نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مرگ - یونیس چوآ
3.8
493 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان کوتاه مرگ داستانی جالب از یونیس چواً است که دربارهی دختری به نام سارا است که میتواند با روح مردهها صحبت کند و از زمان مرگ انسانها خبر دارد. سارا در ابتدای داستان با روح دختری به نام بریژیت که تازه خودکشی کرده صحبت میکند و به بریژیت میگوید که او نباید خودش را میکشت زیرا دختری زیباست و همه او را دوست دارند ولی بریژیت معتقد است که هیچکس او را دوست ندارد و وقتی میفهمد که همسرش در غم از دست دادن او گریه میکند از خودکشیش پشیمان میشود که دیگر سودی ندارد و سپس سارا پیرزنی را میبیند که به سختی چیزهایی را با خودش میبرد و به او در بردن آنها کمک میکند و میفهمد که تا چند دقیقهی دیگر پیرزن میمیرد و از او در مورد زندگیش میپرسد و پیرزن میگوید از زندگیش راضی است و دوست دارد باز هم سالها زندگی کند و بعد دچار ایست قلبی میشود و میمیرد.
با تشکر از کتابراه و کانون فرهنگی چوک برای تهیهی داستانهای رایگان.
با تشکر از کتابراه و کانون فرهنگی چوک برای تهیهی داستانهای رایگان.
نمیدونم توبخش معرفی کتاب چرا انقد بهش شاخ و برگ میدن که انگاری اثرماندگارو تکرارنشدنیه که تو اون لحظه اگه نخریو دانلود نکنی ازکفت رفته و بایدی عمرحسرت بخوری. درکل ۸ دقیقه زمان وی سری دیالوگ نا مفهوم که اگه واقعا بخش معرفی کتاب رو نخونی اصلا نمیتونی سردربیاری که چی به چیه و موضوع ازچه قراره میتونست بای تایم طولانیتر و یاشایدی مقدمه و فضا سازی و شخصیت پردازی خیلی بهتربشه من تخصصی ندارم اما تا الان خیلی کتاب خوندم و میتونم کتاب خوب و ازبد تشخیص بدم بنظرم خیلی ضعیف و بی محتوا بوداصلا نمیشه ارتباط برقرارکرد
ی کتاب خوب بنظرم طوریه که باخوندن یا شنیدنش خودت رو تو اون فضا و لحظه حس کنی با کاراکترای داستان اون لحضات روسپری کنی انگارکه فیلم دیدی یا بخشی ازخاطرات خودت بوده که پشت سرگذاشتی.. امابه هرحال زحمت کشیده شده تا این کتاب به دست ما خوانندهها و شنوندهها برسه و هرزحمتی قابل ستایش و قدردانیه ممنون
ی کتاب خوب بنظرم طوریه که باخوندن یا شنیدنش خودت رو تو اون فضا و لحظه حس کنی با کاراکترای داستان اون لحضات روسپری کنی انگارکه فیلم دیدی یا بخشی ازخاطرات خودت بوده که پشت سرگذاشتی.. امابه هرحال زحمت کشیده شده تا این کتاب به دست ما خوانندهها و شنوندهها برسه و هرزحمتی قابل ستایش و قدردانیه ممنون
داستان عجیبی بود دختری به اسم سارا شخصیت اصلی داستان بود که پدرش مرگ بود و هویت سارا نامشخصه و معلوم نیست که انسانه یا فرشته! داستان با خودکشی دختری بنام بیرینژیت شروع میشه که روحش با سارا صحبت میکنه دختر بخاطر شکست عشقی و احساس اینکه کسی دوسش نداشته خودکشی کرده بوده اما بعد مرگش متوجه میشه کسی که بخاطرش خودکشی کرده اونو دوست داشته و از کرده خودش پشیمون میشه ولی دیگه دیر بوده و زمان رو از دست داده بوده. در ادانه سارا به سراغ پیرزنی نیره که قرار بود تا پنج دقیقه دیگه بمیره از پیرزن در مورد خوشحالی و رضایتش از زندگی و اینکه پشیمون بوده از چیزی سوال میکنه پیرزن میگه نمیتونسه تو زندگیش بیش از این خوشحال باشه و بابت چیزی تو زندگیش پشیمون نیست و بخاطر همین دوست داره که بتونه بیشتر زندگی کنه. داستان کوتاه و پرمفهوم که به ما میگه باید شاد باشیم و قدر لحظههای زندگیمون رو بدونیم و خودمون رو با سرزنش کردن و پشیمونی نرنجونیم چون فرصت ما برای زندگی کردن محدوده و فرصت بازگشتی نیست. فضا سازی داستان و هنر نویسنده برای رسوندن منظورش عالی بود. اسم داستان هم که کاملا مرتبط با روایت داستان هست
اصلا داستان خوبی نبود، درسته که اساسا داستانی کوتاه بود اما هیچ مبنایی نداشت، مقدمه هم نداشت که شنونده با اصل داستان آشنا بشه، در کل میشه از این داستان تفسیرهای زیادی کرد، اما اصل خود داستان بود که هیچ معنی و مفهومی از خودش نشون نمیداد و این خیلی برای چنین داستانی بد هست، نقطه ضعف دیگر این کتاب صوتی گویندگانی بود که یا متناسب با داستان انتخاب نشده بودند و یا اینکه نمیتونستند اون حسی که باید از شخصیت داستان به شنونده منتقل کنن، انجام بدن و این هم خیلی احساس بدی به شنونده منتقل میکرد، حتی موسیقی این کتاب صوتی هم بسیار نامتناسب بود و در کل هیچی سر جای خودش نبود و اگر داستان هم واقعا خوب بود (که نبود) با این انتخاب گویندگان نامتناسب اصل داستان به کلی نابود و بی معنی شد، این یک ستاره هم صرفا بخاطر کتابراه دادم و البته از کتابراه بخاطر کتابهای خوبش تشکر میکنم❤
داستان نسبتا جالب هست. قصهی دختری که خود فرزند مرگ است و میتواند با ارواح صحبت کند. اول با دختری که خودکشی کرده حرف میزند و به او میگوید که زیباست و عشقش او را دوست دارد.. و بعد با پیرزنی که یک عمر از زندگی لذت برده و با رضایت تن به مردن میدهد. موضوع داستان بد نیست، اما ایراد اول این که هویت راوی نامعلوم است، اصلا فرزند مرگ بودن به چه معناست؟ این کتاب طبق کدام روایات و آموزههای چه دینی نوشته شدهاست؟ میشد بیشتر به هویت دختر راوی و رابطهی او و پدرش پرداخت. ایراد دوم این که داستان جای کار کردن و پروبال دادن بیشتر را داشت. فقط دو شخص در این داستان با زندگی و مرگی متفاوت مثال زده شد که نویسنده میتوانست با استفاده از کمی ذوق و آب و تاب بیشتر، افراد بیشتر و متفاوتتری را هم در ادامهی قصه ذکر کند.
داستان عجیبی بود داستان دختری به اسم سارا که با ارواح صبحت میکرد و میفهمید هرکس چه ساعت یا کی و از چی قراره بمیره
واقعا فکر کنید بتونیم حدس بزنیم کی خودمون یا دوستانمون خانواده مون قراره بمیرن
حتما خیلی از رفتارها خیلی از کارها و خیلی از اشتباهات و انجام نمیدیم مهربونتر میشیم و بیشتر بهم احترام میذاریم
همو درک میکنیم
و میدونیم هرکس چه جوری و بخاطر چی مرده
یه جایه داستانم بود که دختره خودشو پرت کرده بود پایین بخاطر یه پسر دیگه ک داشت بهش میگف اون پسر اصلا ارزششو داشت بخاطرش اینکارو کردی
واقعا هیچکس تو زندگی ارزششو نداره بخاطرش از جونمون بگذریم
و پیره زنه که گف از مرگ نمیترسه و جوری زندگی کرده که هیچ وقت پشیمون نیست و از زندگی نهایت لذتو برده اینم خیلی جالب بود
همیشه جوری زندگی کنیم که حسرت نخوریم
واقعا فکر کنید بتونیم حدس بزنیم کی خودمون یا دوستانمون خانواده مون قراره بمیرن
حتما خیلی از رفتارها خیلی از کارها و خیلی از اشتباهات و انجام نمیدیم مهربونتر میشیم و بیشتر بهم احترام میذاریم
همو درک میکنیم
و میدونیم هرکس چه جوری و بخاطر چی مرده
یه جایه داستانم بود که دختره خودشو پرت کرده بود پایین بخاطر یه پسر دیگه ک داشت بهش میگف اون پسر اصلا ارزششو داشت بخاطرش اینکارو کردی
واقعا هیچکس تو زندگی ارزششو نداره بخاطرش از جونمون بگذریم
و پیره زنه که گف از مرگ نمیترسه و جوری زندگی کرده که هیچ وقت پشیمون نیست و از زندگی نهایت لذتو برده اینم خیلی جالب بود
همیشه جوری زندگی کنیم که حسرت نخوریم
نه یونیسف چواً را می شناسم و نه سبک نوشتاری وی را. داستان کوتاه که گویی تخیلی و سوررئال است. مرده ای که بعد از فوت با زنده ها صحبت می کند. کتاب مرگ گویای مضمون روایتش است، حکایتی از مرگ و خودمردگی. یونیسف چواً در داستان کوتاه مرگ از عدم تفکر مرده از مرگش سخن می گوید و این در حالی است که دیگران به زندگی خود مشغول هستند. خاصیت این نوع نوشتار، داشتن مخاطب خاص و علاقمند به این سبک است؛ هرچند کوتاه باشد. داستان با وجود ژانر تخیلی اش پایانی نه چندان دور و نزدیک دارد و با ادبیات عامه ای که نوشته شده است اما پیچیده و متفکرانه است. برای دقایقی همراهی بد نیست اما عدم شناخت از نویسنده کار ارتباط گیری مخاطب و نویسنده کمی سخت است.
خب داستان خوبی بود، فقط کوتاه بود و من تازه غرق داستان شده بودم که تمام شد، البته نکات مثبتی هم داشت مثل اینکه باعث میشد حواسمون به اون دنیامون هم باشه و اینکه حواسمون باشه هنور هم کسانی هستند که دوستمون داشته باشند باشند اینکه تا میتونیم از زندگی لذت ببریم و روزی نرسه که از کاری که انجام دادیم یا کاری که میتونستیم انجام بدیم ولی انجام ندادیم پشیمون باشیم. داستان قسمتهای حذابی هم داشت که من دوست داشتمشون مثل قسمتی که دختری که خودکشی کرد از مرگش پشیمون شد اما دیگه کار از کار گذشته بود
در کل از شما که وقت گذاشتی نظرم رو خوندی و نویسنده عزیز متشکرم
در کل از شما که وقت گذاشتی نظرم رو خوندی و نویسنده عزیز متشکرم
درود، داستان عجیبی داشت، چهار چوب آن تکراری بود ولی روند داستان مانند بسیار داستانهای این سبک گیرایی و کشش خاصی داشت. نمیشد ادامه داستان را حدس زد. داستان با خودکشی آغاز و مرگ پایان یافته بود و پایان داستان نیز بسیار غافلگیر کننده بود، داستان شنونده را به فکر وا میداشت و سوالهایی مانند هویت مادر دخترک را در ذهن ایجاد میکرد، هر چند اگر صدای نقشهای مکمل داستان کمی بهتر انتخاب میشدند این کتاب در خور چهار ستاره در این شرایط بود. سپاس.
در کامنتی که آقای محمد زینهاری گذاشتن، آقای احسان حسینزاده پاسخی درج کردن که به نظرم بهترین کامنته. با اجازهٔ ایشون بازنشرش میدم:
معنا و مفهوم داستان این بود که اولأ زندگی ارزشمنده و نباید ارزون و الکی از دستش داد. دوم اینکه همیشه باید یاد مرگ بود، از فرصتهای زندگی استفاده کرد و از مرگ نترسید.
معنا و مفهوم داستان این بود که اولأ زندگی ارزشمنده و نباید ارزون و الکی از دستش داد. دوم اینکه همیشه باید یاد مرگ بود، از فرصتهای زندگی استفاده کرد و از مرگ نترسید.
اسم این کتاب به این متن و داستان نمیاد من از روی اسمش انتخاب کردم و انتظار داستانی واقعی و بهتر رو داشتم با این باور اصلا به من مفهوم واقعی منتقل نشد و بیشتر در معقوله اوهام و اسطوره سیر میکرد و برای درک اندک مفهوم نهفته در پس کلمات و افکار نویسنده باید بسیار ریز در داستان میشدی و روحی که در داستان آمده انتزاعی و غیر باور است. من که ارتباط نگرفتم.
یه سری مطالبی هست و میشنویم که زیاد به گوشمون خورده و برامون بی اهمیت بوده و هست
بعضی از نویسندهها یه اتفاق هر چقدر هم ساده از زندگیشونو مینویسن بعنوان کتاب و یه اسم بی ربطی هم روی جلدش میزنن و میدن برای چاپ در صورتیکه ناشران کتاب خیلی بیشتر از اینها باید دقت کنن برای چاپ کتاب. که همین تعداد کم کتاب خوان هم زده نشن
بعضی از نویسندهها یه اتفاق هر چقدر هم ساده از زندگیشونو مینویسن بعنوان کتاب و یه اسم بی ربطی هم روی جلدش میزنن و میدن برای چاپ در صورتیکه ناشران کتاب خیلی بیشتر از اینها باید دقت کنن برای چاپ کتاب. که همین تعداد کم کتاب خوان هم زده نشن
سلام
یک رمان ساده و دست بالا کم محتوی بود. صدای گوینده خوب بود و آدمو تا درصد نسبتا بالایی همراه میکرد. ولی واقعلا ادای صداهای بقیه مثل پیر زن و بچه خیلی تو ذوق میزد و شنونده را تا کامل از حس داستان خارج میکرد ولی چون این صداها تقلید شده مثل پیرزن واسه داستانهایی مثل کدو قلقله زن مناسبه نه برای این رمان
خدا قوت
یک رمان ساده و دست بالا کم محتوی بود. صدای گوینده خوب بود و آدمو تا درصد نسبتا بالایی همراه میکرد. ولی واقعلا ادای صداهای بقیه مثل پیر زن و بچه خیلی تو ذوق میزد و شنونده را تا کامل از حس داستان خارج میکرد ولی چون این صداها تقلید شده مثل پیرزن واسه داستانهایی مثل کدو قلقله زن مناسبه نه برای این رمان
خدا قوت
باسلام وعرض ادب خدمت تمام دوستانه کتاب وعزیزان کتابراه. داستان از دید فرزند مرگ یا ازرائیل است جالب بود به آدم یادآوری میکنه که خوب زندگی کنی نه غم گذشته را بخوری نه استرس و عذاب فردا که چه خواهدشد. زندگی همین لحظه ست که امیدوارم تمام هم وطنان عزیزم شاد باشن وسلامت. زندگی بهترینها را برای همه آرزو کردن است.
کتاب صوتی مرگ خیلی کوتاه بود باید بیشتر به این موضوع پرداخته میشد نه اینکه خیلی طولانی باشد حداقل بیست دقیقهای این صحبتها ادامه داشت که شخصیتهای کتاب مرگ آشنا بشویم که هر کدام با مرگ چگونه روبرو شدند و چه میگویند. ممنون از کتابراه که کتابهایی در اختیار ما رایگان قرار میدهد. و خداقوت به همه اعضاء محترم کتابراه
کوتاه بود و جالب.
فکر میکنید اگه ما هم میتونستیم با مرگ صحبت کنیم بهمون چی میگفت؟
به نظرتون کی مرگ میاد سراغمون؟
وقتی مرگ رو دیدیم راضی هستیم یا پشیمون؟
پیشنهاد من اینه دست کم یه بار بهش گوش بدین و یکم در موردش فکر کنین. ارزشش رو داره که برای یه بار هم که شده به مرگ فکر کنیم.
فکر میکنید اگه ما هم میتونستیم با مرگ صحبت کنیم بهمون چی میگفت؟
به نظرتون کی مرگ میاد سراغمون؟
وقتی مرگ رو دیدیم راضی هستیم یا پشیمون؟
پیشنهاد من اینه دست کم یه بار بهش گوش بدین و یکم در موردش فکر کنین. ارزشش رو داره که برای یه بار هم که شده به مرگ فکر کنیم.
دختری به نام بریجیت خود را به خاطر عشق پسری میکشد، ولی بعد از مرگ متوجه میشود که آن پسر او را دوست داشته و از خودکشی خود پشیمان میشود.
آن دختر در برزخ میتواند با مرگ و روحهای دیگری صحبت کند. برای من حتی فکر صحبت کردن با مرد هم میتواند واقعا ترسناک باشد. داستان پیرزن در کوچه که کیسههایی در دست دارد نیز زیبا بود، که سارا فهمیده بود آن زن، پنج دقیقه دیگر ایست قلبی خواهد کرد. پیرزن حس خوبی به مرگ داشت، چون از زندگیاش پشیمان نبود، زندگی را دوست داشت و از مرگ هم نمیترسید،
و در نهایت فهمیدیم که آن روحی که با او حرف میزد پدرش بود! من فکر میکنم میتوانست روح پدر سارا باشد که پیشتر مرده بوده!
داستان زیبایی بود و به شدت آدم رو به فکر فرو میبرد که آیا زمان فرا رسیدن مرگمون، ترس مردن و ترک این دنیا رو خواهیم داشت، یا افسوس کارهایی رو که باید توی زمان زنده بودن میکردیم و نکردیم!؟ و یا اینکه به این فکر خواهیم کرد که مرگ چیزی نیست جز یه شروع دیگه، یه جای دیگه!؟ من واقعا نمیدونم اون لحضه حسم چی میشه! فقط میدونم باید قدر لحضه به لحضه زندگیمون بدونم... ممنون دوست عزیزم کتابراه☘️