نقد، بررسی و نظرات کتاب مزرعه حیوانات - جورج اورول
4.8
538 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتاب مزرعه حیوانات از معدود کتابهای که نتوانستم حتی یک لحظه از خواندنش دست بکشم و یک ریز خواندم تا تمام شود راستش پایانش هم غم انگیز بود اما چه توان کرد که حقیقت ماجرا این است.... جورج اورول از نویسندگان مطرح دوران هاست که با خلق این اثر به نوعی روشن بینی خاصی به مخاطب القا میکند راستش داستان کاملا خوب نوشته شده و در و تخته هم با هم کاملا جورند
دوستان عزیز اما زمانی که من نظراتشان را خواندم زیادی درگیر ماجرا شده بودند و احساساتی (با توجه به وضع خودمان) نظر دادند راستش باید جهان اینگونه باشد زیرا راه و رسم آن این چنین است اگر این اتفاقات و دگردیسیها رخ ندهد که از همان ابتدا باید یک حکومت ثابت و مرکزی و مقتدر را با قدمت ۱۰۰۰۰ ساله شاهد باشیم بالاخره این خصلت آدمی است که تغییر کند و سیاستهای متفاوت اتخاذ کند و نمیتوان به آن هیچ خردهای گرفت. همه با هم برابرند اما بعضی برابرترند. پایان
دوستان عزیز اما زمانی که من نظراتشان را خواندم زیادی درگیر ماجرا شده بودند و احساساتی (با توجه به وضع خودمان) نظر دادند راستش باید جهان اینگونه باشد زیرا راه و رسم آن این چنین است اگر این اتفاقات و دگردیسیها رخ ندهد که از همان ابتدا باید یک حکومت ثابت و مرکزی و مقتدر را با قدمت ۱۰۰۰۰ ساله شاهد باشیم بالاخره این خصلت آدمی است که تغییر کند و سیاستهای متفاوت اتخاذ کند و نمیتوان به آن هیچ خردهای گرفت. همه با هم برابرند اما بعضی برابرترند. پایان
کتاب مزرعه حیوانات اثر نویسنده معروف جورج اورول است که کتابهای زیادی دارد ولی این کتاب که با نام قلعه حیوانات هم شناخته میشود معروفترین کتاب این نویسنده است. در ابتدا این کتاب با تعریف یک خواب شروع میشود که پیرترین خوک مزرعه آن را برای دیگران تعریف میکند و به آنها میگوید که ما باید این مزرعه را از دست نسل بشر آزاد کنیم. در همان شب حیوانات دست به شورش میزنند و صاحب مزرعه و همسرش را از مزرعه بیرون میکنند. خوک پیر که رهبری حیوانات را بر عهده دارد چند روز بعد میمیرد و دو خوک جوان مدیریت مزرعه را به عهده میگیرند. در ابتدا قوانینی وضع میکنند و همه بایستی به آنها عمل کنند و احترام بگذارند. روزی میان این دو خوک اختلاف میافتد و ناپلئون خوکی که قوی تر است اسنوبال را از مزرعه بیرون میاندازد. از همان روز هر کس که خطایی هر چند کوچک از او سر میزد او را اعدام میکردند. تنها حیوانی که این اتفاقات را میدید و وفقط سری تکان میداد و هیچ نمیگفت الاغی میان سال بود. او با اسب مزرعه دوستی نزدیکی داشت. در این چند وقت مزرعه خیلی پیشرفت کرده بود و حیوانات سواد یاد گرفته بودند ناپلئون هم جوجه مرغ کوچکی را هر وقت که به درون مزرعه میآمد جلوی خودش راه میانداخت. سر انجام همان رییس مزرعه یواش یواش تمام قوانین را زیر پا میگذاشت و مهمترین آنها این بود که: چهار پا خوب دو پا بد. ولی بعداً شعار را به این شرح تغییر دادند: چهار پا خوب دو پا خوب تر! به کلی نظم مزرعه به هم ریخته بود و اگر کسی هم سکوت اختیار میکرد از ترس جانش بود. ناپلئون پایش را از این هم فراتر گذاشت و با انسانها وارد معامله شد. داستان پایان جالبی دارد که برای درک مفهوم آن باید کل داستان را مطالعه کنید.
اولش که توضیحات درباره کتاب بود زیاد بود. بیست صفحه. ادمو خسته میکرد. پلی وقتی که وارد فضای داستان شد دوست نداشتم خوندنش رو به هر دلیلی متوقف کنم. دقیقا مملکت فعلی خودمونه. چرا راه دور میریم. مردم بلا نسبت حکم همون گوسفندا رو دارن. صدا و سیما حکم اسکوالر که همه چیز رو لاپوشونی کنه. و... افسوس به حال وطنم و صدافسوس
قلعه حیوانات دارای زبانی ساده و روان طنز آمیز و بسیار سرگرم کننده و جذاب هستش و به علت همین سادگیِ بیان خوندنش لذت بخشه. اما... این کتاب کاملا برنامه ریزی شده توسط یک یهودی در نقد به انقلاب شوروی سابق و افرادی مثل استالین و هیتلر نوشته شده و از طرفی میخواد به کشورهای جهان سوم بگه که شورش کردن و انقلاب و تغییر و امثال اون هیچ فایدهای که نداره بماند، بلکه اوضاع رو هم بدتر میکنه. در هر صورت برداشتهای متفاوتی از این کتاب وجود داره و نقدهای بسیاری در رابطه با اون نوشته شده. ولی با این وجود از نظر ادبی و سبک نگارش و همچنین تشبیهات هوشمندانه کتاب جذابی هستش.
واقعا دید انسان رو بسیار گسترده میکنه.... دوستان این کتابو از دست ندید.... این کتاب با بیان خیلی ساده و قابل فهم در قالب یک داستان جذاب و تا حدی عجیب به ما نکات خیلی کاربردی رو میفهمونه. بسیار ممنونم از سایت عالیتون. فقط یک نکته!!توی بخش گردشگری بنظمر جا داره کتابهای خیلی بیشتری رو قرار بدید چون مخاطبان زیادی هم داره بدون شک!بسیار تشکر میکنم و براتون آرزوی موفقیت و سعادت بسیار دارم. شاد باشید!
:)
:)
کتابی زیبا با توصیفات عالی که تمام جزئیات یک جامعه دیکتاتور را بیان میکند و در اخر نشان میده که تنها اتحاد و خود برتر ندیدن هر فرد یا یک گروه خاص باعث پیشرفت یک جامعه است و هر جا شخص یا گروه خاصی خود را برتر از دیگران ببیند آن جامعه به فنا رفته است. در ابتدا ممکن است کتاب شبیه قصههای کودکانه به چشم آید ولی هر چه جلوتر میرود و مخصوصا در قسمتهای انتهایی به مقصود نویسنده نزدیکتر میشویم.
به دور از ترجمه و داستان، کار ارزشمند و بزرگی که انجام شده، قطعا نوشتن درباره داستان و تحلیل آن بوده؛ مختصر و بی حاشیه عرض کنم خدمتتون، من از توضیحات و توصیفات آقای سیروس نورآبادی واقعا چیز یاد گرفتم و به اندوخته هام اضافه شد و مدتی رو به تفکر در این باب که کلمات جدید و اساسی گفته شده را یاد بگیرم و درباره آنها تحقیق کنم را صرف کردم و از این کار لذت بردم سپاس گزارم ازتون
مقدمهی اریک فروم به این کتاب خیلی خوبیه. این تلقی که سرنوشت مشابه این کتاب تنها در حکومتهای ایدءولوژیک و استبدادی پیش میاد، کاملا اشتباهه. حکومتهای ظاهرا آزاد و غیر ایدءولوژیک هم میتونن به همچین سرنوشتی دچار بشن. البته به شیوهی ناملموس و ساختاری. در واقع در این حکومتها، آزادی قبل از تصمیم گیری فرد از او سلب یا هدایت شده به جهت دلخواه
قطعاًیکى ازتاثیر گذارترین کتابهایی اى که خوندم ونمونه بارز ان را میتوان به عین دید اما افسوس این چرخه قدرت درطول تاریخ به علت اینکه اکثریت مردم نخواستهاند به تواناییهاى خود پى ببرند ودرنادانى وجهل ماندهاند این چرخه کماکان به نفع اقلیتى که درک وشعور بالاترى دارند میچرخد و.... . . . شادوسربلند باشید.
برای من کتاب خوبی بود نه عالی... به کسانی که به موضوعات سیاسی و تاریخی علاقه دارند پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنند.... برای خوندن این کتاب هم پیشنهاد میکنم ۲۰ صفحه اول کتاب رو نخونند و بعد اینکه کتاب رو تموم کردند برگردنند و ۲۰ صفحه اول رو بخونند چون به این شکل درک مطلب تاریخی این کتاب راحت تر هست
در مجموع داستان فوق العادهای بود. ولی یه چیزی ذهنم رو اذیت کرد. اینکه اگر داستان از نوع فانتزی یا تخیلیه: در آخر خوکها با انسانها ورق بازی میکنن و میتونن لیوان دستشون بگیرن، چرا جایی در داستان از ناتوانایی حیوانات برای بکار گیری از بیل و کلنگ با دستشون صحبت شد!؟! بنظرم یه گافه برای نویسنده.
وبه طرز شگفت انگیزی با دوران حاضر منطبق است.