از این موارد نیست و داستان شنیدنی ۶ نسل از انواعای هست که در روستایی دور زندگی میکنند و با جهان خارج ارتباطی ندارند و اتفاقات میفتد که شاید ذره برخی از آنها برایمان سخت باشد.
بنظرم ب کسی اگر جایزه میدن نشونه زیبا بودن رمان نیس، این داورها معیارهایی دارن برای جایزه دادن ک افراد عادی براشون مهم نیس
و نقطه ضعف بعدی در ترجمه این کتابه، مترجم باید برا خواننده کتاب رو روان و ساده کنه، همین اسامی شخصیتها رو میتونه مترجم در مقدمه بگه ک من ب نامهای ایرانی تغییر دادم یا نامهای روان خارجی مثل جک سارا خوزه ویلیام، انقدر داستانها از این شخصیت ب اون شخصیت میشه ک ادم باید تک تک نامها رو ب یاد داشته باشه، بدتر از همه یهو بعد صد صفحه خوندن، داستان مراجعه میکنه ب یکی از شخصیتها اول داستان ک کلا زیاد مهم نبود و بابد سعی کنی یادت بیاری ک این شخصیت کی بود
بنظرم یه ایراد ک میشه گرفت اینه ک نویسنده فقط برا مردم کلمبیا این کتاب رو نوشته و انتظار نداشته جهانی بشه، و ایراد از مترجمین هست ک حداقل شخصیتها رو با نامهای ساده ترجمه نکردند