نقد، بررسی و نظرات کتاب جایی که خرچنگها آواز میخوانند - دلیا اونز
4.6
263 رای
مرتبسازی: پیشفرض
رمان گیرا و جذاب و بینهایت ظریف و دقیق و منحصر به فردداستان از تنهایی و یک انتقام تشکیل شده که با ظرافت هرچه تمام داستان را شکل دادهاند و درکنار همه اینها توصیف زیبا طبیعت مرداب (که من خواننده را تشویق میکرد که برای یکبار هم شده باید به این مرداب بروم و به تماشا آن بپردازم) باعث رنگی تر شدن داستان میشوداین داستان از نظر من دو بخش مجزا تشکیل شده بخش یک: کل کتاب به جز دو صفحه آخر بخش دو:دو صفحه آخر که اتفاقا این دو صفحه آخر یکی از علتهای اصلی متمایز و بینظیر بودن این رمان استدلیا اونز شاید اولین اثرش باشد ولی به تنهایی توانسته او را در میان بهترین نویسندگان قرن جای دهد
کتاب فوق العاده که تونسته موضوعات مختلف مثل تنهایی، غم، عشق، فریب خوردن، طردشدن، انتقام و سختی و اندوه رو به خوبی و با زبان ساده بیان کنه شخصیت اصلی داستان کیا دارای روحیه بسیار قوی و آرامیه، اوایل کتاب ریتم آرام و به مرور تند و جذاب میشه، غم و تنهایی در تمام فصلها مشخصه حتی زمانی که شادی موقت نصیب شخصیت اصلی داستان میشه و در کنار اینها تصویرسازی قوی نویسنده از طبیعت و مرداب و البته با پایانی جالب و غم انگیز و شوکه کننده و اگر احساس تنهایی و طرد شدن و فریب خوردن رو تو زندگیتون تجربه کردید کاملا میتونید با کیا همزادپنداری کنید و براش دلسوزی و حتی گریه کنید
من بخش نمونه این کتاب رو خوندم و خیلی خیلی خوشم اومد. ازاونجاییکه که نظرات نوشته شده برای این کتاب هم مثبت بود این کتاب رو خریدم. اما راستش کتاب منو کاملا ناامید کرد. برعکس اوایل کتاب که خیلی منحصر به فرد و عالی نوشته شده اواسط کتاب داستان بسیار غیر قابل باور میشه. انگار با بزرگ شدن کیا نویسنده کتاب هم عوض میشه. داستان کتاب به یه داستان عشقی غیرواقعی تنزل میکنه شخصیت کیا عوض میشه بعد بطور معجزه واری آدم بده داستان از بین میره و آدم خوبها به هم میرسند و به خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکنند؟!؟!؟! …. حیف اون شروع زیبا.
یک داستان حماسی در مورد دختری بنام کایا که توسط مادر، برادرها مدرسه و شهر تنها گذاشته شده. مسخره میشه قضاوت میشه اذیت میشه. همبنطور که کایا بزرگتر میشه و در مورد بندگی یاد میگیره با دو نفر دوست میشه. تات یکی از دوستای برادرش که بهش نوشتن و شادی و پذیرش یاد میده. اونیکی هم امید به آینده. در این هنگام ستاره فوتبال شهر میمیره و . ...
کتاب فوق العادهای این اولین باره یک کتابا تا انتها میخونم و بارها و بارها با خوندن بعضی از صفحاتش اشکم سرازیر شد الان ک کتابا تموم کردم حس میکنم نفسم گرفته با لحظه به لحظه این کتاب تصور سازی کردم و مدام اندوهگین شدم و آرزو میکردم کیای داستان ما زود بزرگ شه چون تصور اون همه سختی برای یک کودک شش هفت ساله برام غیر قابل باور بود.
با خوندن این کتاب عاشق خوندن و تموم کردن کتابهای دیگه شدم
با خوندن این کتاب عاشق خوندن و تموم کردن کتابهای دیگه شدم
رمانی متفاوت، سرشار از اطلاعات زیست شناختی جالب که با تار و پود ماجرای داستان، آمیخته شده و جذابیتی خاص به آن میبخشند. شرحی از انزوای مظلومانه و عشق معصومانه زن قهرمان داستان در خلال روایتی معماگونه. گرچه تصور چنین داستانی در واقعیت دشوار مینماید، اما نثر بی نقص و روایتهای منطقی نویسنده از زندگی قهرمان داستان، آن را باورپذیر مینماید. رمانی متفاوت و زیبا که قطعا ارزش خواندن دارد.
اول میخوام نویسنده کتاب رو تحسین کنم که چه ترکیب خوبی از استعداد نویسندگی اش، رشته دانشگاهیاش و بخشی از خاطرات و تجربیاتش ساخته👌👌👌
دوم اینکه فضای کتاب، واقعاً بکر بود. شخصیت کیا به عنوان یک زن قدرتمند، بااستعداد و مستقل قابل تحسین بود. ترجمه کتاب کاملاً روان بود و به جز یه جاهایی از داستان که منطق روایی نداشت، میشه گفت کتاب قشنگی بود...
دوم اینکه فضای کتاب، واقعاً بکر بود. شخصیت کیا به عنوان یک زن قدرتمند، بااستعداد و مستقل قابل تحسین بود. ترجمه کتاب کاملاً روان بود و به جز یه جاهایی از داستان که منطق روایی نداشت، میشه گفت کتاب قشنگی بود...
کتاب خیلی خوب و آموزندهای بود. در عین حال که داستان خیلی جذابی داشت که دوست داشتی دنبال کنی و خودتو جای دختر مرداب بزاری از طرفی هم خیلی آموزنده بود پرازامید که بدونیم در بدترین شرایط هم میتوان راهی واسه رشد و موفقیت پیدا و اینکه استعدادهای بالقوه را به بالفعل تبدیل کرد. ویه تصویر خیلی خوب از تنهایی ساخته بود.
گرچه داستان کاملا برخواسته از تخیلات نویسنده بود ولی روند داستان چنان جذاب بود که زمان خواندن رای هیئت منصفه کاملا هیجان رو حس میکردم و حتی بغض کردم
اگر به کتابهای ماجراجویانه و هیجانی علاقه دارید توصیه میکنم مطالعه کنید گرچه من رو کمی دچار افسردگی کرد کاملا هم به دلایل شخصی...
اگر به کتابهای ماجراجویانه و هیجانی علاقه دارید توصیه میکنم مطالعه کنید گرچه من رو کمی دچار افسردگی کرد کاملا هم به دلایل شخصی...
ژانر کتاب قراره معمایی باشه؟ جنایی؟ اسرارآمیز؟ درام؟ عاشقانه؟ واقعیت اینه که همهش هست و هیچکدوم نیست. این کتاب تو همه چیز نصفه نیمه ست و برام عجیب و جالبه که چرا امتیازش تا این حد بالاست.
حین خوندن کتاب، مدام یاد کتاب استخوانهای دوستداشتنی میافتادم که اون هم مثل کتاب جایی که خرچنگها آوار میخوانند، ایدهی خوب اما پرداخت ضعیفی داره و زیادی کشدار شده بود. شخصیتها چندان پخته نیستن و من تقریبا هیچکدوم از آدمهای داستان رو نمیتونستم خوب تصور کنم. فضاسازی نسبتا خوب بود. سیر روایت داستان خیلی کند بود و من واقعا حوصلهم سر میرفت.
به نظرم نویسنده خیلی سعی کرده بود شخصیت کیا رو تو دل خواننده جا کنه و شاید واسه همین برای من دافعه داشت.
در مجموع، از همه نظر با یه رمان کاملا متوسط روبهرو بودم که خوندن و نخوندنش فرقی نداشت.
--------------------
یادگاری از کتاب:
تو نمیتونی به خاطر هر چیزی فرار کنی. گاهی وقتا باید سر یه موضوعی بحث کنی و با مشکلات روبهرو بشی.